02-07-2014، 10:34
تاریخ ایرانی: این ترجمه برگرفته از بخشهایی از مقاله «شبکههای جنگلی»؛ رهبران محلی و چهرههای بینالمللی در جنبش انقلابی گیلان (۱۹۲۱-۱۹۱۵) نوشته کریستین بروم برژه (انسانشناس و ایرانشناس متخصص گیلان) است. متن کامل این سخنرانی پروفسور بروم برژه به زودی در کنفرانسی در دانشگاه توکیو ارائه خواهد شد. در بخش نخست این مقاله، نویسنده تلاش میکند اطلاعات تاریخی دقیقی درباره جنبش انقلابی جنگل ارائه دهد. او ایران تحت سلطه نیروهای خارجی در آستانه قرن بیستم را توصیف میکند و توضیح میدهد جنبش انقلابی جنگل که از سال ۱۹۱۵ آغاز شد چگونه به جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران (ژوئن ۱۹۲۰ تا سپتامبر ۱۹۲۱) به مرکزیت رشت در گیلان انجامید. در بخش دوم زیر عنوان «درسهایی از جنگل» قصد بر این است که به جنبههای طبیعی، فرهنگی و بینالمللی این جنبش نگاهی بیندازد تا بر زمینههای وقوع این رخداد نوری تابانده شود. این ترجمه بنا به ملاحظات ژورنالیستی مختصر شده است.
***
درباره جنبش جنگل پرسشهایی وجود دارد: چرا و چگونه این شورش در گیلان، یک استان تکافتاده در ایران رخ داد؟ و نه در شهرهای دیگر فلات ایران که صحنه اعتراضها و انقلابهایی همچون انقلاب مشروطیت (۱۹۱۱-۱۹۰۵) و انقلاب اسلامی (۱۹۷۹-۱۹۷۸) بود. سرانجام اینکه مردم ایران تصاویری از این واقعه انقلابی را تا به امروز حفظ کردهاند؟
همانطوری که نمونههای آمریکای لاتین، ویتنام، قفقاز، افغانستان و... به ما نشان میدهد، حوزههای جغرافیایی خاصی برای چریکها وجود دارد. این جنبشها معمولا در کوهها و جنگلها رخ میدهند، جایی که جهت کنترل سخت و برای استتار مناسب است. گیلان جزو نواحی کوهستانی و جنگلی است که اگر یک خارجی در راههای معدودش پا بگذارد، گم میشود. این شباهت بین گیلان و مناطق چریکی دیگر در جهان، توسط روشنفکران محلی درک شده است، تا جایی که نخستین رمان ترجمه شده به گیلکی، Die Mondffee نوشته «پیتر فرای» است که به جنگ ویتنام میپردازد.(۱) در مقدمه این کتاب مترجم یادآور میشود شباهتهایی بین مناظر و چشماندازهای ویتنام و گیلان وجود دارد که برای انجام این ترجمه به او انگیزه داده است.
جنگلیها در مواجهه مستقیم با دشمنان ترجیح میدادند با عملیات پی در پی و ناگهانی سربازان دشمن را غافلگیر کنند و سپس در مناطق جنگلی که به خوبی با آن آشنا بودند عقبنشینی کنند. این مکانها اغلب بر بالای درختانی بودند که سربازان روستایی عادت به بالا رفتن از آن داشتند و به همین خاطر آن را کمینگاه خود میساختند. تکنیکهای این نبرد گیجکننده در جنگلهای گیلان، انگلیسیها را مجبور کرد تا به سربازان قزاق متوسل شوند، تا اینکه بتوانند با جنگلیها قرارداد صلحی برای تضمین امنیت راه قزوین - انزلی امضا کنند. هنگامی که در ۱۹۲۱ نیروهای دولتی اقدام به سرکوب آخرین گردانهای جنگلیها میکردند راهی جز توسل به نیروهای خائن از بدنه جنبش نداشتند. آنها تنها کسانی بودند که میتوانستند موقعیت انبارهای مخفی، نهانگاهها و کورهراهها را بیابند و به ماموران دولتی نشان دهند.
