24-07-2014، 20:01
فانتزی من اینه که.....
با الاغ ننم(چیه 3 برابر پول پراید قیمتشه)برم دنبال مخاطب خاصم بگم بپر بالا اونم ذوق مرگ شه سوار شه منم ضبط رو روشن کنم (عرعر الاغ)باهم بریم سمت تویله اون جا محو شیم(چیه ما دهاتیا افق مفق حالیمون نیست همین تویله کافیمونه)
یکی از فانتزیها و اینه که اسمم جزو اسمهای برتر چت روم تصویری باشه.......با 22 امتیازامتیاز بنظرتون میشه...... دلم خوشه..خوب میشم میدونم.
یه روز تو خونه نشسته بودم و داشتم تخمه میشکونم که یهو زنگ خونمون به صدا در اومد و چن نفر ریختن خونمون و منو در حالی که پیژامه راه راه پوشیده بودم کَت بسته بردن بیرون و مامانم داد و بیداد میکرد و بابام هم فقط هنگ کرده بود ! دادشم پرسید این جلبک رو کجا میبرید اونا هم گفتن عامل اصلی جنگ جهانی اول رو پیدا کردیم! پدرم یهو پـــوف خندید و گفت ببرینش! ببرینش!
منو فرداییش بردن دادگاه نظامی و پرسیدن چطوری اینکارو کردی جَوون؟
منم در حالیکه دارم تخمه ام رو که توجیبم غایم کرده بودم رو میشکونم لب باز میکنم و میگم:
ـ*ـ*ـ*ـ*ـ* یادش بخیر
چهار شنبه سوری بود تنها بودم گفتم چیکار کنم حوصله ام سر نره همینجور در جَیب مراقبه (اندیشیدن) فرو رفته بودم و داشتم قدم میزدم رسیدم به مرز آلمان ! فهمیدم از خونمون یکم دور شدم !
با خودم گفتم بزار یه سیگارت بندازم اینجا از این سوت و کوری در بیاد ! تا انداختم دیدم بـــــوف صدای شلیک اومد! منم در حالی که دمپایی ابری پام بود دویم به طرف خونه ! از شانس بدم یه دمپایی از پام در اومد افتاد ! اگه اشتباه نکنم شما هم از اون دمپایی فهمیدید من عامل جنگ بودم!
قاضی هم حکم 10 ضربه با اون لنگ دمپایی اونم از نوع خیس اش برام برید!
این بود فانتزی من!!!
یکی از فانتزی هام اینه که آشغالا خودشون خودبه خود هرشب ساعت 9 برن جلو در تا من مجبور نباشم این همه رااااااااااااااااااااااااااااااااه برم تا جلو در!!!!
یکی از فانتزیام دیشب برام اتفاق افتاد. اینو بود که سرچهاراه یه دختر خوشتیپ و خوشکل از پشت بزنه ماشین و دربو داغون کنه و من بیام پایینو بگم برو ابجی تخصیر (تقصیر. تخسیر.تغصیر و...) تو نیست تخسیر اون کسیه که بهت گواهینامه داده برو برو د برو
به جون خودم اتفاق افتاد
دخدره جوری سر چهار راه زد بهم (از پشت) که کلم خورد به فرمون. اومدم پایین و همون جمله رو گفتم. آی نمیدونین چی شد. یهو ملت همه با هم رفتن توی مه غروبگاهی.
من )))))))
دخدره 0-0
ملت 0-0
یکی از فانتیزیای مخسوسم اینه که سالگرد ازواج مامان بابام یه خونه هزار متری به مامی جون و یه ماشین از اون گرون گرونا به دَ دی جون هدیه بدم بعدش شمع ها رو فوت کنم
بچه ها آرزوی من چند تا لایک داره ؟؟!! رو سفیدم کنید شاید خدا یه روزی از اینجا رد بشه .........
ـ*ـ*ـ*ـ*ـ* یادش بخیر!
دیرینگ دیرینگ. . .
ــ الو بفرمایید!
ــ سلام رسول جان! خوبی؟
ــ مرسی ! شما؟
ــ منم دیگه فتحعلی (شاه) !
ــ به به چطوری فتحی؟چیه کار داشتی؟
ــ آره ! میخوام با این روس ها قرار داد ببندم! خواستم ازت اجازه بگیرم!
ــ اسکول! نبندی!
ــ چی رو نبدنم ؟ قرار داد رو؟
ــ پ ن پ شیر فلکه آب رو!! قرار داد رو دیگه الاغ!!
ــ باشه باشه! نمی بندم!
و اینگونه بود قرار داد گلستان رو بستن و این اسکول به حرف من گوش نکرد !!
این بود فانتزی من !!
یکی از فانتزیای من اینه که:
الان تمام هواداران (محسن چاووشی) بزنند لایکو. حتی اونایی که فقط یک آهنگشو دوس دارند.
یکی از فانتزی هام اینه که
برم تو آکادمی های فوتبال تو لهستان دوسال اونجا بازی کنم
صدو هفتاد تا گل زیبا هم بزنم بعد فرگوسن بیاد اونجا التماس کنه که بیا برام بازی کن بعدش من قبول نکنم و برم تو افق محو شم اونم ناراحت بره سر تمرین تیمش بعد همینجور که دارن تمرین میکنن آفتاب هم از پشت دروازه ها میتابه توپ بیوفته رو سیته من منم بیام تو زمین همه رو دریپل بزنم بعدش شوت کنم توپ تور دروازه رو پاره کنه همه همینجور که منو نگا کنن.....
