امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فروغ فرخ زاد

#1
نادره ای نخستین بر آسمان شعر و ادب پارسی ایران درخشیدن گرفت و افق

دید پرفروغش را بر همگان ارزانی داشت ، صدایش ترنم موسیقی بود و

شعرش آیت عشق و هم او بود که به نوعی دیگر اندیشیدن را به نوعی دیگر

دیدن را در فراسوی چشمان خسته و بسته یمان قرار داد .

فروغ عشق را به نظاره نشست و صبر کرد تا ما بزرگ شویم و صبوری کرد تا

کلمات درست ادا شوند و جایگاهی درست بیابند .

در میان حقایق گیتی به جستجو پرداخت و خود را از صیقل عشق گذراند تا

اثرهایی این چنین بدیع را به یادگار نهاد ، فروغ فاصله گرفت از هر آنچه در

بندش می کرد .

روح او آرام و قرار نداشت ، به دنبال مکان ، زمان ، اتفاق بود تا همه ی حسّش

را ارامش بخشد .

نهایت حقایق زندگی را دریافت می کرد و بیان .

افسوس که هیچ گوشی برای شنیدنش نیافت .

افسوس که فروغ برای زمانش بزرگ بود و بزرگتر از آن بود که درک شود و این

نامهربانی زمانه است که اینگونه از آدمهای بزرگ خود پذیرایی میکند .

چرا که آدمهای بزرگ همیشه از فراسوی زمان خود جلوترند و طبیعی است

که توسط آدمهایی که در تنگنای زمان و از آن تنگتر در عقاید خشک و بسته ی

خود دست و پا میزنند درک نشوند.

فروغ تابید و درخشش در جهان ادب عالمگیر شد .

افسوس که صد افسوس مردم ما اندیشه های والا و روح بزرگ این فرزانه ی

جاوید را نفهمیدند .

همه ی این ای کاش ها و همه ی این افسوس ها زمانی ثمر می بخشد که

ما اندیشه های تابناک او را درک کنیم و بزرگی روحش را ارج نهیم ، هر چند که

او خود مانا و جاوید است .

فروغ فرخ زاد سرکش ترین بانوی شعر سده ی بیستم میلادی است .

او سنت شکن جامعه ی ادبی ایران در گستره ی زبان فارسی بود ، هر چند

که با عمر بسیار کوتاه ؛ شتابناک آمد و زود هنگام بسر رسید ، اما راه و رسم

او در شعر فارسی و نقش او در آفرینش هنری هنوز قافله ی نو سخنی در

شعر امروز زنان در زبان فارسی را ساربانی میکند .

این سرایشگرآرامش ناپذیرسخنور با آنکه در

ناآسودگی جانکاه زیست ، اما بهروری

بیشترین تولید اندیشه در سرزمین شعر

امروز فارسی را دارد .

هوای بسته و زیستن گاه سرزنشگر دشوار و سوزنده ی یک خانواده نظامی ،

فروغ را بسوی ایستایی و پویایی یکسره راند . او هرگز از نزدیکان و بستگان

آفرین نشنید و از سوی کسی نیز رنگ مهر ، در تیرکش های نشانه بر او پدیدار

نیامد . همه ی خانه ی او در آن خانه ی پدری اتاقی بود که هر از گاهی

چراغش را به سرقت می بردند و او در تاریکی مفرد ثانیه های حقیقت را درک

می کرد .

دریغا که زندگی کوتاهش هم با غم و غربت او در خانواده طی میشد و هم

پیرامون ، با این بانوی نادره سخن ، بیگانگی میکردند .

زندگیش پر از لحظه های غریب بود ، لحظه های تاخت و تاز فکری با خانواده ،

لحظه های زخم زبانهای مردم برزن و ثانیه های پیچیده ای که باید با بینش

فروغ درک می شد و مردم سطحی نگر آنرا به فنا بردند .

فروغ پر از حرف بود ، پر از لطافت ، پر از محبت ، پر از حقیقت ، پر از حس ...

