05-08-2014، 10:28
بعضی از نویسندگان معتقدند که ادبیات ایرانی، ادبیاتی جهانی است و شاعرانی مانند: فردوسی، سعدی، خیام، عطار و مولانا ادبیات فارسی را جهانی کرده اند، اما اگر قرار است ادبیات معاصر ایران جهانی شود، باید شرایط اعتلای آن در کشور، فراهم شود تا اتفاق خجسته ای که منتظرش هستیم به وقوع بپیوندد.
چرا می خواهیم جهانی شویم؟
چرا تمام کشورهای دنیا به جهانی شدن می اندیشند و اصولاً چه لزومی دارد ادبیات ما جهانی شود؟
«علیرضا ایرانمهر» در وبلاگش پاسخ جالبی به این سۆال داده است. او می نویسد: "مسلماً معرفی شدن ادبیات ایران به جهان بسیار خوب است. اولین جذابیت این مسأله، بازار بزرگی است که به اقتصاد راکد و مرده انتشارات ادبی، جانی دوباره می بخشد و سود آن متوجه نویسندگان خواهد شد. در شرایطی که تیراژ کتابهای شعر و داستان در ایران به زحمت از مرز سه هزار نسخه می گذرد، زیستن از راه نوشتن و خلق اثر ادبی، امری ناممکن به نظر می رسد. بنابراین شاعر و نویسنده به انجام کارهای دیگری ناچار است.
همیشه توصیه بزرگان ادبی این بوده که نویسندگان فقط بنویسند . اگر در شرایط امروز ایران، این مسأله را یک رۆیای خوش بینانه فرض کنیم، حداقل شاعر و نویسنده ساعاتی در روز را باید مجال داشته باشند تا به تحقیق و مطالعه بپردازند اما متأسفانه چنین امکانی برای نویسندگان (با توجه به شرایط اقتصادی موجود) کمتر فراهم می شود. حاصل این مسأله، تولید آثار شتابزده ای است که شکل نازیبایی به ادبیات معاصر داده است. آنچه مسلم است این است که ادبیات معاصر، فاصله زیادی با جریان جهانی روز دارد. نویسندگان، منتقدان و هنرمندان دلایل زیادی را برای معرفی نشدن ادبیات معاصر ما به جهان، مطرح می کنند.
توقع زیادی است!
یکی از نویسندگان، همسو شدن ادبیات ایران با ادبیات جهانی را، توقع زیادی میداند. «بلقیس سلیمانی» می گوید: "انزوای زبانی، نمی گذارد ادبیات ایران همسو با ادبیات جهان حرکت کند، زیرا در جهان سه کشور به زبان فارسی صحبت می کنند. بسیاری از داستان های ایرانی قابل ترجمه شدن نیست زیرا استعاره، تمثیل و کنایه هایی که در داستان ها مورد استفاده قرار می گیرد قابل انتقال به زبان دیگری نیست. ممکن است عده ای آمریکای لاتین را مثال بزنند، اما آمریکای لاتین با کشور ما متفاوت است. داستان نویسان آمریکای لاتین تحت تأثیر فرانسه و اسپانیا هستند اگر این نویسندگان به زبان اسپانیایی دسترسی نداشتند نمی توانستند به این میزان پیشرفت دست پیدا کنند، زیرا بیش از نیمی از قاره آمریکا به زبان اسپانیایی که پیشینه فرهنگی قوی دارد، تکلم می کنند، اما کشور ما چنین پشتوانه ای ندارد." وی در پاسخ به این سۆال که نویسندگان ایرانی به خلاف نویسندگان خارجی به دشوار نویسی علاقه دارند، می گوید:"حتماً شرایطی در آن کشورها پدید آمده که ساده نویسی را رواج داده است، آیا ما در همه سطوح توانسته ایم با دنیای خارج هم سو باشیم که ادبیات ما بتواند با جریانهای جهانی حرکت کند؟!"