یکی از فانتزیام اینه که بدجورعاشق یه دختری بشم یعنی از اون عشقای ناب ودرجه یک بعد یه روز به دختره بگم یه عکس ازبابات بیار ببینم اصلا من با کی طرفم؟ میتونم زوری تورا ازش بگیرم یانه؟
بعد که عکسو دیدم یه لحظه خشکم بزنه وبگم واااااااااااای یعنی توخواهر منی؟ یعنی بابام یه زن دیگه داره وما بی خبریم؟
بعد که اینو فهمیدم و خواهرمو بیخیال شدم((وگور پدر عشق وعاشق))جریانو به بابام بگم اونم بگه:
پسرم نمیخوای این پرایدو با یه مزدا3 برات عوض کنم؟ راستی اون گوشیه که میخواستی اسمش چی بود؟گفتی لپ تاب اپل دوست داری یا سونی؟ میخوای تو تعطیلی بعد امتحانای این ترم باخواهر جدیدت یه سفر بری؟
یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟
فانتزیه من اینه که
همینجور دارم تو خیابون پسته میخورم یهو ببینم یکی به مخاطب خاصم گیر داده منم زنگ بزنم اصغرو بچه ها با یه مینی باس(عاغا بوس ایهام داره نگفتم)وارد صحنه بشن بزنیم پسره رو تیکه و پاره کنیم بعد رفیقم سوئیچ پرایدوشو بده به من با یک کیلو پسته با مخاطب خاصم به دور از چشم گودزیلاها تو افق محو بشیم خخخخخخخخخ
یکی از فانتزی های من اینه که برعکس همه که کم کم توی افق محو میشن
من از افق بیام بیرون و کم کم پدیدار بشم ….
آرهههههه ، یه همچین آدمیم من …!
یکی از فانتزیام اینه که :
کنترل تلوزیونمون یبار درست کار کنه و من مجبور به کار کردنش نکنم و نکوبمش زمین !!!
عاغا ما راهنمایی که بودیم یه معلم. علوم داشتیم که من عاشقش بودم اونم عاشق من بود ( به حضرت ابولفضل خودش میگفت عاشقمه ) اون موقع یکی از فانتزیام این بود که یه روز سر کلاس علوم نفس بره بعد بیهوش بشم آمبولانس بیاد منو ببره بعد معلممون با آمبولانس بیاد بیمارستان کلی گریه کنه بعد دکترا بهش بگن من مُردم اونم همون جا بمیره جفتمونو کنار هم خاک کنن
یه روز تو لس آنجلس وقتی پشت ماشینم نشستم (ماشینم بوگاتیه) و دارم پیپ میکشم و آهنگ Goin`in از Jennifer Lopez و گوش میدم، ییهو جنیفر جونم و دوست پسرش (اسمارت 24 ساله) بیان از کنار ماشین رد بشن . . .
منم در کمال خونسردی در حالی که دارم از ماشین پیاده میشم و مسلسلمو آماده میکنم، از پشت اسمارتو سوراخ سوراخ میکنم . . . بعد جنیفر در حالی که از این اتفاق شوکه شده، با صدایه بلند فریاد میزنه یعنی من از دست این آشغال راحت شدم . . . .؟
بعد به طرف من با عجله میاد و اسممو میپرسه. منم پیپو از دهنم در میارم و میگم محمدم عاشق شما . . .0-o
در این حال ییهو منو بغل میکنه و میگه محمد تو عشق اول و آخر منی . . .
بعدش سوار ماشین میشیم و میریم جزایر هاوایی . . . .
یکی از فانتزیام اینه که یه روز فقط یه روز روزنامه رو باز کنم و ببینم صفحه حوادثش خالیه..ای خدا یعنی میشه؟!
یکی از فانتزیام اینه که دارم تو یکی از خیابونای خلوته لاس وگاس قدم میزنم یهو ببینم سلنا و جاستین باهم دست تو دست دارن از خیابون میگذرن.از اون ورم داداش عباس با چاقو بزنه وسط فرق جاستین از وسط دو نصف شه بعد سلنا داداش عباس رو بقل کنه بگه آخ دستت درد نکنه داشتم از حرفاش کلافه میشدم.داداش ما هم بگه خب حالا پررو نشو برو دنباله کارت سلنا هم بیفته دنبالش بگه تورو خدا بذار من با پرایدت یه دور بزنم بعد من از اون وره خیابون بگم عباااااااااااااس داداش گناه داره اذیت نکن جیگره منو پول بنزینت بامن!!بعد سلنا جیغ بزنه بیاد بقلم کنه ماچم کنه بعد من یه عکس خوشگل با داداش عباس ازش بگیرم بگم که توی رسانه ها پخش میکنم بعد به پام بیفته بگه که هرکاری بگی میکنم منم بگم که میخوام خواننده شم اونم با افتخار قبول کنه با من آهنگ بخونه بعد سه نفری سوار ماشینه داداش عباس بشیم بــــــــــریم تو افق محو بشیم...یوووووووووهووووووووو
یکی از فانتزیهای تلخم اینه که یه روز در جوانیم احساس پیری نکنم.بزنم بکوبم برقصم خلاصه خوش باشم نه اینکه فقط به بد بختیهام فکر کنم.
شاید اینی که دارم می نویسم خنده دار نباشه ولی مهم ترین فانتزی من اینه که دیگه تنها نباشم...
ینی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکی از فانتزیام اینه که تو بازی *عصر پادشاهان* برنده شم و برنده 100میلیون ریال بشم , الان دارم فکر میکنم اگه برنده شم با پولا چکار کنم؟ فانتزی در حد دیدن سلنا و جاستین