28-07-2014، 18:18
پس از جنبش مشروطه خواهی به موازات تلاش برای افزایش تمرکز سیاسی ویکسان سازی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که معمولاً با ایجاد محدودیت بیشتر گروه های قومی همراه بود، زمینه های تشدید وسیاسی شدن تمایزات و شکاف های مزبور تقویت شد.
در سال های اولیه پس از جنگ جهانی اول، کشورهای همجوار ایران، به ویژه روسیه و عثمانی دگرگونی های مهمی به خود دیدند. ظهور و تشدید ناسیونالیسم ترکی در سرزمین عثمانی و گرایش فرامرزی این ناسیونالیسم با عنوان «پان ترکیسم» از یک سو و وقوع انقلاب کمونیستی در روسیه ، که در آغاز با شکل گیری جمهوری های ملی گرا و سپس کمونیستی در مناطق ترک نشین قفقاز و ترکستان همراه بود مناطق ترک نشین ایران را تا حدی تحت تأثیر خود قرار داد. در آن زمان، از یک سو،ناسیونالیست های افراطی ترکیه، خواهان پیوستن همه سرزمین های ترک نشین در قفقاز و ترکستان به کشور جدید ترکیه و ایجاد ترکیه بزرگ بودند.آنها آذربایجان ایران را نیز بخشی از قلمرو چنین کشوری قلمداد می کردند بنابراین به فعالیت ها و تبلیغات شدیدی برای تحریک ترک های ایرانی و پیوستن مناطق ترک نشین ایران به ترکیه به راه انداختند. از سوی دیگر، کمونیست های شوروی هم که خواهان گسترش قلمرو سیاسی و ایدئولوژیکی خود بودند و در این راستا به همه زمینه ها و جاذبه ها از جمله مسأله «قومیت» متوسل می شدندع به طرز آشکاری خواهان ادغام آذربایجان ایران در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی بودند.(1)
البته فعالیت ها وتبلیغات پان ترکیست ها و کمونیست ها در آن دوره، فقط معدودی از روشنفکران آذربایجان را تحت تأثیر خود قرارداد و با اقبال عامه مردم آذربایجان مواجه نشد. با وجود این، در آن دوره، وضعیت مناطق ترک نشین ایران، به ویژه آذربایجان، به گونه ای بود که زمینه مناسبی برای ظهور شکل دیگری از گرایش های محلی گرایانه و واگرایی از حکومت مرکزی را فراهم کرد.
لازم به یادآوری است که آذربایجان ایران در سالهای جنگ جهانی اول به اشغال قوای خارجی(به طور عمده روسی)درآمده وبه عرصه جنگ میان نیروهای متخاصم تبدیل شده بود.این وضعیت، ضربات مهلکی بر حیات اجتماعی واقتصادی آن منطقه وارد کرده بود. این در حالی بود که حکومت مرکزی تضعیف شده بود و امکان چندانی برای حفظ امنیت آن منطقه نداشت. به علاوه، با فروکش کردن تب و تاب جنبش مشروطه، نقش برجسته انقلابیون و مجاهدین آذربایجانی در نهادهای حکومت مرکزی نیز بسیار کمرنگ شده بود. با وجود این، آذربایجان هنوز یکی از کانون های اصلی فعالیت گروه های سیاسی ملی و انقلابی بود.
احساسات و تحرکات سیاسی قومی در سال های جنگ اول جهانی،به ترکها محدود نبود. این احساسات و تحرکات در میان کردهای ایران نیز بروز و ظهور پیدا کرد. کردهای ایران در این زمینه، بیشتر از کردهای ساکن در کشور عثمانی(ترکیه) متأثر بودند
پس از خاتمه جنگ اول جهانی از یک سو زمامداران انگلستان در صدد کنترل بیشتر بر سیاست و حکومت ایران بر آمد و از سوی دیگر، برخی از زمامداران ایران نیز غلبه بر ضعف و فروپاشی مالی، اداری و نظامی کشور را منحصر به پذیرش نقش آفرینی مستقیم انگلیسی ها در ایران دانستند. این گرایش دو سویه در سال1298ش (1919م) منجر به انعقاد قرارداد معروف به«کاکس-وثوق الدوله» شد. این قرداد(که طبق مفاد آن، مستشاران نظامی و مالی انگلستان مستقیماً عهده دار امور نظامی ومالی ایران می شدند) از سوی مخالفان به پذیرش نوعی رژیم قیمومیت در ایران تعبیر شد. نیروهای ملی گرا آذربایجان نیز ، همچون بسیاری دیگر از نیروهای سیاسی آن زمان،مبارزات تندی را علیه این قرار داد وعاملان آن آغاز کردند.شیخ محمد خیابانی که از فعالان جنبش مشروطه و یکی از نمایندگان رادیکال مجلس دوم(عضو فراکسیون دموکرات)بود، باتشکیل فرقه دموکرات آذربایجان رهبری یک حرکت معترضانه را علیه دولت مرکزی ایران به دست گرفت و موفق شد حکومتی خود مختار در تبریز تشکیل دهد.