سلیمانی می افزاید: "بسیاری از کشورها، مدرنیته را تجربه کرده اند و وارد عصر پسامدرن شده اند اما کشور ما فقط مظاهر تمدن را پذیرفته و هنوز وارد عصر مدرنیته هم نشده است. این مسأله، شرایط ایده آلی را برای نویسندگان ما فراهم نمی کند. نویسندگان ما در شرایط فعلی، باید نیازهایشان را بشناسند و این مرحله شناخت نیازها ، مرحله سختی است که نویسندگان باید از آن عبور کنند. "
خودمان را بشناسیم
جهانی شدن پیش نیازهایی لازم دارد که باید به آن ها توجه شود. ادبیات کلاسیک ما جهانی است و این ادبیات معاصر است که باید به جهان معرفی و شناسانده شود.
«ابوتراب خسروی» می گوید: "برای اینکه جهان را بشناسیم، باید خودمان را بشناسیم اما در حال حاضر چه تعداد از دانشجویان زبان و ادبیات فارسی، نویسندگان معاصری مثل چوبک، جمالزاده، ساعدی و... را می شناسند و آثارشان را خوانده اند؟ ! در کشورهای دیگر برای ادبیات، سرمایه گذاری می کنند و چهره های ادبی شان را معرفی می کنند، اما در کشور ما برای جهانی کردن یک نویسنده اقدامی صورت نمی گیرد."
«علیرضا ایرانمهر» در مقاله ای که در یکی از وبلاگها درخصوص جهانی شدن ادبیات فارسی منتشر کرده، در پاسخ به این سۆال که چرا جهانی نمی شویم؟ می نویسد: "پاسخهای متعددی به این پرسش داده شده است. برخی می گویند ما اصلاً اثری در حد و اندازه های جهانی نداریم، اما مطمئناً همه ما بارها داستان و شعرهایی از هم وطنانمان خوانده ایم که به اندازه برترین خلاقیتهای جهانی برای ما لذت بخش بوده است. برخی دیگر می گویند زبان فارسی به درد همان شعر و نثر کهن می خورد و ظرفیتهای خلاقیت مدرن را ندارد، اما مگر ما وداع با اسلحه ، مسخ و سنگ و آفتاب را به فارسی نخوانده ایم و لذت نبرده ایم؟ اگر می شود چنین آثار بزرگی را با حفظ بخش بزرگی از زیبایی های زبانی شان به فارسی ترجمه کرد، چه طور نمی شود آثاری به همین زیبایی را به فارسی نوشت؟ برخی دیگر می گویند ما هم چون عرب ها و یا اسپانیایی زبان ها، کاربران زبانی گسترده نداریم، به عبارت دیگر، کسانی که به زبان فارسی سخن می گویند، محدودند، بنابراین امکان بسیار کمتری برای رشد، معرفی و تجلی آثار ادبی زبان فارسی پدید می آید. به این دوستان هم باید یادآوری کرد که ترکها از این نظر، وضعیتی شبیه ما دارند، اما موفق شده اند سه نویسنده بزرگ را در مقیاس جهانی معرفی کنند و چشم و چراغ ادبیات غرب آسیا باشند. پس چرا ما نمی توانیم؟"
این نویسنده در پاسخ به پرسش خود این طور می گوید:" ما به حد کافی برای جهانی شدن تلاش نکرده ایم، ضرورت های حیاتی اش را لمس نکرده ایم، از ادبیات معاصر حمایت نکرده ایم، خودمان از خودمان حمایت نکرده ایم، به خود بها نداده ایم و در پی ایجاد موقعیتهایی نبوده ایم که به اتفاقی برای جهانی شدن منجر شوند."
اما «عبدا... کوثری» نظر دیگری دارد. او می گوید: "هیچ نویسنده ای به جهانی شدن فکر نمی کند، جهانی شدن، چیز آگاهانه ای نیست که مرحله خاصی از زندگی هنری کسی باشد. نویسنده و شاعر کار خود را می کند و در مرحله ای، جهان یا بخشی از جهان، از او و آثارش استقبال می کنند و او و آثارش در سطح بین المللی شناخته می شوند. این مترجم از نویسندگانی چون ماریو وارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس. خورخه لوییس بورخس و گابریل گارسیا مارکز، به عنوان نویسندگانی که کارهای تازه و ماندگاری در ادبیات جهانی انجام داده اند نام برد و یادآوری کرد ما باید برای جهانی شدن نویسندگانی در این حد و حدود داشته باشیم.
