28-07-2014، 18:09
آنچه دوره سلطنت آخرین پادشاه قاجار را از دوره های پیش از آن متمایز می كند، تغییر شكل ساختار قدرت سیاسی ودگرگونی در برخی اوضاع سیاسی – اجتماعی است. دراین دوره، شاه برخلاف دوران های پیشین به دلیل كمی سن، نقش عمده ای در هرم قدرت و تحولات سیاسی نداشت و نایب السلطنه به جای او ایفای نقش می كرد.
3- افزایش دخالت قدرت های بیگانه:
درآن زمان دخالت دولت های روس وانگلیس درامورداخلی ایران پدیده جدیدی نبود وتازگی نداشت؛ وفقط شیوه وگستره آن تغییركرده بود. انعقاد قرارداد 1907 وتقسیم ایران به مناطق نفوذ اقتصادی روس وانگلیس، همچنین حضورفیزیكی نیروهای دوكشوركه قوای قزاق ونیروهای پلیس جنوب تلقی می شدند وبه توپ بستن مجلس توسط قزاقان تحت امر لیافوف روسی، عمده مداخلاتی بود كه از زمان پیروزی نهضت مشروطه ازسوی نیروهای بیگانه انجام گرفته بود. دراین زمان، به ویژه با بروزجنگ جهانی اول وبا توجه به حضورسیاسی ونظامی نیروهای درگیردرایران، فشار و تاثیرعوامل خارجی بر روند تحولات ازحالت مقطعی وموردی گذشته وبه تدریج به عاملی تبدیل شد كه تمامی عوامل داخلی را تحت الشعاع قرار می داد . اگر تا آن موقع، دخالت قدرت های بیگانه، دست كم منوط به موافقت شاه وهماهنگی با بخشی ازنیروهای داخلی بود، اینك وجود شاه نیزنادیده گرفته می شد وحتی درمواردی باتهدید وی به ازدست دادن تاج وتخت، ازانجام تصمیمات او جلوگیری می شد.
دخالت مستقیم بیگانگان درعزل ونصب نخست وزیر، وتعیین حكام مناطق مختلف كشور وازآن بالاتر، درتنظیم بودجه دولت مركزی و... به گونه ای آشكار و حتی گاهی خارج از ادب دیپلماتیك صورت می گرفت.
دولت و دربار از فرط احساس ضعف ودرماندگی، بیشتر این درخواست ها ومداخله های روس و انگلیس را می پذیرفتند وبه ویژه شخص احمدشاه درمواردی ازجمله تعویض نخست وزیر، ازسفیر روسیه استعلام می كرد.
دراین زمان، میان سران مجلس ومشروطه خواهان نیزاختلاف وچند دستگی بروزكرده بود و این بود كه آنان نیزاقدام جدی ای برای مقابله با این اوضاع رقت بارنمی توانستند انجام دهند. شاید یگانه اقدام چشمگیرآنان، مهاجرت به كرمانشاه وتشكیل دولت درتبعید بود، كه آن هم درواقع ازبیم حكومت فرمانفرما بود كه ازطرفداران انگلیس ومتفقین شمرده می شد.
بدین ترتیب، به واسطه زمینه های داخلی، ازجمله دگرگونی درفرهنگ سیاسی وتضعیف مبانی سنتی اقتدار، ونیز افزایش فشارعوامل خارجی، همچون حضورفیزیكی نیروهای روس وانگلیس درشمال وجنوب كشور و استیلای خارجیان برنیروهای به ظاهر ایرانی ژاندارمری وقزاق و پلیس جنوب ، همچنین دخالت های پنهان و آشكارسفیران خارجی درامورداخلی، نظام اداره جامعه به كلی درهم ریخته وحیات سیاسی واقصادی كشور، گاه به طوركامل، به خط مشی ها وتحركات كشورهای بیگانه گره خورده بود.
دراین موقع، دولت دراوج ناتوانی قرارداشت و با كمك های خارجی امورخود را به طور روزمره می گذراند وحتی حقوق ماهیانه كاركنان خودرا ازمحل كمك های مالی دولت بریتانیا می پرداخت.