دریغا و افسوس روزگار با مردم هزار چهره اش جوری دیگر با او رفتار کردند ،

که همه ی راز و سر فروغ به شعرهایش سپرده شد .

جایی که از تیررس اهداف و افکار شوم عوام در امان ماند ، و امروز ما ماندیم و

همه ی مشغولیات فکری و احساسی یک روح بنام فروغ در دیوانی پر از راز

شعرگونه ...

بیوگرافی کامل "فروغ الزّمان فرخ زاد"



فروغ الزمان فرخ زاد در " 8 دی سال 1313 " در تهران محله ی امیریه کوچه ی

خادم آزاد چشم به باغ هستی و زندگی گشود .

او در یک خانواده ی نه نفری بزرگ شد .

پدرش سرهنگ محمد فرخزاد یک نظامی سختگیر بود و مادرش توران وزیزی

تبار (با نام شناسنامه ای بتول ) زنی ساده و خوش باور .

اوچهار برادر با نامهای " امیر مسعود ، فریدون ، مهرداد ، مهران " و دو خواهر با

نام " پوراندخت ، گلوریا " داشت .

تابستانهای دوران کودکی به دلیل مسئولیت پدر در اداره ی املاک مازندران در

نوشهر می گذراند .


در دوران هفت سالگی به اجبارپدر به ساخت پاکت از روزنامه های باطله می

پرداخت . آن هم برای آشنایی با چگونگی به دست آوردن پول که در سالهای

متوالی تکرار میشد .

در همان دوران کودکی نخستین جرقه های ذهنی تراوش می کند . او بسیار

شیطان ، یکه تاز، فعال و پرانرژی و ناآرام بود .همین عدم آرامش او هم منجر

به شیطنت و هیاهوی او می شد .

فروغ با آن موهای طلایی فرفری با چشمهایی درشت که سپیدی اش زیادتر

از تیرگیش بود و با آن لبهای درشت که زیبایی خاصی داشت

فروغ آنچنان شیطان بود که از در و دیوار بالا می رفت و مثل پسرها روی نوک

درختها می نشست و مثل شیطانکها با کارهایش دیگران را به خنده می

انداخت .

البته فروغ علاوه برروحیه ی شیطان یک روحیه دیگر هم داشت . فروغ غم

زده و بهانه گیر، حسّاس که با کمترین بهانه ساعتها با صدای بلند گریه می

کرد

او عاشق قصه بود .مادربزرگ قصه های قشنگی می دانست و فروغ یک

لحظه مادربزرگ را آرام نمی گذاشت .

به قصه ها گوش میداد و دچار جذبه و شگفتگی مالیخولیایی میشد .

این شخصیتهای دوگانه ، درست مثل مهمانی که از در خانه وارد می شود و

چند روزی در آنجا می ماند و باز از همان در بیرون می رود ، خودشان را نشان

میدادند و بعد میرفتند .

فروغ احساس تند ، قدرت مطالعه ، تحقیق استعدادهای شعری را از پدرش

گرفت و از مادر سادگی و صفا را .

پدر شعر می خواند و او با علاقه گوش میداد که با ابیات آشنا شود .

استعدادهای فروغ در نوجوانی بحدی بود که معلم انشای او باور نمی کرد که

خودش انشاهایش را بنویسد .

کودکی و نوجوانی را در خیالات هوایی و کودکانه سر کرد .

پس ازاتمام دوران دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت . درهمین زمان تحت

تاثیر پدرش که علاقمند به شعر و ادبیات بود ؛ کم کم به شعر روی آورد . و

دیری نپائید که خود نیز به سرودن پرداخت .خودش می گوید " در سیزده

سالگی خیلی غزل می ساختم ولی هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم ."

آنطور که معلوم است فروغ به سرودن غزلهای عاشقانه می پرداخت که از

ترس پدر پاره می شود و به چاپ نمی رسد .

پس از سیزده سالگی اندک اندک مورد بی مهری بزرگان خانواده قرار

میگرفت.