در همین حوالی چه میگذرد؟
چرا شعر امروز جهان عرب بسیار شناخته شدهتر از شعر معاصر فارسی است؟ یا چرا شاعران معاصر عرب توانستهاند خود را به عنوان چهرههایی جهانی در ادبیات دنیا مطرح کنند؟
از منظرهای مختلفی میتوان به این سۆال پاسخ داد: گسترهی کشورهای عربزبان اصلا قابل مقایسه با کشورهای فارسیزبان نیست. کشورهای فارسیزبان به ایران و افغانستان و نهایتا تاجیکستان خلاصه میشود، در حالی که زبان عربی از منتهیالیه جنوبی جزیرةالعرب تا شمال بینالنهرین و از خلیج فارس تا شمال آفریقا گسترده شده است. پس هم وسعت کشورهای عربزبان چند برابر کشورهای فارسیزبان است و هم جمعیت عربزبانان از فارسیزبانان بسیار بیشتر است. اعراب نزدیکی جغرافیایی و تعاملات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی بیشتری با اروپا و آمریکا داشتهاند. خیلی از این کشورهای عربی تا چند دهه پیش مستعمره فرانسه یا انگلستان بودهاند. بسیاری از روشنفکران و نخبگان عرب یا در مدارس و دانشگاههای اروپایی کشور خودشان درس خواندهاند یا اینکه رسما برای تحصیل به اروپا و آمریکا رفتهاند. حتی زبان درسی بعضی از این کشورها انگلیسی یا فرانسه بوده است. لذا هم آشنایی آنها با ادبیات غرب بسیار بیشتر بوده است و در جریان تغییر و تحولات ادبیات روز جهان بودهاند و همواره آثار روز ادبیات جهان را به زبان اصلی آن خواندهاند و هم ادبیات خودشان سریعتر به زبانهای انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است و غربیان آشنایی بیشتر و بهتری با ادبیات این کشورها داشتهاند. اینها اگرچه بخش مهمی از پاسخ درست به این پرسش است اما قطعا همهی پاسخ نیست. سادهانگارانه است اگر بخواهیم همهی ماجرا را به یکی از این دو مسئله تقلیل دهیم، چه اینکه بسیاری از شاعران و نویسندگان ما همهی مشکل را به ترجمه نشدن آثار خودشان تحویل کردهاند. به نظر شما اگر شعر شاعران ما به زبانهای دیگر دنیا ترجمه شود آیا خواهد توانست در عرصهی جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد؟ فکر میکنید در این سالها چیزی از ادبیات ما به زبانهای دیگر ترجمه نشده است؟ گزارشی از میزان استقبال جهانی از ادبیات ما وجود دارد؟ ما در این سالها چند جایزهی معتبر بینالمللی را در ادبیات نصیب خود کردهایم؟ به خاطر همین نزدیکی و آشنایی بیواسطه یا لااقل کمواسطهتر بود که شاعران این کشورها در جریان ادبیات روز جهان قرار داشتند. میدانستند که اگر بخواهند در ادبیات دنیا مطرح شوند قطعا از طریق بازیهای فرمی و ساختاری و زبانی مطرح نخواهند شد. میدانستند که ادبیات روز جهان خود خاستگاه این کارها بوده است و هر چه در این زمینهها پیش بروند نمیتوانند از خود غربیها جلو بزنند. در خوشبینانهترین حالت میتوانند نسخهی دست دوم شاعران پیشرو جهان شوند. میدانستند که اگر قرار باشد در ادبیات جهان مطرح شوند تنها راه موجود ارائهی حرفی تازه و جهان بینیای متفاوت است، و گرنه کیست که نداند عصر بازیهای تکنیکی در ادبیات جهان به سر آمده است؟ در پرتو چنین اشرافی است که شاعری چون محمود درویش به شاعری جهانی بدل میشود؛ چرا که او دریافته است که باید صدای مردم خویش باشد و همین راه را در پیش گرفت و شعرش آینه تمامنمای فرهنگ فلسطین شد. لذا هم مردم فلسطین خود را یعنی مقاومت خود را، فریادهای تظلمخواهی خود را، بیوطنی و آوارگی خود را در شعر او میدیدند و هم مخاطبانی که میخواستند با فرهنگ فلسطین و حرف مردم فلسطین آشنا شوند به شعر شاعران برجسته مقاومت فلسطین مثل محمود درویش و سمیحالقاسم رجوع میکردند و آنچه را که میخواستند در آن مییافتند.
