06-08-2014، 20:26
به احتمال زیاد این عبارات برای شما نیز آشنا هستند؛ عباراتی که البته چندان هم مودبانه نیستند اما بارها در گفتگوهای روزمره، به کار می روند. زمانی که افراد ادعا می کنند دلیل رفتارهای نابهنجار و ناخوشایند برخی افراد به «عقده های روانی» آنها بازمی گردد اما منظور از این عقده های روانی چیست؟ آیا روانشناسی چنین عبارتی را به رسمتی می شناسد؟ و اگر چنین اصطلاحی در روانشناسی وجود دارد، تعریف دقیق آن چیست؟
شاید بتوانیم ادعا کنیم که اولین نفری که اصطلاح عقده یا «Complex» را مطرح کرد، زیگموند فروید، روانکاو مشهور است. البته در دیدگاه فروید، تنها درباره عقده اودیپ به صورت مفصل صحبت شده است. او پیرامون دوره اودیپ در سومین دوره رشدی کودک یعنی دوران فالیک و به ویژه درباره پسربچه ها صحبت می کند.
از عقده الکترا نیز که مربوط به رشد دختربچه هاست، تنها به صورتی بسیار خلاصه در دیدگاه فروید اشاره شده است. با توجه به این نکته می توانیم قطعا بگوییم که اصطلاح عقده که این روزها مورداستفاده است، با آنچه فروید طرح کرده است، تفاوت های بنیادین داشته و این دو موضوع ارتباطی با یکدیگر ندارند. اما به جز فروید، در دیدگاه کدام یکی از متخصصان روانشناسی اصطلاح عقده مطرح شده است؟
عقده ای با طعم کهن الگو
کارل یونگ که او نیز روانکاو است، در نظریه خود از اصطلاح عقده استفاده کرده است. عقده در نظریه یونگ، هیجانات و احساسات و خاطراتی از گذشته است که پیرامون موضوعی خاص شکل گرفته و واکنش های هیجانی نسبت به آن در زندگی امروزه فرد نیز وجود دارد.
نکته مهم در این زمینه آن است که وزن ناهشیار شخصی در شکل گیری عقده ها بیشتر از ناهشیار جمعی است؛ هر چند که کهن الگوها نیز می توانند در شکل گیری عقده ها اثری بسزا باشند. به عبارتی ساده تر، شاید بتوانیم ادعا کنیم که عقده ها در دیدگاه یونگ بیشتر جنبه نظم بخشی به نظام روانی فرد را دارند. درعین حال که یونگ از مفهوم عقده معنایی را برداشت می کند که می تواند هم مثبت و هم منفی باشد.
در واقع این نتایج امر هستند که در تعیین مثبت و منفی بودن عقده نقش دارند. برای نمونه شما در دوره کودکی خاطرات، احساسات و هیجانات زیادی در رابطه با مادر خود تجربه می کنید، در عین حال که کهن الگوی مادر نیز در ناهشیار شما موجود است، در مجموع آنچه در رابطه با مادر در ناهشیار و البته در هشیار شما وجود دارد، شکل دهنده عقده ای است که حول و حوش موضوع مادر تشکیل شده است. حالا ممکن است شما با توجه به محتوای این عقده، رفتارهای گوناگونی داشته باشید.
به این ترتیب ملاحظه می کنید که تشکیل عقده، فرایندی طبیعی در نظام روانی افراد است و وجودآن امری غیرعادی و نابهنجار تلقی نمی شود.
با توجه به تعریف عقده در دیدگاه یونگ، حتما شما هم متوجه شده اید که معنایی که او از عقده در نظر دارد، با آنچه این روزها در گفتگوهای روزمره به کار می رود متفاوت است اما آیا نظریه پرداز دیگری نیز هست که بتوانیم در دیدگاه او ردپای «عقده» را پی بگیریم؟
* عقده حقارت یا احساس حقارت
روانکاو دیگری که در دیدگاه او صحبت از عقده می شود، آدلر است. آدلر معتقد است همه ما در دوران کودکی دارای احساس حقارت هستیم و البته به دنبال این احساس حقارت برای برتری جویی تلاش می کنیم. به باور آدلر، این تلاش برای برتری غریزه ای همگانی است اما اینکه افراد در بزرگسالی بتوانند بر احساس حقارت و بی کفایتی خود غلبه کنند، امری است که در تمامی موارد نمی تواند روی دهد.