فاکتورهای دیگری که در این جنبش نقشآفرینی کردند، آسیبهایی نیز با خود به همراه داشتند. در گیلان حداقل در جلگهها و کوههای نقاط مرطوب منطقه، فهم زمینه فرهنگی مشترک در نوع ظاهر و شیوههای زندگی رهبران نمود پیدا میکرد. به ویژه درباره میرزا به نظر میرسد این موضوع نقش مهمی در ترویج، اشاعه و بر حق جلوه کردن جنبش ایفا کرده است؛ رهبری که گیلکی صحبت میکرد و مسائل ویژه روستاییان گیلان را میدانست و به شیوه جنگلیها لباس میپوشید. او در واقع یک الگوی آشنا برای مردم محلی ارائه کرد. پوشش بافتنی مشترک میرزا و جنگلیها، شال (Shal) لباس زبر و زمختی که معمولا گلهداران از آن استفاده میکردند، شلوار، کت و ردا بود. علاوه بر این میرزا و جنبش ارتباط نزدیکی با جنگل و نمادگرایی حاشیه کاسپین داشتند. جنگل در این معنا مکانی برای پناه گرفتن است تا کسی که با بیعدالتی مواجه شده، آزادیاش را دوباره در آینده بازیابد. به همین خاطر است که در بحث و اختلافاتی که بین او و بلشویکها رخ میدهد، او دوباره به جنگل باز میگردد. بین روشنفکران محلی اصلاحی رایج است که این ترک داوطلبانه را بازگو میکند.
«جنگلزادگی» به انصراف از جهت دیگری اشاره دارد. میرزا با این تصویر جنگلی محلی، اعتراض و آزادیخواهی را به شکل توأمان در ذهن مردم مجسم میکرد. بنابراین بیشک میتوان گفت جنبش جنگل و رهبرانش، سمبلهای عمده هویت منطقهای بودند. میرزا خصلتهای یک «راهزن اجتماعی»(۲) را که با جامعه خود آمیخته است عرضه میکند. آنطوری که «اریک هابسبام» او را توصیف میکند، میرزا «بیعدالتیها را تلافی میکرد» و «از ثروتمندان میگرفت و به فقرا میداد»، هرگز «جامعه را رها نمیکرد» و «این جامعه تشویق میکرد، کمکش میکرد و حمایتش میکرد».
همچنین اعضای جنبش در داخل ولایت از شبکهها و همبستگیهای خانوادگی بهره میبردند. در واقع رهبران سازمانی نیز با روابط خویشاوندی به هم متصل میشدند. برای نمونه دو برادرزاده میرزا به طور فعالانهای در نهضت حضور داشتند. یکی از این برادرزادهها برای تامین مهمات جنگلی با نوبل (از خویشاوندان بنیانگذار جایزه معروف نوبل) که مخزن نفتی در رشت و باکو داشت، رابطه برقرار کرد. میرزا اسماعیل جنگلی دیگر برادرزادهاش نیز در زمان کودتا از طرف عمویش نیابت داشت. این نزدیکی فرهنگی در کنار شبکههای خانوادگی، در گسترش دادن و قانونی کردن آنها در افکار عمومی مؤثر بود. اگرچه باید اذعان داشت که این مؤلفههای خویشاوندی و فرهنگی مانعی در گسترش جنبش و فراتر رفتن از مرزهای ولایت گیلان بود. اینگونه بود که جنبش جنگلی در خاک گیلان باقی ماند و تلاشهایش برای بیرون رفتن از مرز البرز همیشه شکست خورد. به همین دلیل یکی از سرزنشهای بلشویکها به میرزا «رهبر منطقهای» خواندن او بود. او به عنوان کسی که خیلی به واقعیتهای محلی در هدایت امور در چارچوب ملی بها میداد، سوژه انتقاد بود؛ برعکس جهانوطنگرایی جنبش در اشاعه آن فراتر از منطقه کوچکش نقش داشته است. البته در گیلان و به طور عمومی در ایران هراس از مصادره جنبش و واژگونسازی فرهنگی وجود داشته است. نیروهایی که در جولای ۱۹۲۰ در انزلی پیاده شدند متشکل از روسها، تاتارها (که به آنها ترک میگفتند)، قفقازیها، گرجیها، ارمنیها، در کنار ایرانیان باکو بودند.