چرا می خواهیم جهانی شویم؟
چرا تمام کشورهای دنیا به جهانی شدن می اندیشند و اصولاً چه لزومی دارد ادبیات ما جهانی شود؟
«علیرضا ایرانمهر» در وبلاگش پاسخ جالبی به این سۆال داده است. او می نویسد: "مسلماً معرفی شدن ادبیات ایران به جهان بسیار خوب است. اولین جذابیت این مسأله، بازار بزرگی است که به اقتصاد راکد و مرده انتشارات ادبی، جانی دوباره می بخشد و سود آن متوجه نویسندگان خواهد شد. در شرایطی که تیراژ کتابهای شعر و داستان در ایران به زحمت از مرز سه هزار نسخه می گذرد، زیستن از راه نوشتن و خلق اثر ادبی، امری ناممکن به نظر می رسد. بنابراین شاعر و نویسنده به انجام کارهای دیگری ناچار است.
همیشه توصیه بزرگان ادبی این بوده که نویسندگان فقط بنویسند . اگر در شرایط امروز ایران، این مسأله را یک رۆیای خوش بینانه فرض کنیم، حداقل شاعر و نویسنده ساعاتی در روز را باید مجال داشته باشند تا به تحقیق و مطالعه بپردازند اما متأسفانه چنین امکانی برای نویسندگان (با توجه به شرایط اقتصادی موجود) کمتر فراهم می شود. حاصل این مسأله، تولید آثار شتابزده ای است که شکل نازیبایی به ادبیات معاصر داده است. آنچه مسلم است این است که ادبیات معاصر، فاصله زیادی با جریان جهانی روز دارد. نویسندگان، منتقدان و هنرمندان دلایل زیادی را برای معرفی نشدن ادبیات معاصر ما به جهان، مطرح می کنند.
توقع زیادی است!
یکی از نویسندگان، همسو شدن ادبیات ایران با ادبیات جهانی را، توقع زیادی میداند. «بلقیس سلیمانی» می گوید: "انزوای زبانی، نمی گذارد ادبیات ایران همسو با ادبیات جهان حرکت کند، زیرا در جهان سه کشور به زبان فارسی صحبت می کنند. بسیاری از داستان های ایرانی قابل ترجمه شدن نیست زیرا استعاره، تمثیل و کنایه هایی که در داستان ها مورد استفاده قرار می گیرد قابل انتقال به زبان دیگری نیست. ممکن است عده ای آمریکای لاتین را مثال بزنند، اما آمریکای لاتین با کشور ما متفاوت است. داستان نویسان آمریکای لاتین تحت تأثیر فرانسه و اسپانیا هستند اگر این نویسندگان به زبان اسپانیایی دسترسی نداشتند نمی توانستند به این میزان پیشرفت دست پیدا کنند، زیرا بیش از نیمی از قاره آمریکا به زبان اسپانیایی که پیشینه فرهنگی قوی دارد، تکلم می کنند، اما کشور ما چنین پشتوانه ای ندارد." وی در پاسخ به این سۆال که نویسندگان ایرانی به خلاف نویسندگان خارجی به دشوار نویسی علاقه دارند، می گوید:"حتماً شرایطی در آن کشورها پدید آمده که ساده نویسی را رواج داده است، آیا ما در همه سطوح توانسته ایم با دنیای خارج هم سو باشیم که ادبیات ما بتواند با جریانهای جهانی حرکت کند؟!"
سلیمانی می افزاید: "بسیاری از کشورها، مدرنیته را تجربه کرده اند و وارد عصر پسامدرن شده اند اما کشور ما فقط مظاهر تمدن را پذیرفته و هنوز وارد عصر مدرنیته هم نشده است. این مسأله، شرایط ایده آلی را برای نویسندگان ما فراهم نمی کند. نویسندگان ما در شرایط فعلی، باید نیازهایشان را بشناسند و این مرحله شناخت نیازها ، مرحله سختی است که نویسندگان باید از آن عبور کنند. "
خودمان را بشناسیم
جهانی شدن پیش نیازهایی لازم دارد که باید به آن ها توجه شود. ادبیات کلاسیک ما جهانی است و این ادبیات معاصر است که باید به جهان معرفی و شناسانده شود.