نسبت یافتن مادر و پدر به ارزش های باوری آنان و بی میلی فروغ به آن ارزش

ها ؛ آغاز همان ناسازگاری هایی شد که به مرگ وی انجامید .

پدر دوباره ازدواج می کند و تاثیر منفی بر روحیه ی بچه ها می گذارد .

ویک سال بعد از این اتفاق فروغ درکلاسهای نقاشی علی اصغر پتگر شرکت

کرد و پس از پایان کلاس سوم دبیرستان ، وارد هنرستان بانوان کمال الملک

شد و خیاطی و آموزش نقاشی را زیر نظر بهجت صدر و علی اضغر پتگر و

مهدی کاتوزیان فرا گرفت که بعد از ازدواج فروغ ناتمام ماند .از ادامه ی

تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست ، اما می گویند که او تحصیلات را قبل از

گرفتن دیپلم رها می کند.


فروغ در طی تلاشها و سختی های زیاد در مقابل مخالفت پدرش با ازدواج او و

پرویز و با گذراندن اشکها و غمهای زیاد در" 23 شهریور سال 1329 " در سن

شانزده سالگی با پرویز شاپور " طنز نویس معاصر " همسایه ی پشت به

پشت خانه و نوه ی خاله ی مادرش با پانزده سال اختلاف سنی ازدواج می

کند .

وبا توجه به محل کار پرویزدر اهواز وآبادان ساکن شدند .

در بعضی اسناد دلیل ازدواج فروغ گریزازخانواده مطرح شد وطبق بعضی

مدارک این ازدواج کاملا عاشقانه و عاطفی و دوطرفه بود .

این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود .چیزی

که در خانه ی پدری نیافته بود .چرا این ازدواج بر مبنای علاقه و عشق نباشد ؟


( تا حد اطلاع بنده فروغ به همسرش پرویزشاپورقبل و بعد ازازدواج و حتی بعد

از جدایی عشق می ورزید و عاشقانه دوستش میداشت .)

فروغ در سال /1330/ به دلیل اختلاف زناشویی که احتمالا از افکار

متفاوتشان نشات میگرفت به تهران خانه ی پدری برگشت و در همان دوران

نخستین شعرش را به اسم " گناه " در مجله ی روشنفکر توسط فریدون

مشیری به چاپ رساند .

او دوازده سال پیش از درگذشتش این شعرش ( گناه ) را به جامعه ی

روشنفکر سپرد و همان هفته ها بود که صدها نفر با خواندن شعر بی پروای او

با نام شاعره ای آشنا شدند که چندی بعد به اوج شهرت رسید و آثارش

هواخواهان بسیار یافت و در همان روزها بود که یکی از شاعران معروف ، او را

در بی پروایی به حافظ تشبیه کرد و نوشت : " که اگر در قدرت بیان هم به

پای لسان الغیب برسد ، حافظ دیگری خواهیم داشت "


اولین شعر فروغ با سبک نو شروع شد که با مصرع *** دوراز اینجا دور دور از

اینجا دور. *** شروع شد.

او در شعرهایش بی آنکه شعار بدهد یا فلسفه ببافد با آرزوهای مردم ساده

همدلی می کند . فروغ با زبان مردم عادی یکی و مانوس بود .

فروغ در شعرهایش از رنج ها و محرومیتهای مردم ساده سخن می گوید و

نان شادی را قسمت می کند .

با به چاپ رسیدن شعر " گنه کردم گناهی پر ز لذت " در یکی از مجلات

هیاهوی عظیمی بپا می شود و فروغ را بدکاره می خوانند و از آن پس مورد

نامهربانی های فراوان قرار می گیرد .

" گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند ، ولی در باطن

از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند "

بعد از اعتراض های شدید بدلیل چاپ شعر گناه ، فروغ از خانه ی پدری رفت و

اتاقی را در خیابان شاه پس از مخالفت پدر با شعر گناه اجاره کرد.

فروغ زمانی نخستین شعرهایش را به چاپ رساند که دوران رونق < صفحه ی

ادبی > بود .