ازدیگرشواهد فروپاش اقتدار و قدرت پادشاه دراین برهه ازتاریخ ایران، روی كارآمدن وسقوط مكرردولت ها است. به گونه ای كه ازابتدای سلطنت احمد شاه تاكودتای اسفند 1299 شاهد تعویض نزدیك به ده رئیس الوزرا وكابینه هستیم وگاهی كابینه ای فقط چهار روز دوام می آورد.
درچنین فضایی كودتای سوم اسفند 1299 صورت گرفت وپس ازیك دوره كوتاه سه ماهه، رئیس الوزرای آن، سیدضیاء الدین، نیزبه سرنوشت همتایان پیشین خود گرفتارآمد وسقوط كرد. دراین میان، به تدریج زمینه برای افزایش قدرت رضاخان میرپنج ، فرمانده فوج قزاق فراهم می شد و او توانست با به كارگیری چندین عامل مختلف – ازجمله بی میلی احمد شاه به اعمال قدرت سیاسی، گرایش سیاست بریتانیا به تقویت دولت مركزی درایران به خاطرهراس ازنفوذ كمونیسم، بدنامی رجال سیاسی آن دوران وبیزاری مردم ازآنان، برخی توانایی های شخصی ناشی ازداشتن روحیه نظامی، وازهمه مهم تر، خستگی جامعه ازتداوم تنش ونا امنی و بی ثباتی سیاسی – ازموقعیت استفاده كند وخود را از نردبان قدرت بالا بكشد.
به رغم عكس العمل منفی مردم نسبت به دولت كودتا ونخستین اعلامیه رضاخان، كه با "حكم می كنم" شروع شده بود، جامعه به تدریج، درست یا غلط، به این نتیجه رسید كه مردآهنینی را كه برای ایجاد امنیت وآرامش می جست، یافته است، رضاخان به تدریج ازفرماندهی نظامی صرف به مقام های سیاسی ( وزارت جنگ و ریاست وزرا ) دست یافت و پس ازمدت اندكی با ایجاد جو ارعاب و وحشت و خاموش كردن صدای مخالفان، وبا تكیه بر پیروزی های نظامی درمقابل نهضت ها وحركت های مسلحانه گوشه وكناركشور توانست باتوطئه وتهدید اكثریت نمایندگان، مجلس را به گونه ای باخود همراه سازد كه رأی به انقراض سلسله قاجاریه و تأسیس سلسله پهلوی دهند.
درسال 1288 احمدشاه درحالی به جانشینی پدرش ( محمد علی شاه ) برگزیده شد كه هنوزبه سن قانونی نرسیده بود. ازاین رو، تقریباً تا شش سال بعد كه رسماً تاجگذاری كرد، نقش مستقیمی درعرصه سیاسی كشور ایفا نكرد و بیشتر به انجام امور شخصی خویش مشغول بود . اما گویی این نقش ، چندان هم برخلاف میل او نبود، زیرا او پس از آن كه مستقیماً مسئول اموركشورشد وسمت پادشاهی را به دست گرفت نیز، گرایش خود را به حاشیه نشینی وعدم مداخله درامورحفظ كرد. حتی ازوی نقل شده كه گفته است من اصلاً برای این كار( پادشاهی ) ساخته نشده ام.
طرفداران احمد شاه معتقدند كه او اصولاً فردی دموكرات منش وطرفدارمشروطه بوده وبرای رعایت قانون اساسی، ازدخالت دراموركشورخودداری می كرد و مایل بود كه جریان امور بر طبق قانون، و از سوی مقامات اجرایی كشور، ازقبیل نخست وزیر و وزیران، به پیش رود.
ازسوی دیگر، مخالفان اومعتقدند كه عدم دخالت احمد شاه درمسائل اجرایی و دوری جستن وی از مواجعه با مشكلات، ناشی ازروحیه محافظه كاری و بزدلی اش بوده است و وی بیش ازآنكه درصدد اعمال قدرت سیاسی برجامعه باشد، درپی انباشتن جیب خود ازطریق معاملات پرسود غلات وفروش مناصب و مقامات ایالات مختلف به كسانی كه پول بیشتری بدهند، بوده است. حتی درجنگ جهانی اول و بروز قحطی درتهران، چونان محتكری طماع، می كوشیده تا گندم های موجود درانبارخویش را در بازار سیاه به قیمت هرچه بالاتر بفروشد.
كاهش نقش احمدشاه درتحولات سیاسی این دوران ، معلول دلایل وعواملی است كه در زیر به آنها اشاره می شود :
[b][b][b]1- كمی سن و ویژگی های شخصی شاه :[/b][/b][/b] گفته شد كه احمدشاه هنگام رسیدن به سلطنت، درعنفوان جوانی بود ودل مشغولی های دیگری، غیر از امور مملكتی، برای خویش داشت. به علاوه،سرنوشت ذلت بارپدر را مشاهده كرده بود و ازمداخله مستقیم درمسائل كشور، هراس داشت. ازاین رو، بیشترمایل بودكه نقش یك پادشاه مشروطه، همچون پادشاهان كشورهای اروپایی، را ایفا نماید.
دولت و دربار از فرط احساس ضعف ودرماندگی، بیشتر این درخواست ها ومداخله های روس و انگلیس را می پذیرفتند وبه ویژه شخص احمدشاه درمواردی ازجمله تعویض نخست وزیر، ازسفیر روسیه استعلام می كرد.
[b]2- تضعیف جایگاه ونقش شاه درساخت قدرت :[/b] به دلیل عملكرد مستبدانه شاهان پیشین، به ویژه محمدعلی شاه وسرانجام حقارت آمیزی كه گریبانگیر او شده بود، افكارعمومی جامعه نظرمساعدی نسبت به حضورفعال شاه درمسائل واموركشورنداشت وبیشتر، ایفای نقش تشریفاتی را از او انتظار داشت.
به علاوه، با پیروزی مجاهدین بردربار، سران آنان وشخصیت های هوادارمشروطه، درتهران حرف اول را می زدند ودرتمام تصمیم گیری ها حضورموثری داشتند. بنابراین، ساخت قدرت تا حد فراوانی برهم خورده بود وكسانی درراس كار قرار گرفته بودند كه اساساً دل خوشی ازدستگاه سلطنت نداشتند ویكی ازاهداف مبارزه شان كمرنگ كردن جایگاه ونقش شاه درتصمیم گیری وسیاستگذاری بود. ازاین رو به تدریج شاهد تقویت نقش وموضع نخست وزیر و برخی از وزیران درساخت قدرت هستیم به گونه ای كه ویژگی محوریت وتصمیم گیرنده بودن شاه، محوشده وحتی درمواردی اودرموضع اپوزیسیون شخص نخست وزیر( ازجمله سیدضیاء الدین طباطبائی ) قرارگرفت.
3- افزایش دخالت قدرت های بیگانه:
دخالت مستقیم بیگانگان درعزل ونصب نخست وزیر، وتعیین حكام مناطق مختلف كشور وازآن بالاتر، درتنظیم بودجه دولت مركزی و... به گونه ای آشكار و حتی گاهی خارج از ادب دیپلماتیك صورت می گرفت.
دولت و دربار از فرط احساس ضعف ودرماندگی، بیشتر این درخواست ها ومداخله های روس و انگلیس را می پذیرفتند وبه ویژه شخص احمدشاه درمواردی ازجمله تعویض نخست وزیر، ازسفیر روسیه استعلام می كرد.
دراین زمان، میان سران مجلس ومشروطه خواهان نیزاختلاف وچند دستگی بروزكرده بود و این بود كه آنان نیزاقدام جدی ای برای مقابله با این اوضاع رقت بارنمی توانستند انجام دهند. شاید یگانه اقدام چشمگیرآنان، مهاجرت به كرمانشاه وتشكیل دولت درتبعید بود، كه آن هم درواقع ازبیم حكومت فرمانفرما بود كه ازطرفداران انگلیس ومتفقین شمرده می شد.
ازدیگرشواهد فروپاش اقتدار و قدرت پادشاه دراین برهه ازتاریخ ایران، روی كارآمدن وسقوط مكرردولت ها است. به گونه ای كه ازابتدای سلطنت احمد شاه تاكودتای اسفند 1299 شاهد تعویض نزدیك به ده رئیس الوزرا وكابینه هستیم وگاهی كابینه ای فقط چهار روز دوام می آورد.
حضور و سلطه نیروهای روس و انگلیس به حدی آشكاروگسترده بود كه حكومت های ولایات و ادارات شهرستان های مختلف نیز خود را، بیش ازآنكه تابع دولت مركزی بدانند، با سیاست های دودولت بیگانه تطبیق می دادند.بدین ترتیب، به واسطه زمینه های داخلی، ازجمله دگرگونی درفرهنگ سیاسی وتضعیف مبانی سنتی اقتدار، ونیز افزایش فشارعوامل خارجی، همچون حضورفیزیكی نیروهای روس وانگلیس درشمال وجنوب كشور و استیلای خارجیان برنیروهای به ظاهر ایرانی ژاندارمری وقزاق و پلیس جنوب ، همچنین دخالت های پنهان و آشكارسفیران خارجی درامورداخلی، نظام اداره جامعه به كلی درهم ریخته وحیات سیاسی واقصادی كشور، گاه به طوركامل، به خط مشی ها وتحركات كشورهای بیگانه گره خورده بود.
دراین موقع، دولت دراوج ناتوانی قرارداشت و با كمك های خارجی امورخود را به طور روزمره می گذراند وحتی حقوق ماهیانه كاركنان خودرا ازمحل كمك های مالی دولت بریتانیا می پرداخت.
ازدیگرشواهد فروپاش اقتدار و قدرت پادشاه دراین برهه ازتاریخ ایران، روی كارآمدن وسقوط مكرردولت ها است. به گونه ای كه ازابتدای سلطنت احمد شاه تاكودتای اسفند 1299 شاهد تعویض نزدیك به ده رئیس الوزرا وكابینه هستیم وگاهی كابینه ای فقط چهار روز دوام می آورد.
درچنین فضایی كودتای سوم اسفند 1299 صورت گرفت وپس ازیك دوره كوتاه سه ماهه، رئیس الوزرای آن، سیدضیاء الدین، نیزبه سرنوشت همتایان پیشین خود گرفتارآمد وسقوط كرد. دراین میان، به تدریج زمینه برای افزایش قدرت رضاخان میرپنج ، فرمانده فوج قزاق فراهم می شد و او توانست با به كارگیری چندین عامل مختلف – ازجمله بی میلی احمد شاه به اعمال قدرت سیاسی، گرایش سیاست بریتانیا به تقویت دولت مركزی درایران به خاطرهراس ازنفوذ كمونیسم، بدنامی رجال سیاسی آن دوران وبیزاری مردم ازآنان، برخی توانایی های شخصی ناشی ازداشتن روحیه نظامی، وازهمه مهم تر، خستگی جامعه ازتداوم تنش ونا امنی و بی ثباتی سیاسی – ازموقعیت استفاده كند وخود را از نردبان قدرت بالا بكشد.
به رغم عكس العمل منفی مردم نسبت به دولت كودتا ونخستین اعلامیه رضاخان، كه با "حكم می كنم" شروع شده بود، جامعه به تدریج، درست یا غلط، به این نتیجه رسید كه مردآهنینی را كه برای ایجاد امنیت وآرامش می جست، یافته است، رضاخان به تدریج ازفرماندهی نظامی صرف به مقام های سیاسی ( وزارت جنگ و ریاست وزرا ) دست یافت و پس ازمدت اندكی با ایجاد جو ارعاب و وحشت و خاموش كردن صدای مخالفان، وبا تكیه بر پیروزی های نظامی درمقابل نهضت ها وحركت های مسلحانه گوشه وكناركشور توانست باتوطئه وتهدید اكثریت نمایندگان، مجلس را به گونه ای باخود همراه سازد كه رأی به انقراض سلسله قاجاریه و تأسیس سلسله پهلوی دهند.