«ابوتراب خسروی» می گوید: "برای اینکه جهان را بشناسیم، باید خودمان را بشناسیم اما در حال حاضر چه تعداد از دانشجویان زبان و ادبیات فارسی، نویسندگان معاصری مثل چوبک، جمالزاده، ساعدی و... را می شناسند و آثارشان را خوانده اند؟ ! در کشورهای دیگر برای ادبیات، سرمایه گذاری می کنند و چهره های ادبی شان را معرفی می کنند، اما در کشور ما برای جهانی کردن یک نویسنده اقدامی صورت نمی گیرد."
ما به حد کافی برای جهانی شدن تلاش نکرده ایم، ضرورت های حیاتی اش را لمس نکرده ایم، از ادبیات معاصر حمایت نکرده ایم، خودمان از خودمان حمایت نکرده ایم، به خود بها نداده ایم و در پی ایجاد موقعیتهایی نبوده ایم که به اتفاقی برای جهانی شدن منجر شوند.
چرا جهانی نمی شویم؟ «علیرضا ایرانمهر» در مقاله ای که در یکی از وبلاگها درخصوص جهانی شدن ادبیات فارسی منتشر کرده، در پاسخ به این سۆال که چرا جهانی نمی شویم؟ می نویسد: "پاسخهای متعددی به این پرسش داده شده است. برخی می گویند ما اصلاً اثری در حد و اندازه های جهانی نداریم، اما مطمئناً همه ما بارها داستان و شعرهایی از هم وطنانمان خوانده ایم که به اندازه برترین خلاقیتهای جهانی برای ما لذت بخش بوده است. برخی دیگر می گویند زبان فارسی به درد همان شعر و نثر کهن می خورد و ظرفیتهای خلاقیت مدرن را ندارد، اما مگر ما وداع با اسلحه ، مسخ و سنگ و آفتاب را به فارسی نخوانده ایم و لذت نبرده ایم؟ اگر می شود چنین آثار بزرگی را با حفظ بخش بزرگی از زیبایی های زبانی شان به فارسی ترجمه کرد، چه طور نمی شود آثاری به همین زیبایی را به فارسی نوشت؟ برخی دیگر می گویند ما هم چون عرب ها و یا اسپانیایی زبان ها، کاربران زبانی گسترده نداریم، به عبارت دیگر، کسانی که به زبان فارسی سخن می گویند، محدودند، بنابراین امکان بسیار کمتری برای رشد، معرفی و تجلی آثار ادبی زبان فارسی پدید می آید. به این دوستان هم باید یادآوری کرد که ترکها از این نظر، وضعیتی شبیه ما دارند، اما موفق شده اند سه نویسنده بزرگ را در مقیاس جهانی معرفی کنند و چشم و چراغ ادبیات غرب آسیا باشند. پس چرا ما نمی توانیم؟"
این نویسنده در پاسخ به پرسش خود این طور می گوید:" ما به حد کافی برای جهانی شدن تلاش نکرده ایم، ضرورت های حیاتی اش را لمس نکرده ایم، از ادبیات معاصر حمایت نکرده ایم، خودمان از خودمان حمایت نکرده ایم، به خود بها نداده ایم و در پی ایجاد موقعیتهایی نبوده ایم که به اتفاقی برای جهانی شدن منجر شوند."
اما «عبدا... کوثری» نظر دیگری دارد. او می گوید: "هیچ نویسنده ای به جهانی شدن فکر نمی کند، جهانی شدن، چیز آگاهانه ای نیست که مرحله خاصی از زندگی هنری کسی باشد. نویسنده و شاعر کار خود را می کند و در مرحله ای، جهان یا بخشی از جهان، از او و آثارش استقبال می کنند و او و آثارش در سطح بین المللی شناخته می شوند. این مترجم از نویسندگانی چون ماریو وارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس. خورخه لوییس بورخس و گابریل گارسیا مارکز، به عنوان نویسندگانی که کارهای تازه و ماندگاری در ادبیات جهانی انجام داده اند نام برد و یادآوری کرد ما باید برای جهانی شدن نویسندگانی در این حد و حدود داشته باشیم.