در عین حال که برخی هم هستند که از مرحله تلاش برای برتری شخصی فراتر رفته و وارد فضایی دیگر می شوند، فضایی که علاقه اجتماعی در آن نقش پررنگی دارد.
شاید با خود بگویید که اما این همه توضیح در رابطه با دیدگاه آدلر چه ارتباطی با تعریف عقده دارد؟ واقعیت این است که در بسیاری از ترجمه های فارسی، آثار و نظریات آدلر از اصطلاح عقده حقارت به جای احساس حقارت استفاده شده است. دلیل این امر نیز البته اصطلاح انگلیسی به کار رفته برای این موضوع است: inferiority complex اما با توجه به تعریفی که این اصطلاح دارد شاید بهتر باشد ما نیز از ترجمه جایگزین احساس حقارت که البته در برخی متون فارسی نیز از آن استفاده شده است، بهره ببریم.
* شباهت با مفاهیم دیگر
اما اگر منظور از عقده، واکنش هایی افراطی در راستای رسیدن به امری یا انکار خواسته هایی باشد که فرد به شدت به آنها تمایل دارد، شاید بتوانیم بگوییم که عبارت مکانیسم های روانی اصطلاحی دقیق تر در این زمینه است، هر چند خود این عبارت نیز در روان درمانی های امروزی کاربرد چندانی ندارد.
اما به هر روی برخی مکانیسم های روانی چون جبران یا حتی والایش می توانند توصیفی دقیق تر از چنین رفتارهایی در مقایسه با اصطلاح عقده روانی به ما بدهند. اما اگر منظور ما از عقده امری تاثیرگذار در زندگی روانی باشد که گاهی به واکنش هایی غیرمنطقی می انجامد، شاید بتوانیم برای توضیح بهتر چنین امری از روانشناسی شناختی بهره بگیریم. در دیدگاه شناختی اشاره شده است که گاهی برخی افراد دارای باورهای غیرمنطقی فراگیری هستند که می تواند عملکرد آنها را در حوزه های مختلف به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
شاید از برخی جهات بتوانیم بگوییم که بین عقده های روانی و باورهای غیرمنطقی تعمیم یافته از این نظر شباهت هایی وجود دارد. با توجه به تمامی این توضیحات، شاید بهتر باشد در عوض استفاده از اصطلاح عقده که مفهوم چندان مشخصی ندارد، از عباراتی دقیق تر استفاده کنیم.
یادمان باشد در صورتی که بتوانیم امری را به صورتی روشن و مشخص توصیف کنیم، اگر ایرادی وجود داشته باشد، بهتر می توانیم در پی اصلاح آن باشیم.
شاید بتوانیم ادعا کنیم که اولین نفری که اصطلاح عقده یا «Complex» را مطرح کرد، زیگموند فروید، روانکاو مشهور است. البته در دیدگاه فروید، تنها درباره عقده اودیپ به صورت مفصل صحبت شده است. او پیرامون دوره اودیپ در سومین دوره رشدی کودک یعنی دوران فالیک و به ویژه درباره پسربچه ها صحبت می کند.
از عقده الکترا نیز که مربوط به رشد دختربچه هاست، تنها به صورتی بسیار خلاصه در دیدگاه فروید اشاره شده است. با توجه به این نکته می توانیم قطعا بگوییم که اصطلاح عقده که این روزها مورداستفاده است، با آنچه فروید طرح کرده است، تفاوت های بنیادین داشته و این دو موضوع ارتباطی با یکدیگر ندارند. اما به جز فروید، در دیدگاه کدام یکی از متخصصان روانشناسی اصطلاح عقده مطرح شده است؟
عقده ای با طعم کهن الگو
کارل یونگ که او نیز روانکاو است، در نظریه خود از اصطلاح عقده استفاده کرده است. عقده در نظریه یونگ، هیجانات و احساسات و خاطراتی از گذشته است که پیرامون موضوعی خاص شکل گرفته و واکنش های هیجانی نسبت به آن در زندگی امروزه فرد نیز وجود دارد.
نکته مهم در این زمینه آن است که وزن ناهشیار شخصی در شکل گیری عقده ها بیشتر از ناهشیار جمعی است؛ هر چند که کهن الگوها نیز می توانند در شکل گیری عقده ها اثری بسزا باشند. به عبارتی ساده تر، شاید بتوانیم ادعا کنیم که عقده ها در دیدگاه یونگ بیشتر جنبه نظم بخشی به نظام روانی فرد را دارند. درعین حال که یونگ از مفهوم عقده معنایی را برداشت می کند که می تواند هم مثبت و هم منفی باشد.