کمیته انقلابی جمهوری با حضور خارجیها شروع به کار کرد. آنها برای مشارکت در عمل فراخوانده شده بودند. انقلاب رشت آنگونه که هابسبام مینویسد به سازماندهی مدیوانی که یک گرجی بود، در مشارکت با آبوکف، یعنی یک تاتار و همسرش باله پرداخت. اکثریت غالب بدنه اجرایی و اعضای حزب کمونیست ایران آذری بودند و حتی صحبت کردن به فارسی یا گیلکی را نمیدانستند. این انترناسیونالیسم بیتوجه به ویژگیهای محلی، موضوع انتقاد میرزا بود و به همین خاطر در نامهای به لنین نوشت: «تبلیغات اشتراکی در ایران به نتایج برعکس میانجامد، چون تبلیغاتیها از شناخت تمایلات ملت ایران عاجزند (...) حتی ساکنان گیلان که حاضر بودند جان خود را در راه انقلاب فدا کنند، اکنون دیگر تمایلی به ادامه راه پروپاگاندیستها ندارند (...) یک بار دیگر دخالت خارجی جایگزین شده است.»(۳)
اگر فاکتورهای بینالمللی، فرهنگی و طبیعی در ابهامزدایی از شکلهای خاصی که این جنبش به خود گرفته نقش ایفا کردهاند، آنها نمیتوانند همه دلایل این پدیده را توضیح دهند. چرا این انقلاب در این منطقه روستایی ریشه دواند؟ و بالاخره آیا در این شورش مؤلفههایی از گذشتهگرایی وجود داشته است؟ گذشتهای که در استقلال زندگی میکرده است. آیا این به روند جداییطلبانه در آن مقطع در میان مردم شمال ایران اشاره دارد؟ در این مورد نتیجه عمل از سوی آنهایی که از اهداف منطقهای جنبش روی گرداندند مشاهده نشده است. برنامههای متفاوت و مانیفیستهایی که توسط جنگلیها اعلام شد این مطالبات عمومی را در صدر قرار داد: اخراج نیروهای خارجی، مبارزه با خودکامگی و استبداد، رفاه عمومی و بازتوزیع ثروت.
تا آنجا که من میدانم گزارشهای قلیلی از تمایلات جنگلیها به ایجاد یک دولت قفقازی مستقل یا یک دولت گیلانی برای بسیج عمومی وجود داشته و به نظر من عامل تعیینکننده در وقوع جنبش نبوده است.
پینوشتها:
۱. این کتاب با عنوان «ماه پری» نوشته پیتر فرای، با ترجمه احمد مرعشی توسط نشر گیلان انتشار یافته است. داستان این رمان به جنگ ویتنام و اشغال آن توسط آمریکاییها و شرح مبارزات سربازان ویتکنگ با نیروهای اشغالگر است. (مترجم)
۲. اصطلاح Social Bandit که به معنای «راهزنی اجتماعی» است توسط اریک هابسبام در ۱۹۵۹ به کار گرفته شد. این مفهوم برای توضیح شکلهایی از مقاومت در برابر بیعدالتی به کار گرفته شد که از سوی قانون تایید نمیشود. از دید هابسبام این مشکل از عدالت خصوصی در بسیاری از جوامع وجود دارد و کوچکخان نمونهای از آن بوده است. (مترجم)
۳. ترجمه متن نامه میرزا کوچک به لنین از روی متن انگلیسی انجام شده است. متن فارسی این نامه در دسترس است. (مترجم)
***
درباره جنبش جنگل پرسشهایی وجود دارد: چرا و چگونه این شورش در گیلان، یک استان تکافتاده در ایران رخ داد؟ و نه در شهرهای دیگر فلات ایران که صحنه اعتراضها و انقلابهایی همچون انقلاب مشروطیت (۱۹۱۱-۱۹۰۵) و انقلاب اسلامی (۱۹۷۹-۱۹۷۸) بود. سرانجام اینکه مردم ایران تصاویری از این واقعه انقلابی را تا به امروز حفظ کردهاند؟
همانطوری که نمونههای آمریکای لاتین، ویتنام، قفقاز، افغانستان و... به ما نشان میدهد، حوزههای جغرافیایی خاصی برای چریکها وجود دارد. این جنبشها معمولا در کوهها و جنگلها رخ میدهند، جایی که جهت کنترل سخت و برای استتار مناسب است. گیلان جزو نواحی کوهستانی و جنگلی است که اگر یک خارجی در راههای معدودش پا بگذارد، گم میشود. این شباهت بین گیلان و مناطق چریکی دیگر در جهان، توسط روشنفکران محلی درک شده است، تا جایی که نخستین رمان ترجمه شده به گیلکی، Die Mondffee نوشته «پیتر فرای» است که به جنگ ویتنام میپردازد.(۱) در مقدمه این کتاب مترجم یادآور میشود شباهتهایی بین مناظر و چشماندازهای ویتنام و گیلان وجود دارد که برای انجام این ترجمه به او انگیزه داده است.