اقدام شیخ محمد خیابانی، دست کم در مراحل اولیه، یک حرکت تجزیه طلبانه و حتی مبتنی بر ناسیونالیسم قومی(ترک گرایی) نبود. خیابانی و پیروان او غالباً از ملی گرایان طرفدار استقلال و تمامیت ارضی ایران بودند. آنها چه در دوران جنبش مشروطه و چه در طی جنگ جهانی اول، با نفوذ و تسلط قدرت های خارجی در ایران مبارزه کرده بودند. خیابانی، در همان زمان که با دولتمردان مرکزی ایران در حال مبارزه بود،و اندکی قبل از اینکه جمهوری خود مختار آذربایجان(آزادستان) را اعلام کند به شدت با ایده انضمام آذربایجان به ترکیه، که از سوی پان ترکیست ها تبلیغ می شد،مخالفت ورزیده بود. او به رغم برخی گرایش های سوسیالیستی، با بلشویک های روسی نیز شدیداً مخالف بود و با اینکه با مبارزان جنگل،که در همان زمان در گیلان علیه حکومت مرکزی و قوای انگلیسی می جنگیدند، همدلی داشت اما اقدام رهبران جنگل در نزدیک شدن به بلشویک ها را محکوم کرده بود. به نظر می آید انگیزه اولیه و اصلی خیابانی و پیروانش در تشکیل حکومت خود مختار و قطع رابطه با حکومت مرکزی ایران، تلاش برای تبدیل آذربایجان به سنگر مبارزه برای چیزی بود که خود آن را«اعاده مشروطیت» و «برقرار داشتن آسایش عمومی» در سرتاسر ایران می دانست.(2)
احساسات و تحرکات سیاسی قومی در سال های جنگ اول جهانی،به ترکها محدود نبود. این احساسات و تحرکات در میان کردهای ایران نیز بروز و ظهور پیدا کرد. کردهای ایران در این زمینه، بیشتر از کردهای ساکن در کشور عثمانی(ترکیه) متأثر بودند. پیشینه گرایش های قومی و تحرکات سیاسی در میان کردهای عثمانی، به ربع آخر سده نوزدهم میلادی برمی گشت. در سال 1880 یک شورش قومی در میان کردهای عثمانی در گرفت. شیخ عبیدالله که رهبری این شورش را در دست داشت بر وحدت تمام کردها برای تشکیل یک حکومت مستقل تأکید می کرد. او با متحد کردن برخی قبایل کرد وتشکیل یک نیروی نظامی در مناطق شرقی عثمانی قدرتی به هم زد و سپس نیروهای نظامی خود را به سمت ایران گسیل داشت و برخی شهرهای کرد نشین شمال غربی ایران، نظیر ارومیه و میاندوآب را نیز تصرف کرد.تنها بعد از آنکه ناصرالدین شاه نیروهای نظامی خود را برای مقابله با شیخ عبیدالله از تهران اعزام کرد پیشروی کردها به سوی مراغه و تبریز متوقف شد. شاه ایران حکومت عثمانی را مسئول این قضیه دانست و به آن اعتراض کرد. بالاخره با اقدامات مشترک ایران و عثمانی شورش کردها سرکوب شد. (3)
البته فعالیت ها وتبلیغات پان ترکیست ها و کمونیست ها در آن دوره، فقط معدودی از روشنفکران آذربایجان را تحت تأثیر خود قرارداد و با اقبال عامه مردم آذربایجان مواجه نشد
با تضعیف بیش از پیش دولت مرکزی در ایران در سال های جنگ اول، برخی تحرکات سیاسی در میان کردهای ایرانی ظاهر شد. مهم ترین این تحرک ها، توسط اسماعیل آقا(مشهور به سمیتقو) در مناطق کرد نشین شمال غربی ایران اتفاق افتاد. سمیتقو که رهبر یکی از ایلات قدرتمند کرد (شکاک) بود در سال های جنگ جهانی اول، در آن مناطق قدرتی به هم زد و سر از فرمان دولت مرکزی پیچید. شورش سمیتقو بیشتر به شورش های سنتی محلی شبیه بود اما سمیتقو گاهی خود را رهبر کردها قلمداد و بر خواسته هایی نظیر اتحاد همه کردها در چارچوب یک کشور مستقل تأکید می کرد.تحرک سیاسی سمیتقو تا سال 1301 بیشتر دوام نیاورد و با اعزام نیروهای دولت مرکزی به آن منطقه،قدرت محلی او در هم شکسته شد.(4)
به این ترتیب، به دنبال تقویت حکومت مرکزی در سال های اولیه پس از کودتای 1299 تحرک رهبران محلی و قوم گرا متوقف شد. سیاست کنترل گروه های قوم گرا در سال های سلطنت رضا شاه ادامه یافت. البته درآن دوره علاوه بر سرکوب، از نوعی سیاست یکسان سازی فرهنگی برای کاهش تمایزات و تعارضات قومی-زبانی استفاده می شد. این سیاست شامل گسترش آموزش عمومی، ترویج زبان فارسی،تبلیغ فرهنگ و نمادهای ایرانی و جلوگیری از کاربرد نمادهای قومی و محلی(به ویژه در زمینه زبان و پوشش) بود. این سیاست البته آثار دوگانه ای بر جای گذاشت.توضیح اینکه،این سیاست اگرچه به نوبه خود در تقویت عناصر همبستگی ملی در میان ایرانیان بی تأثیر نبود اما از آنجا که در برخی از موارد و مناطق با اجبار و گاه حتی با کاربرد خشونت همراه بود زمینه های واگرایی را در میان برخی از گروه های قومی تقویت کرد.