در واقع این نتایج امر هستند که در تعیین مثبت و منفی بودن عقده نقش دارند. برای نمونه شما در دوره کودکی خاطرات، احساسات و هیجانات زیادی در رابطه با مادر خود تجربه می کنید، در عین حال که کهن الگوی مادر نیز در ناهشیار شما موجود است، در مجموع آنچه در رابطه با مادر در ناهشیار و البته در هشیار شما وجود دارد، شکل دهنده عقده ای است که حول و حوش موضوع مادر تشکیل شده است. حالا ممکن است شما با توجه به محتوای این عقده، رفتارهای گوناگونی داشته باشید.
به این ترتیب ملاحظه می کنید که تشکیل عقده، فرایندی طبیعی در نظام روانی افراد است و وجودآن امری غیرعادی و نابهنجار تلقی نمی شود.
با توجه به تعریف عقده در دیدگاه یونگ، حتما شما هم متوجه شده اید که معنایی که او از عقده در نظر دارد، با آنچه این روزها در گفتگوهای روزمره به کار می رود متفاوت است اما آیا نظریه پرداز دیگری نیز هست که بتوانیم در دیدگاه او ردپای «عقده» را پی بگیریم؟
* عقده حقارت یا احساس حقارت
روانکاو دیگری که در دیدگاه او صحبت از عقده می شود، آدلر است. آدلر معتقد است همه ما در دوران کودکی دارای احساس حقارت هستیم و البته به دنبال این احساس حقارت برای برتری جویی تلاش می کنیم. به باور آدلر، این تلاش برای برتری غریزه ای همگانی است اما اینکه افراد در بزرگسالی بتوانند بر احساس حقارت و بی کفایتی خود غلبه کنند، امری است که در تمامی موارد نمی تواند روی دهد.
در عین حال که برخی هم هستند که از مرحله تلاش برای برتری شخصی فراتر رفته و وارد فضایی دیگر می شوند، فضایی که علاقه اجتماعی در آن نقش پررنگی دارد.
شاید با خود بگویید که اما این همه توضیح در رابطه با دیدگاه آدلر چه ارتباطی با تعریف عقده دارد؟ واقعیت این است که در بسیاری از ترجمه های فارسی، آثار و نظریات آدلر از اصطلاح عقده حقارت به جای احساس حقارت استفاده شده است. دلیل این امر نیز البته اصطلاح انگلیسی به کار رفته برای این موضوع است: inferiority complex اما با توجه به تعریفی که این اصطلاح دارد شاید بهتر باشد ما نیز از ترجمه جایگزین احساس حقارت که البته در برخی متون فارسی نیز از آن استفاده شده است، بهره ببریم.
* شباهت با مفاهیم دیگر
اما اگر منظور از عقده، واکنش هایی افراطی در راستای رسیدن به امری یا انکار خواسته هایی باشد که فرد به شدت به آنها تمایل دارد، شاید بتوانیم بگوییم که عبارت مکانیسم های روانی اصطلاحی دقیق تر در این زمینه است، هر چند خود این عبارت نیز در روان درمانی های امروزی کاربرد چندانی ندارد.
اما به هر روی برخی مکانیسم های روانی چون جبران یا حتی والایش می توانند توصیفی دقیق تر از چنین رفتارهایی در مقایسه با اصطلاح عقده روانی به ما بدهند. اما اگر منظور ما از عقده امری تاثیرگذار در زندگی روانی باشد که گاهی به واکنش هایی غیرمنطقی می انجامد، شاید بتوانیم برای توضیح بهتر چنین امری از روانشناسی شناختی بهره بگیریم. در دیدگاه شناختی اشاره شده است که گاهی برخی افراد دارای باورهای غیرمنطقی فراگیری هستند که می تواند عملکرد آنها را در حوزه های مختلف به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
شاید از برخی جهات بتوانیم بگوییم که بین عقده های روانی و باورهای غیرمنطقی تعمیم یافته از این نظر شباهت هایی وجود دارد. با توجه به تمامی این توضیحات، شاید بهتر باشد در عوض استفاده از اصطلاح عقده که مفهوم چندان مشخصی ندارد، از عباراتی دقیق تر استفاده کنیم.
یادمان باشد در صورتی که بتوانیم امری را به صورتی روشن و مشخص توصیف کنیم، اگر ایرادی وجود داشته باشد، بهتر می توانیم در پی اصلاح آن باشیم.