جنگلیها در مواجهه مستقیم با دشمنان ترجیح میدادند با عملیات پی در پی و ناگهانی سربازان دشمن را غافلگیر کنند و سپس در مناطق جنگلی که به خوبی با آن آشنا بودند عقبنشینی کنند. این مکانها اغلب بر بالای درختانی بودند که سربازان روستایی عادت به بالا رفتن از آن داشتند و به همین خاطر آن را کمینگاه خود میساختند. تکنیکهای این نبرد گیجکننده در جنگلهای گیلان، انگلیسیها را مجبور کرد تا به سربازان قزاق متوسل شوند، تا اینکه بتوانند با جنگلیها قرارداد صلحی برای تضمین امنیت راه قزوین - انزلی امضا کنند. هنگامی که در ۱۹۲۱ نیروهای دولتی اقدام به سرکوب آخرین گردانهای جنگلیها میکردند راهی جز توسل به نیروهای خائن از بدنه جنبش نداشتند. آنها تنها کسانی بودند که میتوانستند موقعیت انبارهای مخفی، نهانگاهها و کورهراهها را بیابند و به ماموران دولتی نشان دهند.
فاکتورهای دیگری که در این جنبش نقشآفرینی کردند، آسیبهایی نیز با خود به همراه داشتند. در گیلان حداقل در جلگهها و کوههای نقاط مرطوب منطقه، فهم زمینه فرهنگی مشترک در نوع ظاهر و شیوههای زندگی رهبران نمود پیدا میکرد. به ویژه درباره میرزا به نظر میرسد این موضوع نقش مهمی در ترویج، اشاعه و بر حق جلوه کردن جنبش ایفا کرده است؛ رهبری که گیلکی صحبت میکرد و مسائل ویژه روستاییان گیلان را میدانست و به شیوه جنگلیها لباس میپوشید. او در واقع یک الگوی آشنا برای مردم محلی ارائه کرد. پوشش بافتنی مشترک میرزا و جنگلیها، شال (Shal) لباس زبر و زمختی که معمولا گلهداران از آن استفاده میکردند، شلوار، کت و ردا بود. علاوه بر این میرزا و جنبش ارتباط نزدیکی با جنگل و نمادگرایی حاشیه کاسپین داشتند. جنگل در این معنا مکانی برای پناه گرفتن است تا کسی که با بیعدالتی مواجه شده، آزادیاش را دوباره در آینده بازیابد. به همین خاطر است که در بحث و اختلافاتی که بین او و بلشویکها رخ میدهد، او دوباره به جنگل باز میگردد. بین روشنفکران محلی اصلاحی رایج است که این ترک داوطلبانه را بازگو میکند.
«جنگلزادگی» به انصراف از جهت دیگری اشاره دارد. میرزا با این تصویر جنگلی محلی، اعتراض و آزادیخواهی را به شکل توأمان در ذهن مردم مجسم میکرد. بنابراین بیشک میتوان گفت جنبش جنگل و رهبرانش، سمبلهای عمده هویت منطقهای بودند. میرزا خصلتهای یک «راهزن اجتماعی»(۲) را که با جامعه خود آمیخته است عرضه میکند. آنطوری که «اریک هابسبام» او را توصیف میکند، میرزا «بیعدالتیها را تلافی میکرد» و «از ثروتمندان میگرفت و به فقرا میداد»، هرگز «جامعه را رها نمیکرد» و «این جامعه تشویق میکرد، کمکش میکرد و حمایتش میکرد».