او برای گذراندن زندگی داستان و سفرنامه هم می نوشت و به مجله ها می

سپرد اما از همین مجله ها ضربه های سختی خورد و نومید و خشمگین از

آنها برید .

بعدها فروغ به خانه ی همسرش در اهوازبرگشت.

در " 27 خرداد سال 1331 " پسرش کامیار متولد شد و در همان سال در همان

ناسازگاری روزگار یعنی / بهار1331 / نخستین دفتر سروده های فروغ به نام

" اسیر " در هجده سالگی منتشرشد که قهرمان این مجموعه خود اوست.

کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد .

اما اختلاف فروغ با همسرش پس از چاپ اسیر شدت می گیرد حتی تولد

کامیار پسرشان نیز نمی تواند پایه های این زندگی را محکم سازد .

و فروغ با توجه به وضعیت بد روحی در آسایشگاه روانی رضاعی بستری می

شود .

و سرانجام در " 17 آبان سال 1334 " از پرویز شاپور جدا می شود .

و قانون فرزندش را از او می گیرد .

حتی حق دیدنش را .



فروغ 16 سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید .


/// وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

ودر تمام شهر

قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند

وقتی که چشم های کودکانه ی عشق مرا

با دستمال تیره ی قانون می بستند

و از شقیقه های مضطرب آرزوی من

فواره های خون به بیرون می پاشید

چیزی نبود . هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم : باید ، باید ، باید

دیوانه وار دوست بدارم ////


رنجنامه ی غربت فروغ در خانواده برای هر آشنای نام او روشن است ، اما

هیچ رنجی نتوانست او را از پروردگیها و ورزیدنهای شعرآموزی بازدارد .

او شعر میسرود و با شعر اندیشه های زن ایران را به زبان مدرن باز میگفت و

نسل خویش را به دوران آینده راهداری میکرد .

روزگار جدایی و دشواریهای تنهایی نتوانست او را در اندیشه کردن و سرودن

دچار گسست و ناتوانی بسازد .

شاملو ، اخوان ، نادرپور ، سهراب و مشیری همتایان او بودند ، فروغ با توانایی

انکارناشدنی یکسره با همه ی شاعران همروزگار خویش پهلو میداد و در

سرایش تازه ترین آفریده های بی گذشته سرآمد بود .

فروغ چند ماه در خانه ی طوسی حائری و سپس به اتاقی در خانه ی پدری

بازگشت/1334/ .

در همان سال برای چند روز در بخش روانی بستری شد .

برای گذراندن زندگی به نوشتن چند داستان کوتاه و همکاری با نشریات با

اسم مستعار پرداخت .

و در همان سال مجموعه ی اسیر را با مقدمه ی شجاع الدین شفا به چاپ

دوم رساند .

در سال 1336 دومین دفتر او با نام " دیوار " که شعر حساسیت برانگیز گناه

هم در این مجموعه گنجانده بود ، در اختیار دوستداران شعر قرار گرفت .

فروغ به پرویز عشق می ورزید با آنکه از او جدا شده بود ولی هنوز او را با تمام

وجود دوست میداشت و از کار خود بشدت پشیمان و ناراحت بود ، مجموعه

شعر مذکور را تقدیم به پرویز شاپور کرده بود .

در سال /1338/ دفتر " عصیان " را پدید آورد .

و در / 1341/ با دستیابی بر قدرت شعری خویش دفتر " تولدی دیگر " را به

شعر امروز فارسی پیشکش نمود و آنرا تقدیم به ابراهیم گلستان کرد .

فروغ با همان ذهن سرشار و باورپولادین به نوگرایی و سبک خاص خویش ،

در راه پیشبرد شعر فارسی امروز به سوی آینده که خود از آن محروم ماند ،

بسیار جانفشانی نمود .

او را بیگمان از بزرگان شعر امروز ایران و از شاعرترین زنان زبان فارسی می

شناسند .