در همین حوالی چه میگذرد؟
چرا شعر امروز جهان عرب بسیار شناخته شدهتر از شعر معاصر فارسی است؟ یا چرا شاعران معاصر عرب توانستهاند خود را به عنوان چهرههایی جهانی در ادبیات دنیا مطرح کنند؟
از منظرهای مختلفی میتوان به این سۆال پاسخ داد: گسترهی کشورهای عربزبان اصلا قابل مقایسه با کشورهای فارسیزبان نیست. کشورهای فارسیزبان به ایران و افغانستان و نهایتا تاجیکستان خلاصه میشود، در حالی که زبان عربی از منتهیالیه جنوبی جزیرةالعرب تا شمال بینالنهرین و از خلیج فارس تا شمال آفریقا گسترده شده است. پس هم وسعت کشورهای عربزبان چند برابر کشورهای فارسیزبان است و هم جمعیت عربزبانان از فارسیزبانان بسیار بیشتر است. اعراب نزدیکی جغرافیایی و تعاملات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی بیشتری با اروپا و آمریکا داشتهاند. خیلی از این کشورهای عربی تا چند دهه پیش مستعمره فرانسه یا انگلستان بودهاند. بسیاری از روشنفکران و نخبگان عرب یا در مدارس و دانشگاههای اروپایی کشور خودشان درس خواندهاند یا اینکه رسما برای تحصیل به اروپا و آمریکا رفتهاند. حتی زبان درسی بعضی از این کشورها انگلیسی یا فرانسه بوده است. لذا هم آشنایی آنها با ادبیات غرب بسیار بیشتر بوده است و در جریان تغییر و تحولات ادبیات روز جهان بودهاند و همواره آثار روز ادبیات جهان را به زبان اصلی آن خواندهاند و هم ادبیات خودشان سریعتر به زبانهای انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است و غربیان آشنایی بیشتر و بهتری با ادبیات این کشورها داشتهاند. اینها اگرچه بخش مهمی از پاسخ درست به این پرسش است اما قطعا همهی پاسخ نیست. سادهانگارانه است اگر بخواهیم همهی ماجرا را به یکی از این دو مسئله تقلیل دهیم، چه اینکه بسیاری از شاعران و نویسندگان ما همهی مشکل را به ترجمه نشدن آثار خودشان تحویل کردهاند. به نظر شما اگر شعر شاعران ما به زبانهای دیگر دنیا ترجمه شود آیا خواهد توانست در عرصهی جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد؟ فکر میکنید در این سالها چیزی از ادبیات ما به زبانهای دیگر ترجمه نشده است؟ گزارشی از میزان استقبال جهانی از ادبیات ما وجود دارد؟ ما در این سالها چند جایزهی معتبر بینالمللی را در ادبیات نصیب خود کردهایم؟ به خاطر همین نزدیکی و آشنایی بیواسطه یا لااقل کمواسطهتر بود که شاعران این کشورها در جریان ادبیات روز جهان قرار داشتند. میدانستند که اگر بخواهند در ادبیات دنیا مطرح شوند قطعا از طریق بازیهای فرمی و ساختاری و زبانی مطرح نخواهند شد. میدانستند که ادبیات روز جهان خود خاستگاه این کارها بوده است و هر چه در این زمینهها پیش بروند نمیتوانند از خود غربیها جلو بزنند. در خوشبینانهترین حالت میتوانند نسخهی دست دوم شاعران پیشرو جهان شوند. میدانستند که اگر قرار باشد در ادبیات جهان مطرح شوند تنها راه موجود ارائهی حرفی تازه و جهان بینیای متفاوت است، و گرنه کیست که نداند عصر بازیهای تکنیکی در ادبیات جهان به سر آمده است؟ در پرتو چنین اشرافی است که شاعری چون محمود درویش به شاعری جهانی بدل میشود؛ چرا که او دریافته است که باید صدای مردم خویش باشد و همین راه را در پیش گرفت و شعرش آینه تمامنمای فرهنگ فلسطین شد. لذا هم مردم فلسطین خود را یعنی مقاومت خود را، فریادهای تظلمخواهی خود را، بیوطنی و آوارگی خود را در شعر او میدیدند و هم مخاطبانی که میخواستند با فرهنگ فلسطین و حرف مردم فلسطین آشنا شوند به شعر شاعران برجسته مقاومت فلسطین مثل محمود درویش و سمیحالقاسم رجوع میکردند و آنچه را که میخواستند در آن مییافتند.