همچنین اعضای جنبش در داخل ولایت از شبکهها و همبستگیهای خانوادگی بهره میبردند. در واقع رهبران سازمانی نیز با روابط خویشاوندی به هم متصل میشدند. برای نمونه دو برادرزاده میرزا به طور فعالانهای در نهضت حضور داشتند. یکی از این برادرزادهها برای تامین مهمات جنگلی با نوبل (از خویشاوندان بنیانگذار جایزه معروف نوبل) که مخزن نفتی در رشت و باکو داشت، رابطه برقرار کرد. میرزا اسماعیل جنگلی دیگر برادرزادهاش نیز در زمان کودتا از طرف عمویش نیابت داشت. این نزدیکی فرهنگی در کنار شبکههای خانوادگی، در گسترش دادن و قانونی کردن آنها در افکار عمومی مؤثر بود. اگرچه باید اذعان داشت که این مؤلفههای خویشاوندی و فرهنگی مانعی در گسترش جنبش و فراتر رفتن از مرزهای ولایت گیلان بود. اینگونه بود که جنبش جنگلی در خاک گیلان باقی ماند و تلاشهایش برای بیرون رفتن از مرز البرز همیشه شکست خورد. به همین دلیل یکی از سرزنشهای بلشویکها به میرزا «رهبر منطقهای» خواندن او بود. او به عنوان کسی که خیلی به واقعیتهای محلی در هدایت امور در چارچوب ملی بها میداد، سوژه انتقاد بود؛ برعکس جهانوطنگرایی جنبش در اشاعه آن فراتر از منطقه کوچکش نقش داشته است. البته در گیلان و به طور عمومی در ایران هراس از مصادره جنبش و واژگونسازی فرهنگی وجود داشته است. نیروهایی که در جولای ۱۹۲۰ در انزلی پیاده شدند متشکل از روسها، تاتارها (که به آنها ترک میگفتند)، قفقازیها، گرجیها، ارمنیها، در کنار ایرانیان باکو بودند.
کمیته انقلابی جمهوری با حضور خارجیها شروع به کار کرد. آنها برای مشارکت در عمل فراخوانده شده بودند. انقلاب رشت آنگونه که هابسبام مینویسد به سازماندهی مدیوانی که یک گرجی بود، در مشارکت با آبوکف، یعنی یک تاتار و همسرش باله پرداخت. اکثریت غالب بدنه اجرایی و اعضای حزب کمونیست ایران آذری بودند و حتی صحبت کردن به فارسی یا گیلکی را نمیدانستند. این انترناسیونالیسم بیتوجه به ویژگیهای محلی، موضوع انتقاد میرزا بود و به همین خاطر در نامهای به لنین نوشت: «تبلیغات اشتراکی در ایران به نتایج برعکس میانجامد، چون تبلیغاتیها از شناخت تمایلات ملت ایران عاجزند (...) حتی ساکنان گیلان که حاضر بودند جان خود را در راه انقلاب فدا کنند، اکنون دیگر تمایلی به ادامه راه پروپاگاندیستها ندارند (...) یک بار دیگر دخالت خارجی جایگزین شده است.»(۳)
اگر فاکتورهای بینالمللی، فرهنگی و طبیعی در ابهامزدایی از شکلهای خاصی که این جنبش به خود گرفته نقش ایفا کردهاند، آنها نمیتوانند همه دلایل این پدیده را توضیح دهند. چرا این انقلاب در این منطقه روستایی ریشه دواند؟ و بالاخره آیا در این شورش مؤلفههایی از گذشتهگرایی وجود داشته است؟ گذشتهای که در استقلال زندگی میکرده است. آیا این به روند جداییطلبانه در آن مقطع در میان مردم شمال ایران اشاره دارد؟ در این مورد نتیجه عمل از سوی آنهایی که از اهداف منطقهای جنبش روی گرداندند مشاهده نشده است. برنامههای متفاوت و مانیفیستهایی که توسط جنگلیها اعلام شد این مطالبات عمومی را در صدر قرار داد: اخراج نیروهای خارجی، مبارزه با خودکامگی و استبداد، رفاه عمومی و بازتوزیع ثروت.
تا آنجا که من میدانم گزارشهای قلیلی از تمایلات جنگلیها به ایجاد یک دولت قفقازی مستقل یا یک دولت گیلانی برای بسیج عمومی وجود داشته و به نظر من عامل تعیینکننده در وقوع جنبش نبوده است.
پینوشتها:
۱. این کتاب با عنوان «ماه پری» نوشته پیتر فرای، با ترجمه احمد مرعشی توسط نشر گیلان انتشار یافته است. داستان این رمان به جنگ ویتنام و اشغال آن توسط آمریکاییها و شرح مبارزات سربازان ویتکنگ با نیروهای اشغالگر است. (مترجم)
۲. اصطلاح Social Bandit که به معنای «راهزنی اجتماعی» است توسط اریک هابسبام در ۱۹۵۹ به کار گرفته شد. این مفهوم برای توضیح شکلهایی از مقاومت در برابر بیعدالتی به کار گرفته شد که از سوی قانون تایید نمیشود. از دید هابسبام این مشکل از عدالت خصوصی در بسیاری از جوامع وجود دارد و کوچکخان نمونهای از آن بوده است. (مترجم)
۳. ترجمه متن نامه میرزا کوچک به لنین از روی متن انگلیسی انجام شده است. متن فارسی این نامه در دسترس است. (مترجم)