او در سال /1341/ یک سفر تحقیقی ( به جذام خانه ی بابا باغی تبریز در

تیرماه برای ساخت مستندی به سفارش جمعیت کمک به جذامیان ) رفت .

نهایتا فروغ به سرودن مجموعه ی ناتمام " ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد "

پرداخت .

این دفتر پیام زوال و تباهی ارزشهای انسانی است.

آینده در چشم شاعر تیره و تار است و وحشتناک و اکنون دلهره و اضطراب

انهدام است .

در جامعه یی درنده خو که آدم گرگ آدمی است و جایی برای مهر ورزیدن و

شادی نیست .شاعر از این وحشت دارد .

این روحیه رومانتیک است ؟ سوزناک و وحشتناک است ؟

هر چه هست آری فروغ است فروغی که بی هراس از جذام .

بی آنکه جذامیها را زشت و چندش آور ببیند با آنها زندگی می کند و سرانجام

پسر بچه ی یک جذامی به نام "حسین منصوری" را از جذام خانه می آورد

وسرپرستی او را برعهده میگیرد .

در این میان تنها کسی که تنها ماند و بی کسی را با همه ی وجودش حس

کرد فرزند خوانده ی او حسین بود .



مجموعه شعر فروغ :

- اسیر 1331

- دیوار 1336

- عصیان 1338

- تولدی دیگر 1341

- مجموعه ی ناتمام " ایمان بیاوریم به آغاز .. "



*****



فروغ فرخزاد اضافه بر سرودن اشعار به ترجمه ، تحقیق ، مقاله نویسی ،

کارهای سینمایی و ... می پرداخت .



نگاهی کوتاه بر فعالیت های ترجمه ی فروغ :



فروغ زبان فرانسه ، ایتالیایی ، آلمانی را با شوق پیگیری نمود و آموخت تا

سرانجام دوستی او را به گلستان معرفی کرد .

فروغ با شعرا ، نویسندگان و روشنفکران برجسته ای آشنا شد که هر کدام در

زمینه ی کار ادبی و فعالیت فکری نخبه بودند و در همین ایام بود که فروغ با

ترجمه ی شعر برجسته ترین شاعر عرب آشنا شد .

از میان ترجمه های او می توان به نمایشنامه ی ژان مقدس از (برنارد شاو)

سیاحتنامه هنری میلر در یونان با عنوان ستون سنگی ماروسی اشاره کرد .

فروغ کار سینمایی خود را اینگونه آغاز کرد :


از طرف گلستان فیلم در سال / 1338 / به انگلستان سفر کرد تا در کارهای

تشکیلاتی فیلم مطالعه کند ، پس از بازگشت از سفر نخستین کوششهای

خود را در زمینه ی فیلمبرداری آغاز کرد و پس از تهیه ی مقدمات ساختن چند

فیلم مستند بکار پرداخت و سفری به خوزستان کرد موسسه فیلم کانادا از

گلستان فیلم در سال / 1339 / خواست که درباره ی مراسم خواستگاری در

ایران فیلم کوتاهی بسازد و فروغ در این فیلم بازی کرد و خود در تهیه آن فعال

بود و در سال / 1340 / قسمت دوم فیلم زیبای (( آب و گرما )) را تهیه کرد .

در همین سال در تهیه صدای فیلم (( موج و مرجان و خارا )) به کارگردانی

ابراهیم گلستان ، گلستان فیلم را یاری داد .

او برای صفحه ی نیازمندیهای کیهان یک فیلم یک دقیقه ای ساخت که در نوع

خود این اثر قابل تحسین بود .

همچنین پیوند فیلم (( یک آتش )) که در سال / 1341 / در دوازدهمین

جشنواره ی فیلم های کوتاه و مستند و نیز در ایتالیا شایسته ی دریافت مدال

طلا و نشان برنز شد .

در سال / 1341 / تابستان در تهیه ی فیلم (( دریا )) ، گلستان را یاری کرد و

خود نیز بازی کرد که متاسفانه ناتمام ماند .

فروغ در سال /1341 / فیلم درخشان (( این خانه سیاه است )) را از زندگی

جذامیان ساخت . این فیلم درزمستان سال / 1342 / برنده جایزه ی بهترین

فیلم مستند از فستیوال جهانی اوبرهاوزن آلمان شد . ناقدان و سینماگران

بزرگ و نام آوران جهان از این فیلم تجلیل کردند .

چهاردهمین فستیوال فیلم اوبرهاوزن آلمان جایزه بزرگ خود را برای فیلم

مستند (( به یادبود فروغ )) نامگذاری کرد .

نامگذاری جایزه بهترین فیلم های مستند به نام فروغ ادای حرمتی بود به این

هنرمند بزرگ ایرانی و توفیق او در هنر و انسانیت هیئت مدیره فستیوال شاعر

جایزه بزرگ خود را از نخستین جمله های فراموش نشدنی فیلم (( این خانه

سیاه است )) برگزید .

و در سال / 1342 / در نمایشنامه ی (( شش شخصیت در جستجوی

نویسنده )) اثر لوئیچی پیراندلو بازی کرد .

گفتنی است که در سال / 1344 / از طرف یونسکو فیلمی نیم ساعته و از

برناردو برتولوچی فیلمی پانزده دقیقه ای ، در رابطه با زندگی فروغ ساخته

شد .

در سال / 1345 / فروغ بار دیگر به ایتالیا سفر کرد و در دومین فستیوال

سینمایی مولف در شهر پزارو شرکت کرد و در همین سال از کشور سوئد به

او پیشنهاد برای ساخت فیلم داده شد .

*****

سرانجام همه ی ثانیه های عمر فروغ این بود که در- سی و دو سالگی - "

24 بهمن سال 1345 " به هنگام رانندگی در اثر انحراف اتومبیلش به شماره ی

" 1413 ط 24 " از مسیر به دلیل جلوگیری از برخورد با ماشین حامل دانش

آموزان دبستان شهریار قلهک به شماره ی " 1428 ط 19 " در خیابان لقمان

الدوله به بیرون پرت شد که ابتدا به بیمارستان هدایت قلهک و بعد به

بیمارستان رضا پهلوی تجریش منتقل شد وسرانجام پیش از هر اقدام پزشکی

جان سپرد .

پیکرش را در روز " 26 بهمن سال 1345 " در گورستان ظهیرالدوله در دربند

تهران هنگامی که برف می بارید به خاک سپردند .


//// شاید حقیقت آن دو دست جوان بود

آن دو دست جوان

که زیر بارش یکریز برف مدفون شد ////

اینچنین زمین بار دیگر عزاپوش شد و آسمان گریست و این هدیه را در خود

جای داد .


مرگ فروغ جامعه ی ما را تکان داد نه تنها روشنفکران که مردم ساده ی کوی

و برزن هم گویی تازه دریافته بودند که چه گوهر یکدانه ای و چه درّ والایی را

از دست داده اند.

فروغ نوشته بود ::::

" می ترسم زودتر از آنچه تصور می کنم بمیرم و کارهایم ناتمام بماند و این

درد بزرگی است . "

هزاران افسوس که او از میان ما رفت. و با چند سروده ی بی سرنوشت ،

سرنوشت دیگری برایش رقم خورد و با آرزوهای نیمه و ناتمام خود به زیر خاک

رفت .

روحش شاد و آرام این یگانه دردانه شعر ادبیات پارسی .


" پایان "

پایان همه ی آدمک های دنیایی تنها خاک است

کاش لطافت خاک را حس کنیم

آسمانی شدن تنها چند وجب همت می خواهد

کاش آسمانی بمانیم

فروغ فرخ زاد 1

فروغ فرخ زاد 1
  Do ɴoт dαre тo ѕтop мe jυѕт ιɴ cαѕe ѕoмeoɴe ѕтopped мe فروغ فرخ زاد 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Δ.н.ο.υ.я.Δ ، Mᴏsᴇs ، ERF@N ، First Star ، мoвιɴα т ، #marya#
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان