26-04-2014، 14:45
(آخرین ویرایش در این ارسال: 26-04-2014، 14:48، توسط -м α є ∂ є-.)
شاپور سوم
شاپور سوم یا شاهپور سوم از ۳۸۳ تا سال ۳۸۸ میلادی، شاه ساسانی و پسر شاپور دوم بود. در زمان پادشاهی او اعیان قدرت را در اختیار داشتند و اردشیر در واقع دست نشاندهٔ همین نجبا بود و چون بررغم تمایلات تعصب آمیز و ضد مسیحی موبدان کوشید تا مگر با امپراتور روم روابط دوستانه برقرار کند ناخرسندی نجبا را برانگیخت و به تحریک آنها کشته شد.جانشینان شاپور دوم یعنی برادرش اردشیر دوم و دو پسرش شاپور سوم و بهرام چهارم شاهزادگان ضعیف النفسی بودند و در زمان آنها اعیان دولت به آسانی اقتداری را که در عهد شاپور از دست داده بودند، به چنگ آوردند. پادشاه نخستین یعنی اردشیر دوم را اعیان خلع کردند و آن دو نفر دیگر هم به مرگی ناگهانی وفات یافتند.
تقسیم ارمنستان بین ایران و روم
در سال ۳۸۴ ایران و روم، ارمنستان را بین خود تقسیم کردند که بخش شرقی آن سهم ایران شد و بخش غربی که کوچکتر بود، نصیب روم گشت اما در هر دو بخش شاهزادگان اشکانی همچنان فرمانروایان دست نشانده بودند. کشمکشها در باب ارمنستان بین ایران و بیزانس از این پس هم، بارها پدید آمد اما این تقسیم بندی تا پایان عهد ساسانیان، بیش و کم، همچنان معتبر باقی ماند.
شاپور سوم در تاق بستان
کتیبهٔ پهلوی ساسانی، که به امر شاپور دوم، در غار کوچک طاق بستان، در کنار نقش دو شاپور، ساخته شده و حاکی از اسامی و القاب شاپور دوم و پدر و جد اوست. در سمت چپ کتیبهٔ فوق، کتیبهٔ شاپور سوم است که نام والقاب شاپور سوم و پدر و جد او آورده شدهاست.
اردشیر دوم
نویسنده : محمد
ارسال شده در: ساسانیان ،
اردشیر دوم از۳۷۹ تا سال ۳۸۳ میلادی، پادشاه ساسانی بود. برادر شاپور کبیر یا شاپور دوم بود که بعد از او به تخت نشست.
نقش اردشیر دوم ساسانی ، طاق بستان
درهنگام جلوس بیش از هفتاد سال از عمرش می گذشت.اردشیر شاهی بود بسیار سست ولی نیک فطرت از وقایع سلطنت او این است که تمام عوارض را موقوف کرد و از اینجهت موسوم به اردشیر خیر گردید. در سال چهارم او را خلع کردند.در روی سکههای این پادشاه عبارت کَرپ کَرتار دیده میشود که به معنی نیکو کردار است.در نقش اردشیر دوم که در طاق بستان است، اهورامزدا حلقه سلطنت به پادشاه عطا میکند. در پشت سر شاه مهر ایستادهاست و از انوار اشعه که بر گرد سرش هاله بسته شناخته میشود.
شاپور دوم (شاپور کبیر)
شاپور دوم یا شاپور کبیر یا شاپور ذوالاکتاف از ۳۰۹ تا سال ۳۷۹ میلادی، پادشاه ساسانی بود. بعد از برادر آذرنرسی برتخت نشست. او پسر هرمز دوم بود. مدت سلطنت او هفتاد سال بود.
فهرست مندرجات
[نهفتن]
۱ حوادث بعد از مرگ هرمز دوم
۲ جنگ با اعراب
۳ شاپور ذوالاکتاف
۴ ضمیمه کردن کوشان به ایران
۵ مسیحیان ایران
۶ جنگ اول با روم
۷ جنگ با هونها یا خیانیان
۸ جنگ دوم شاپور با روم
۹ پانویس
۱۰ منبع
حوادث بعد از مرگ هرمز دوم
بعد از هرمز دوم قساوت و بیرحمی آذرنرسی، بهانهای به دست بزرگان کشور داد تا او را از میان بردارند. یک برادر او را هم که لایق سلطنت نمیدانستند، کور کردند و برادر دیگرش را که مثل پدر، هرمزد نام داشت، به زندان افکندند که چندی بعد فرار کرد و به روم پناه برد.بزرگان کشور که درین هنگام قدرت واقعی را در دست داشتند چون ظاهراً از خاندان نرسی دیگر کسی که شایستهٔ سلطنت باشد، باقی نمانده بود، یک کودک نوزاد هرمز دوم را که بعد از مرگ پدر در همین ایام هرج و مرج به دنیا آمده بود، را شاهنشاه خواندند. این کودک نوزاد شاپور نامیده می شد. مادر وی برخلاف مادر نرسی و برادرانش ملکهٔ رسمی محسوب نمیشد. داستانی دربارهٔ او هست که میگوید درباریان، زمانی که مادر وی، باردار بود بر زهدان مادر، تاج شاهی نهادند و او پیش از زایش، شاه شده بود.شاپور خردسال به زودی رشد کرد و با ابراز هوش و لیاقت تدریجاً خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت، خود را برای در دست گرفتن سلطنت آماده نشان داد. وی در حدود شانزده سالگی خویش، توانست هرج و مرج ناشی از غلبهٔ اعیان را رفع کند و آنها را که عادت به مداخله در امور کرده بودند، به سر جای خویش بنشاند.
جنگ با اعراب
شاپور اولین تکلیف عمدهای که پیش روی خود یافت تنبیه اعراب بحرین بود. نه فقط بدان سبب که پدر شاهپور، هرمز دوم در جنگ با اعراب مهاجم کشته شده بود بلکه مخصوصاً از آنجهت که این اعراب در دورهٔ خردسالی شاپور، در سواحل خلیج فارس تاخت و تازهای بسیار کرده بودند و امنیت آن حدود را به شدت مختل ساخته بودند. با کشتیهایی که شاه جوان در خلیج فارس به آب انداخت، اعراب احساء به شدت قلع و قمع شدند و امنیت آن حدود تأمین گشت.
شاپور ذوالاکتاف
شاپور دوم
از این رو بدو لقب شانه سُنب یا ذوالاکتاف ، (سوراخ کنندهٔ شانه ها)»، دادند که شاپور، سزای کارهای عربها را، با سوراخ کردن شانههایشان میداد. حمزه اصفهانی عقیده این لقب معنی سوراخ کنندهٔ شانهها را دارد و کریستن سن، ایرانشناس دانمارکی نیز همین عقیده را دارد.این احتمال هم هست که در اخبار و روایات مربوط به تجاوز اعراب احساء و تنبیه آنها مبالغههایی هم از جانب شعوبیان ضد عرب، در دوران اسلامی انجام شده باشد. مخصوصاً که در این روایات، شهرت شاپور دوم را به لقب ذوالاکتاف، مربوط به همین ماجراها شمردهاند و صحت این لقب مورد تردید است. نولدکه عقیده دارد که اصل این لفظ، یک لقبی است، به معنی چهار شانه، یعنی کسیکه بارهای فوقالعاده دولت را میکشد و بعد از دوران اسلامی معنی آن خوب دریافته نشدهاست.
ضمیمه کردن کوشان به ایران
بعد از حل مسایل داخلی و تنبیه اعراب، شاپور ناچار بود به مسئلهٔ روم و ارمنستان و دشواریهای ناشی از عهد نامه نصیبین که بین جدش نرسی با امپراتور دیو کلیسیان امضاء شده بود و طی سالها یک دغدغهٔ بزرگ و یک لکهٔ ننگ خاندان او شده بود، توجه کند. اما پیش از آنکه به این مسایل بپردازد، لازم دید که از جانب حدود شرقی کشور نیز تکلیف خود را با کوشانیان که مداخلات آنها ممکن بود مانع از توفیق در کار روم باشد، روشن کند . در اینجا نیز بخت با وی یار شد، چرا که ضعف کوشانیان، سرزمین آنها را که یک بار نیز در مقابل پدرش هرمز دوم، تسلیم شده بود، ۳۷۵ میلادی به کلی به قلمرو شاپور در آورد و کوشان از آن پس تا دوران بهرام که هیاطله (هفتالیان) در آن حدود غلبه یافتند یک ایالت ایران گشت. این کامیابی شاپور را در توجه عاجل به حل مسئله روم کمک کرد.
مسیحیان ایران
شاپور دوم و شاپور سوم، در طاق بستان نزدیک کرمانشاه.
در قلمرو روم در مدت کودکی شاپور دگرگونیهایی پیش آمده بود که سبب می شد، تا امپراتور روم، در داخل سرزمین ایران نیز برای خود، هواخواهانی داشته باشد. قضیه عبارت بود، از اینکه کنستانتین امپراتور روم در سال ۳۱۳ طبق فرمانی موسوم به، فرمان میلان، رسماً به آیین مسیح گروید و مسیحیت آیین رسمی رومیان شد که طبعاً وی را حامی مسیحیهای ایران نیز می کرد. یولیانوس امپراتور روم به مخالفت دین عیسی برخاست و از این روی او را مرتد لقب دادهاند ولی کار او موقت بود و در اوضاع تغییری نداد. این امر موجب میشد که وقتی شاپور در صدد جنگ با روم برآید، مسیحی هایی که در این اوقات در قلمرو شاهنشاهی ایران تعدادشان، تدریجاً زیاد هم شده بود، نسبت به روم علاقه و احساسات موافق نشان دهند و چنانکه از قول خود شاپور نقل شده است در سرزمین وی سکونت ورزند و در عین حال دوستدار دشمن وی قیصر روم باشند.این اوضاع آیین مسیحیت را که پیش از آن جز به عنوان یک آیین غیر مجاز قلمداد نشده بود به آیین دشمن تبدیل کرد این احوال سیاست تعقیب و تعصب را که از زمان کرتیر موبد، تقریباً فراموش شده بود، دوباره در ایران احیاء کرد. با شروع جنگ با روم تعقیب و آزار مسیحیهای ایران هم که شاه ایران به آنها به چشم یک دشمن خانگی مینگریست، شروع شد. شاپور برخلاف موبدان عصر، ظاهراً مسیحیها را بیشتر به عنوان یک مسئلهٔ سیاسی تلقی میکرد و با یهودیان ایران که از نظر سیاسی، بیطرف بودند، شاپور با تسامح رفتار میکرد.
جنگ اول با روم
تیرداد پادشاه ارمنستان مذهب مسیحی را قبول کرده، آنرا ترویج مینمود وی در سال ۳۱۴ فوت کرد و جانشینهای او اشخاص لایقی نبودند. ارمنستان همیشه دستخوش نزاع بین بزرگان کشور بود. پی در پی شاهزادگاه را میکشتند و توطئهها میکردند و خیانتها مرتکب میشدند پس ارمنستان کمافی السابق کانون جنگهای ایران و روم بود. این دفعه نیز منازعات داخلی ارمنستان بهانه به دست شاپور داد تا جنگ را تجدید کند.کنستانتین کبیر امپراتور روم که شخصی بود، جدی و فعال و بهترین سردار زمان خود بود در سال ۳۳۷ فوت کرد و کنستانتین دوم جایگزین او شد.از نظر شاپور، شرایط لازم برای شروع جنگ مساعد بود و او جنگ را با روم در سال ۳۳۸ آغاز کرد.در این سال شاپور نصیبین را که قلعهٔ محکم رومیان در بین النهرین بود، محاصره کرد ولیکن موفق نشد که آنرا تسخیر کند این بود که به تاخت و تاز، سواره نظام ایرانی در بین النهرین پرداخت که گاهی با پیروزی همراه بود ولی موفق نشد قلعههای آنها را بگیرد. محاصرهٔ مجدد نصیبین در سال ۳۵۰ هم بعد از دادن تلفات سنگین قشون ایرانی، به شکست انجامید.
جنگ با هونها یا خیانیان
واقعهای که حضور شاپور را در ممالک شرق ایران اقتضا میکرد، هجوم قبایل هونها (خیانیان)، به حدود ایران بود. جنگهای شاپور با هونها هفت سال طول کشید از سال ۳۵۰ تا سال ۳۵۷ میلادی و او از این جنگها، فاتح بیرون آمد و این دفعه باز متوجه روم گردید. سرانجام با جنگ و با مذاکره هر طور بود با مهاجمان قرار گذاشت، در اراضی کوشان به عنوان متحد ایران مستقر گردند و در مقابل متعهد شوند تا در جنگ با روم به شاپور کمک کنند.
جنگ دوم شاپور با روم
پیشروی و عقب نشینی رومیان، در سال ۳۶۳ میلادی.
همچنین وی در سال ۳۵۹ به جنگ با رومیان پرداخت و شهر «آمد» (دیاربکر کنونی) را گشود.یولیانوس (یولیانوس مرتد) پس از مرگ کنستانتین دوم، امپراتور تمام رومیان شد و لشگرهای روم را به جنگ ایران برد. یکی از سرداران او هرمزد شاهزادهٔ ایرانی و برادر پادشاه بود که به روم گریخته بود و حال امید داشت که به یاری روم به تخت سلطنت ایران جلوس کند متحد دیگر ارشک سوم پادشاه ارمنستان بود. قوای روم و متحدین آنان به جانب تیسفون پیش رفتند و همه جا با خشونت بدوی گونه اهالی شهرها را با تمام حیواناتشان هلاک کردند. شاپور ظاهراً به عمد و با تمهید قبلی سپاه روم را به داخل خاک ایران، کشانده بود و ارتباطشان را با روم قطع کرده بود. راه پیشرفت آنها را یک لشگر نیرومند ایرانی به فرماندهی سرداری از خاندان مهران، فرو بست و در خلال جنگهایی که رخ داد، یولیانوس در سال ۳۶۳ کشته شد و سپاهش نیز به روم بازگردانده شدند. به زودی صلحی به مدت سی سال بین طرفین منعقد گشت. به موجب این معاهده:. ایرانیان نصیبین و سنجار و ولایات ارمنستان صغیر (روم) را که مورد اختلاف بود پس گرفتند.. ممالک قفقاز مثل ایبری (گرجستان) و آلبانی به موجب شرائط صلح از تصرف روم خارج شد و به قیمومت ایران قرار گرفت.. به علاوه امپراتور روم متعهد شد که از ارشک سوم حمایت نکند.بدین وسیله شاپور دوم توانست انتقام شکست جدش نرسی را از رومیان بگیرد.برای تفضیل جنگهای شاپور دوم با رومیان منبع عمدهٔ تاریخ آمیانوس مارسلینوس است چون آمیانوس شخصاً در لشگر کشیهای روم به آسیا در سال ۳۶۳ میلادی حاضر بوده است. آمیانوس، مؤرخ رومی، با اینکه به طور طبیعی از این دشمن خطرناک دولت روم، متنفر بوده، در روایت خود نتوانسته است که از ذکر جلال و شکوه و دلیری شخص شاپور خودداری کند. «شاه قدی بلند داشت و از ملتزمین خود یک سر و گردن بلندتر بود. در لشکر شاپور انتظام کامل حکمفرما بود و معمولاً در موقع فتح شهرهای دشمن، بیهوده قتل عام نمیکرد.» از روایات وی بر میآید که شاپور دارای صفات جوانمردانه و مروت و انصاف بودهاست. آمیانوس این رحم و انصاف را به مکر و حیلهٔ پادشاه نسبت داده است.شاپور در سال ۳۷۹ میلادی، پس از ۷۰ سال شاهنشاهی درگذشت.
آذر نرسی
آذرنرسی یا آذرنرسه در سال ۳۰۹ میلادی، پادشاه ساسانی بود. بعد از پدر هرمز دوم برتخت نشست. بعد از مرگش در سال ۳۰۹ میلادی شورش و جنگ داخلی در گرفت. آذر نرسه که یکی از پسران هرمز دوم از زن اول او بود، به سلطنت رسید. ولی چون اعیان و نجبای مملکت را ناراضی نمود، پس از چند ماه از سلطنت خلع شد. سپس او را کشتند. بنابر این منتظر بودند، زن هرمز دوم بزاید و تاج پادشاهی را در خوابگاه زن هرمز دوم که آبستن بود، آویختند و بچهای را که در شکم داشت، پادشاه نامیدند. این فرزند همان شاپور دوم ملقب به ذوالاکتاف بود.
هرمز دوم
هرمز دوم از ۳۰۲ تا سال ۳۰۹ میلادی، پادشاه ساسانی بود. او پسر نرسی بود که پس از کنارهگیری پدر از سلطنت به پادشاهی رسید.
هرمز دوم، بر روی سکه
در مشرق درگیریهایی با کوشانیان یافت اما با ضعف و فترتی که در کارها می دید از عهدهٔ مقابله با آنها برنیامد. ناچار از راه صلح درآمد. از شاهان ساسانی هرمز دوم یگانه شاهی است که در سکههای او، صورت شاه و ملکه که از حیث وجاهت معروف بود، با یکدیگر نقش شده اند. این شاه به عدالت خواهی موصوف بود و به بسط دادگستری کوشید و بر آبادی ایران افزود ولی مدت سلطنت او کوتاه بود. وی در جنگ با اعراب کشته شد.
پیروزی هرمز دوم، در نقش رستم
پس از هرمز دوم پسرش آذرنرسه بر تخت نشست.
نرسی
نرسی یا نرسه رومیها او را نارسس نامیدهاند، از ۲۹۳ تا سال ۳۰۲ میلادی، پادشاه ساسانی بود. پدر او شاپور یکم بود. وی بجای بهرام سوم برتخت نشست.
پیشینه
قدرت و نفوذ کرتیر موبد متعصب زرتشتی، در دوران سلطنت بهرام دوم افزوده شد و به جایی رسید که شاه وی را، عنوان نجات دهندهٔ روحانی بهرام (بخت روان ورهران) لقب داد و دستش را به کلی، در قلع و قمع مخالفان آتشگاه و حتی در تعقیب پیروان ادیان دیگر گشاده کرد. به علاوه وی نه تنها نگهبان معبد آناهیتا در استخر گشت بلکه در زمرهٔ بزرگان کشور هم درآمد و رئیس دادگاه عالی مملکت گردید.
نرسی عموی پدر بهرام دوم که فرمانروای ارمنستان بود و از زمان بهرام یکم، داعیهٔ پادشاهی داشت، تدریجاً کسانی از نجبا را که از دار و دستهٔ کرتیر و از سیاست بهرام دوم، ناراضی بودند، گرد خود جمع آورد. بهرام دوم در پایان سلطنت خود، با شورش نرسی مواجه گشت و وقتی نرسی به اتکاء عدهای از بزرگان که تحمل سختگیریهای مذهبی، بهرام و کرتیر برایشان مشکل بود، به نام خود سکه زد و ادعای شاهنشاهی خود را علنی نمود، بهرام دوم، زندگی را بدرود گفته بود. کرتیر موبد، پسر بهرام دوم، یعنی بهرام سوم (سکانشاه) را به جای او بر تخت سلطنت نشاند اما این بهرام نتوانست سلطنت را برای خود نگهدارد و حتی فرصت نیافت، سکههایی را که به مناسبت تاجگذاری خویش ضرب کرده بود، رواج بدهد چون سلطنت او، مخالفانی را که از حکومت پدرش، ناراضی بودند را قانع نکرد و نظر ها، متوجه مدعی دیگر نرسی پادشاه بزرگ ارمنستان، شد که سلطنت را از مدتها پیش حق خود میدانست. بدینگونه بهرام سوماز سلطنت برکنار شد اما او جان سالم بدر برده، در شرق ایران فرمانروای محلی شد.
کتیبههای مربوط به تاجگذاری نرسی
نرسی کیفیت تاجگذاری و سلطنت خداداد خود را، بر تخته سنگ نقش رستم حجاری کرده است و این همان نقش معروف است یعنی پادشاه، حلقه نواردار را، که علامت پادشاهی است، از دست خداوند میگیرد. خداوند در اینجا، زنی است و تصور میرود که آناهیتا باشد.تاجگذاری باشکوه نرسی به فرمان او در سنگنوشتهای در پایکولی در شمال قصر شیرین و در محلی که اکنون در نزدیک سلیمانیه خاک عراق است، بر کتیبهای معروف نقش کردند.
کشورداری در زمان نرسی
قیام نرسی در واقع به قدرت کرتیر موبد متعصب و پر نفوذ دربار پایان داد. نرسی با پایان دادن به نفوذ ناخجستهٔ موبدان متعصب، در واقع دوران پدرش شاپور یکم را که در آن هم نسبت به آیین مزدیسنان اظهار علاقه می شد و هم آیین مانی حق اظهار وجود داشت، زنده کرد و شاید با این دلجویی از مانویان، می خواست تا در پشت جبههٔ جنگ با روم، کسانی را که احیاناً در آن حدود به آیین تازه، گرویده بودند، نسبت به دولت خویش علاقمند و وفادار سازد. نرسی در دنبال از بین بردن نفوذ موبدان، قدرت بلامنازع خاندانهای بزرگ را نیز متزلزل کرد و با احیاء سلطنت مقتدر، هم روحانیان را بر سر جای خود نشاند و هم قدرت تهدید کنندهٔ دودمانهای بزرگ و نجبا را محدود نمود.
جنگ با روم
نرسه پس از تحکیم بنیان فرمانروایی، به روم پرداخت و درصدد تهدید روم برآمد و مسئله ارمنستان را هم برای کشمکش بهانه ساخت. نرسی در آغاز کار، تیرداد سوم، پادشاه اشکانی ارمنستان را که برنشاندهٔ روم بود و در زمان بهرام دوم بر بخشی از ارمنستان تحمیل شده بود، از آنجا بیرون کرد. روم برای حمایت تیرداد افواجی گسیل کرد که در بین النهرین شمالی از سپاه نرسه، شکست خوردند. یک سال بعد نرسه با موکب و حرمسرای شاهانه،عازم ارمنستان گشت، به علت دورویی یا تزلزل نجبای ارمنی که با دشمن تبانی کرده بودند، در محلی نزدیک به ارزروم کنونی، نرسه، از سپاه رومی شکست خورد چون تعدادی از خویشان و کسان وی، از جمله زنش، ارسانه نام، با خزاین سلطنتی، به دست دشمن افتاد، نرسی ناچار شد، برای نجات آنها شرایط سنگینی را که روم برای صلح پیشنهاد میکرد، بپذیرد. سرانجام به استرداد اسیران رضایت دادند.نرسی جهت استرداد اسرا و درخواست صلح فرستادگانی نزد سردار فاتح رومی گالریوس فرستاد. سفیر نرسی برای خوش آمد رومیها ایران و روم را تشبیه به دو چشم انسان کرده، گفت «چنانکه دو چشم انسان باهمند و قدر یکدیگر را میدانند، این دو دولت هم، باید همینطور باشند.» سردار رومی گالریوس چون رفتار توهین آمیز شاپور یکم پدر نرسی، با والرین،امپراتوری که به اسارت شاپور یکم درآمد، را در نظر داشت پرخاش کرده و سفیر را براند. فرستادگان مجبور شدند، رفتار پرخاش آمیز و انتقام جویانهٔ سردار رومی را تحمل کنند.صلحی بین ایران و روم واقع شد و این صلح قریب چهل سال دوام یافت.
عهد نامهٔ نصیبین
به موجب این عهد نامه که در در سال ۲۹۸ میلادی بسته شد و چون منافع روم را در شرق، به قدر کافی تأمین میکرد تا چهل سال دیگر از جانب رومیان همچنان معتبر ماند.
واگذاری پنج ولایتی که در ساحل رود دجله واقع بود.
دجله سرحد دولتین شد.
عدم دخالت ایران در امور ارمنستان و واگذاری قلعه زنتا، واقع در آذربایجان به روم.
تسلیم بر اینکه مملکت ایبری (گرجستان) تحتالحمایه روم است.
نصیبین یگانه محلی برای مبادلهٔ مال التجاره مابین ایران و روم خواهد بود. (این شرط را مینویسند که به خواهش نرسه حذف شده است.)
این شرایط آذربایجان و حتی تیسفون را بلاواسطه در مجاورت متصرفات روم قرار میداد و از این حیث نیز برای ایران یک تهدید مستمر به شمار می آمد. تیرداد سوم نیز مجدداً بر ارمنستان تسلط یافت. عهدنامه نصیبین که در واقع پیروزی سیاسی دیوکلتیان، امپراتور روم به شمار میآمد برای نرسی که هنگام به تخت نشستن، رؤیای تجدید دوران شاپور یکم پدرش را داشت، چنان مایهٔ ننگ و خفت شد که وی بعد از امضاء آن، دیگر نتوانست سلطنت کند، چندی بعد استعفا کرد و ظاهراً از شدت ناراحتی و اندوه در سال ۳۰۲ میلادی درگذشت.
بهرام سوم
بهرام سوم یا وهرام سوم از ۲۹۳ تا سال ۲۹۳ میلادی، پادشاه ساسانی بود. پدر او بهرام دوم بود که وی بجای او بر تخت نشست.بهرام سوم بیش از چند ماه سلطنت نکرد. سلطنت او، مخالفانی را که از زمان پدرش، ناراضی بودند، را قانع نکرد و نظرها متوجه مدعی دیگر، نرسی پادشاه بزرگ ارمنستان شد که سلطنت را از مدتها پیش، حق خود می دانست. بدینگونه بهرام سوم، از سلطنت برکنار شد اما به جان او لطمه ای وارد نشد و او بعدها تا مدتی، در نواحی شرق ایران فرمانروایی می کرد.این شاه معروف به به سکانشاه بود زیرا در حیات پدرش بعد از تسخیر سیستان به حکومت آنجا منصوب شده بود.در زمان پدر بهرام یعنی بهرام دوم، سگستان (نام قدیم سیستان) مسخر گردید، سگانشاه به معنی پادشاه سکها است. رسم چنان بود که ولیعهد ایران را به حکومت مهمترین ایالت یا ایالتی که بعد از سایرین تسخیر شده بود، نصب می نمودند.
بهرام دوم
بهرام دوم از سال ۲۷۶ تا ۲۹۳ (میلادی)، پادشاه ساسانی بود. بعد از پدر خود، بهرام یکم، به عنوان شاهنشاه ایران پادشاهی کرد.
نفوذ کرتیر و سختگیریهای مذهبی
دربارهٔ هویت واقعی کرتیرهنوز البته بعضی نکات تاریک هست. از جمله بعضی از محققان پنداشتهاند وی را با تنسر موبد معروف عصر اردشیر یکم و شاپور یکم می توان تطبیق داد. اما این احتمال اشکالهای متعددی دارد. کریستن سن، ایرانشناس نامدار دانمارکی، دربارهٔ کرتیر مینویسد، راجع به کرتیر نمیتوانم با قاطعیت نظر بدهم که آیا لقبی محسوب میشده یا نام صاحبمنصب عالیمرتبهای بوده است.تسلط کرتیر در دورهٔ او افزود و به جایی رسید که شاه وی را، عنوان نجات دهندهٔ روحانی بهرام (بخت روان ورهران) لقب داد و دستش را به کلی، در قلع و قمع مخالفان آتشگاه و حتی در تعقیب پیروان ادیان دیگر گشاده کرد. به علاوه وی نه تنها نگهبان معبد آناهیتا در استخر گشت بلکه در زمرهٔ بزرگان کشور هم درآمد و رئیس دادگاه عالی مملکت گردید.بهرام دوم با تسلیم به نفوذ کرتیر، حکومت ساسانی را به نوعی تئوکراسی خشن ( تئوکراسی، نوعی ادارهٔ امور دولتی است که در آن حاکمیت سیاسی، در دست روحانیون است.) و تعصب آمیز تبدیل کرد. سلطنت بهرام بیش از شانزده سال طول کشید. برادر بهرام دوم، هرمزد سکانشاه توانست عناصر ناراضی سکائی، گیل، و کوشان را برای مخالفت با وی، با خویش یار کند. در هر حال پیروان مانی هم که خلیفهٔ پیامبر آنها سی سینوس چندی بعد حدود سال ۲۸۶ میلادی، به امر بهرام دوم مصلوب گشت، به این نهضت سکانشاه، علاقه نشان دادند و این ناخرسندیها سبب شد که بهرام در دفع مخالفان، بیشتر بر سیاست دینی تکیه کند. نرسی عموی پدر بهرام دوم، نیز که فرمانروای ارمنستان بود و از زمان بهرام یکم، داعیهٔ سلطنت داشت، تدریجاً کسانی از نجبا را که از دار و دستهٔ کرتیر و از سیاست بهرام دوم، ناراضی بودند، گرد خود جمع آورد.
حملهٔ روم به ایران
این احوال سبب شد که در سال ۲۸۳ میلادی، امپراتور روم کاروس فرصت را برای حملهای به بین النهرین ایران مناسب بیابد. بهرام که درگیر منازعات داخلی بود، فرستادهای نزد وی، فرستاد تا با وی درباب صلح مذاکره کند. کاروس که سربازی آزموده اما امپراتوری کم تجربه بود، پنداشت که می تواند بهرام را وادارد، تا جریمهٔ فتوحات جدش شاپور یکم را به بهای گرانی بپردازد، از این رو از قبول پیشنهاد صلح، امتناع ورزید و تهدید نمود که تمام ایران را مثل سر خویش که به کلی طاس و بیمو بود، از هر چه رستنی است، خالی خواهد کرد. بهرام از عهدهٔ مقابله با او برنیامد و سپاه روم از فرات گذشت و سلوکیه و تیسفون را گرفت و خود را فاتح بزرگ پارت خواند. فاتح بزرگ پارت، اندکی بعد از تسلط بر تیسفون، پایتخت ساسانی، در نزدیک تختگاه ساسانی، به طور مرموزی هلاک شد. مرگ او را به یک بیماری ناگهانی و همچنین صاعقه آسمانی، نسبت دادند و بیشتر محتمل است توطئهای موجب هلاک او شده باشد. درهر حال قشون رومی این واقعه را علامت خشم خدا دانسته و شورش کرده و عقب نشینی را خواستار شدند. بدین ترتیب با مرگ او جنگ خاتمه یافت اما با اینکه بهرام توانست چشم زخمی هم به سپاه او وارد کند، بین النهرین همچنان در دست روم باقی ماند. بهرام فرصت آنرا یافت تا عقب نشینی اجباری روم را به حساب پیروزی خویش بگذارد و در نقش رستم خاطرهٔ این پیروزی نابرده رنج را جاودان کند.
شورش نرسی
بهرام دوم در پایان سلطنت خود با شورش نرسی عموی پدرش مواجه گشت و وقتی نرسی به اتکاء عدهای از بزرگان که تحمل سختگیریهای بهرام و کرتیر برایشان مشکل بود به نام خود سکه زد و ادعای شاهنشاهی خود را علنی نمود، بهرام دوم زندگی را بدرود گفته بود.کرتیر پسر بهرام دوم بهرام سوم را به جای او بر تخت سلطنت نشاند اما این بهرام نتوانست سلطنت را برای خود نگهدارد و حتی فرصت نیافت، سکههایی را که به مناسبت تاجگذاری خویش ضرب کرده بود، رواج بدهد. نرسی مدعی بزرگ دیگر بعد از پسر او به سلطنت رسید.
بهرام یکم
بهرام یکم یا وهرام یکم چهارمین شاه ساسانی و فرزند شاپور یکم است. از ۲۷۳ تا سال ۲۷۶ میلادی، بعد از برادر خود، هرمز یکم، به عنوان شاهنشاه ایران سلطنت کرد.او برای به پادشاهی رسیدن، از پشتیبانی کرتیر موبد، سود برده بود. عجز و ضعف بهرام یکم که او را، در دست موبد کرتیر، دشمن مانی و اغوانش، چون بازیچه ای کرده بود، می بایست سبب شده باشد که مانی برای نجات جان خویش از بابل بیرون آمده باشد. معهذا چنانکه از روایات مانویان بر می آید در نیمهٔ راه وی را از ادامهٔ سفر بازداشته اند و به بابل عودت داده اند. اگر روایت منقول از نوح زاتگ که مترجم مانی بود و تا آخرین لحظهٔ حیات در کنار او قرار داشت درست باشد شاه، مانی را پیش خواند با او سخنان تند گفت و به حبس او فرمان داد. از همین روایت بر می آید که درین ملاقات کرتیر مؤبد هم، با شاه همراه بوده است و پیداست که کرتیر در مجالس خصوصی شاه نیز غالباً در کنار وی بوده است. بدینگونه، پادشاه سست عنصر، سرانجام مانی را به دست مخالفان سپرده است. به دستور این شاه، مانی را گرفتند. و بعد از رفتارهای خشونت آمیز در زندان کشتند و سرش را در گندیشاپور برای تماشای مردم، به تیری آویختند.در روزگار او زنوبیا (زینب)، شاهبانوی تدمر (پالمیرا، واقع در سوریه کنونی)، برای فرار از فشار روم از ایران یاری خواست. بهرام سیاست غلطی در پیش گرفت. بدین صورت که سپاه اندکی روانه کرد و در نتیجه هم تدمر بدست رومیان افتاد و هم آئورلیان (اورلیان)، امپراتور روم از مداخلهٔ ایران رنجید و بقصد کینهجوئی، مردم آلان را بر آن داشت که از طرف قفقاز به ایران بتازند ولی آئورلیان در سال (۲۷۴ میلادی)، در اثر شورش سربازان خویش کشته شد و بلایی که همراه او رسیده بود، به خیر گذشت. اندکی بعد بهرام نیز در گذشت.
هرمز یکم
هرمز یکم یا هرمزداردشیر از سال۲۷۲ تا ۲۷۳ (میلادی)، پادشاه ساسانی بود. بعد از پدر خود، شاپور یکم، به عنوان شاهنشاه ایران سلطنت کرد. وی که در هنگام حیات پدر در جنگهای روم و ارمنستان شجاعت بسیار از خود نشان داده بود، به خاطر شجاعتهای خویش دلیر (جری، بطل) خوانده می شد و شاپور یک چند فرمانروایی پارت و سرانجام فرمانروایی ارمنستان را با عنوان ورزگ شاه ارمنشهر به او داده بود. به نظر میاید صفات جنگی بیش از تدبیر و درایت، وی را در نظر پدر لایق جانشینی او کرده باشد.اگر روایت طبری در باب آنکه وی یک دست داشت، درست باشد ممکن است، همین نکته بهانه ای شده باشد که بزرگان ناراضی او را خیلی زود از سلطنت برکنار کرده باشند. از روایات مانوی هم بر می آید که وی نسبت به مانی همچنان نظر تأیید و مساعدت داشته است و این نکته حاکی از سیاست تسامح جویی اوست.مانی پیامبر در زمان او آزادانه اندیشهاش را رواج میداد. همچنین کرتیر موبد نامدار زرتشتی و دشمن مانی، در زمان او ارج بسیار یافت.فرجام کار هرمزداردشیر، روشن نیست و درست معلوم نیست، به مرگ طبیعی درگذشته یا از سلطنت خلع گشته است.
شاپور اول
شاپور یکم (با املای پهلوی کتیبهای: و تلفظ:شَهپُهْر) دومین شاهنشاه ساسانی و فرزند اردشیر بابکان است. از۲۴۱ تا سال ۲۷۱ میلادی، به عنوان شاهنشاه ایران سلطنت کرد.
در سکههای اردشیر، تصویر شاپور، به عنوان نایبالسلطنه، درج شدهاست. وی از شاهان بزرگ ساسانی محسوب میشود. او بیشاپور کازرون را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرد.
جنگ اول با روم
این جنگ، از ۲۴۱ تا سال ۲۴۴ میلادی بطول انجامید. در عرصهٔ نظامی شاپور، چنانکه که خود در کتیبهٔ کعبه زرتشت تصریح کردهاست، در سال ۲۴۴ میلادی گردیانوس سوم امپراتور روم را که به ایران تاخته بود، شکست داد و کشت. فیلیپ عرب (امپراتور بعدی) را مجبور به پرداخت غرامتی هنگفت و واگذاری زمینهای زیادی به ایران کرد.
آنچه در کتیبهٔ شاپور، بدان اشاره نرفته است، این است که گوردیانوس سوم، در ضمن جنگ با شاپور، در طی شورشی که فرماندهٔ گارد خود او، فیلیپ معروف به عرب، بر ضد او ترتیب داد، کشته شد. فیلیپ بلافاصله خود را امپراتور خواند و باعجله از شاپور، درخواست صلح کرد و حتی غرامت پرداخت تا بتواند اساس حکومت خود را در روم، استوار سازد. بموجب این معاهده قیصر روم ارمنستان را به ایرانیان واگذار کرد. تعهدی که وی در باب عدم مداخله در ارمنستان کرد، برخلاف منافع واقعی روم بود.
جنگ دوم با روم
این جنگ، از ۲۵۸ تا سال ۲۴۴ میلادی بطول انجامید. مسئلهٔ ارمنستان شاپور را دوباره با روم، درگیر کرد چرا که روم با وجود تعهد در عدم مداخله، نمی توانست با خونسردی شاهد الحاق این سرزمین به قلمرو حریف دیرینهٔ خویش باشد. خسرو بزرگ پادشاه ارمنستان که در ماجرای گوردیانوس بر ضد ایران با روم همکاری کرده بود، بر اثر یک توطئه داخلی که ظاهراً شاپور هم در آن دستی نامرئی داشت، کشته شد. بعد از وی شاهزادگان و بزرگان ارمنستان خود را فرمانبردار شاپور خواندند و شاپور پسر خویش هرمز اردشیر را به نام ارمن شاه، فرمانروای ارمنستان کرد اما اقدام رومیان، در پناه دادن به تیرداد، پسر خردسال خسرو، مایهٔ ناخرسندی شاپور شد و امپراتور روم گالوس نیز از پرداخت باقیماندهٔ غرامت یا در واقع باجی که فیلیپ، آن را تعهد کرده بود، نیز خودداری کرد، بنابراین بهانه ای به دست شاپور افتاد تا جنگ را شروع کند.
پس از غلبه کردن شاپور اول بر کاپادوکیه(ارمنستان روم)، وی به انتاکیه یورش برده و آنجا را تصرف میکند.
اسارت والرین
بالاخره لزوم مقابله با این تاخت و تازها، والرین امپراتور سالخوردهٔ روم، را واداشت تا با نجات دادن نتاکیه، روم را از تهدید شاپور برهاند. والرین مثل امپراتور قبلی خود داکیوس (دقیانوس) در تعقیب و آزار مسیحی ها اهتمام زیادی داشت.والرین، امپراتور روم، پسرش را به غرب فرستاده و خود برای مقابله با ایرانیان راهی شرق میشود. وی به سال ۲۵۷ میلادی موفق به باز پس گیری انتاکیه شده ولی دو سال بعد پیش از مواجهه با شاپور در اثر طاعون بسیاری از لژیونهای خود را از دست میدهد و در نهایت چندی بعد، در اواخر سال ۲۵۹ یا اوایل ۲۶۰ در جنگ اِدِسا، در ترکیه فعلی و شمال انتاکیه در کشور خود، از شاپور شکست خورده، اسیر شد. به دنبال اسارت او تعداد زیادی از همراهانش که به قول شاپور، شامل صاحبمنصبان، سناتورها و سرداران روم می شد نیز به اسارت افتادند. روایتهای به جا مانده که از استفادهٔ مهندسان رومی، در بنای شهرها و ساختن بندها در کارون حکایت دارد.
شاپور به افتخار این پیروزی دستور حک پیکرهای عظیم، در دل کوه رحمت، در نقش رستم داد که وی را پیروزمندانه نشسته بر اسب، نشان میدهد، در حالی که امپراتور فروتنانه، در برابر وی، زانو زدهاست. اسیر شدن والرین اثر غریبی در دنیای آن روز کرده و در انظار عالم، بر عظمت و ابهت خاندان ساسانی فوق العاده افزود. این واقعه بی نظیر، افسانهٔ آسیب ناپذیری روم را بک بار دیگر بی بنیان نشان داد.مسیحیان این اسارت را عقوبت الهی در حق دشمن ستمکار خویش خواندند و راجع به رفتار اهانت آمیز شاپور در حق او مبالغه کردند تا سرنوشت او را بیشتر عبرت انگیز نشان بدهند.
تشبیه شاپور به داریوش بزرگ
بعضی شاپور یکم، را داریوش بزرگ، سلسلهٔ ساسانی، میدانند ولیکن این تشبیه صحیح نیست. شاپور سرزمینهای زیادی را متصرف شد ولیکن فقط به قتل و غارت پرداخت و هزاران کشته، از زن و بچه، در پشت سر خود گذاشته، به ایران مراجعت کرد. از این حیث شاپور به پادشاهان آسوری، شبیه است زیرا پادشاهان هخامنشی وقتی که مملکتی را می گرفتند، ساتراپی آنجا گذارده و تشکیلاتی برای اداره کردن آن، داده، مملکت تازه تسخیر شده را حفظ می کردند و چون آن مملکت را از آن خود میدانستند، غارت یا کشتاری در آنجا نمینمودند، غیر از مواردی که طغیان و شورش در جایی تکرار می شد ولیکن شاپور نه در شامات تشکیلاتی داد و نه در کاپادوکیه و فقط به قتل و غارت پرداخت با وجود این خوش بختی سلسلهٔ ساسانی بود که دو نفر از نخستین شاهان آن، اشخاصی بودند مثل اردشیر یکم و شاهپور که این سلسله را، در انظار عالم، بزرگ و مبانی دولت ساسانی را محکم نمودند.
پدید آمدن مانی
از وقایع مهم سلطنت شاپور، پدید آمدن مانی است که مذهبی آورد و در سال ۲۴۲ میلادی، موقع تاجگزاری شاپور، اصول آن را در ملأ عام بیان کرد. این مذهب که مرکب از اصول مذاهب مختلفه بود، بعد ها خیلی گسترش پیدا کرد و در شرق و غرب منتشر شد. شاپور در ابتدا به مانی گروید و مذهب او را قبول کرد ولیکن بعد به دین زرتشت برگشت.
از شاپور کتیبههایی به سه زبان پارسی میانه، پارتی و یونانی باقی ماندهاست.
کشورداری شاپور
شاپور سد شادروان را که از سنگ خارا ساخته شده، در رود کارون در شوشتر بنا کرد و مهندسین و اسرای رومی را به ساختن آن واداشت. شهر شاپور را در نزدیکی کازرون در فارس بنا کرد که خرابه های آن باقی مانده است. بنای نیشابور را در خراسان و گندی شاپور را در خوزستان نیز به او نسبت می دهند.
مؤرخین گرجستان می نویسند که شاپور، مهران پسر خود را، به سلطنت گرجستان فرستاد. مهران، سلسلهٔ سلاطین خسروی را، در آنجا تأسیس کرد و بعد میسحی شد.
به فرمان شاپور رونوشتی از اوستا در آتشکده آذرگشسپ در شیز نهادند.در زمان اردشیر یکم آتشدان روی سکه ها بر روی یک سه پایه فلزی واقع شده و آتش مقدس در حال اشتعال، در بالای سه پایه نمودار است اما در زمان شاپور آن سه پایه از بین رفته و آتشدان بصورت ستونی بزرگ و چهار ضلعی ساخته شده که در دو طرف آتشدان دو تن با عصا یا نیزهٔ بلند ایستاده اند و این نوع سکه در شاهان ساسانی، بعد از شاپور نیز بدون تغییر دیده می شود.
تندیس مومی
در موزه تاریخ فارس در شهر شیراز تندیسهایی مومی از پادشاهان هخامنشی و ساسانی قرار داده شده است. تصویر روبرو تندیس مومی شاپور اول پادشاه ساسانی است.
اردشیر بابکان موسس سلسله ی ساسانیان
اردشیر بابکان یا پاپکان بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی است. اردشیر پاپکان در ۲۳ ژوئن سال ۲۲۶ میلادی در نیایشگاه ناهید تاجگذاری کرد و شاه ایران شد و ملی گرایی ایرانی را بر محور آموزشهای زرتشت احیاء کرد. با پیروی از روش اردشیر، دیلمیان و صفویان بعدا ملی گرایی ایرانی را بر محور ایراندوستی و مذهب شیعه زنده کردند. اردشیر که قبلا حکمران پارس (عمدتا فارس و کرمان) و نگهبان آتشکده آن بود پیش از تاجگذاری، به حکومت اشکانیان که بر اثر فساد داخلی رو به ضعف گذارده بودند و در برابر رومیان کوتاه می آمدند برانداخته بود.
اردشیر که بعدا رومیان را هم شکست سخت داد و از شرق واپس راند در مراسم تاجگذاری، همانند داریوش بزرگ گفت که به خواست اهورامزدا شاه ایرانیان می شود که مردمی نجیب و بزرگوار هستند و دروغ نمی گویند. مردم کرمان که اردشیر قبلا در نظر داشت آنجا را پایتخت ایران کند به منظور نشان دادن خرسندی خود از پیروزی او بر اردوان و به شاهی رسیدنش، شهری را که در آن استان ساخته بود به «اردشیر» نامگذاری کردند. این شهر که نام آن از زمان چیرگی عرب ها بردسیر تلفظ می شود پیشتر روستای کوچکی بود که توسط اردشیر عمران و توسعه داده شده و به صورت شهر درآمده بود.
روی کار آمدن اردشیر ساسانی
ساسان ، موبدی از دودمان نجبا بود بر آتشکده ی آناهیتا در شهر استخر ریاست داشت . پسرش بابک در شهر خیر در کنار دریاجه ی بختگان حکومت می کرد . بابک پس از ساسان جانشین پدر شد و خود را شاه خواند (208 م)
در این تاریخ شهر استخر به دست گوچیهر شاه بازرنگی بود . بازرنگیان در نیسایه که در جهت دیوار های سفیدش در دوره ی اسلامی بیضا نام گرفت ، سلطنت داشتند.
چون گوچیهر پادشاه بازرنگی در آن نواحی امیر بزرگ بود ، بابک برای پسرش اردشیر از وی منصب ارگبدی دارابگرد را بگرفت.
در سال ( 212م) اردشیر بر گوجهیر قیام کرد و شهر نسا ( بیضا ) را به تصرف در آورد و او را کته و به جای وی نشست.
جون بابک درگذشت شاهپور جانشین او شد . میان دو برادر یعنی شاهپور و اردشیر نزاع درگرفت. اردشیر به برادر مهتر خود حسد می برد، اما شاهپور بر اثر اتفاق بمرد و اردشیر در سال 212 میلادر به آسانی جای او نشست سپس اردشیر بر کرمان دست یافت و تا سواحل خلیج فارس پیش رفت. پس از آن شادشاهپور اصفهان را بکشت و روانه ی اهواز شد و سرانجام در جنگ سختی که بین او و اردوان پنجم در هرمزگان درگرفت ، اردوان را شکست داد و با مرگ او سلسله ی اشکانی بر افتاد ( 28 آوریل سال 224م)
پس از این نبرد پیروزمندانه به تیسفون آمد و بر تخت نشست.
نطام اداری
در رأس ادارات ساسانی بزرگفرمذار یا صدر اعظم قرار گرفته بود و عملا زمام قدرت و ادارة کشور در دست او بود . وی قراردادها و پیمانها را امضا می کرد . گاهی در جنگها فرماندهی کل را به عهده می گرفت . همة دیوانها و یا وزارتخانه ها با دبیران آنها تحت نظر وی بودند . شاید کلمة بزرگمهر تصحیف عنوان بزرگفرمذار باشد که مورخان عرب عنوان بزرگفرمذار عهد انوشیروان را به بوذرجمهر تبدیل کرده اند .
در زمان انوشیروان،کشور ایران راکه تا آن زمان مرزبانان اداره می کردند به چهار قسمت تقسیم شد و هر قسمتی را پاذگس نامیده شد و به آنها نام جهت های چهارگانه داده شد : اپاختر (شمال) خراسان (مشرق) نیمروز (جنوب) خوروران (مغرب) داد و برای هر کدام از این پاذگسها فرمانروایی تعیین کرد که او را پاذگسبان می نامیدند .
امور لشکری نیز تحت نظر سپهبدان اداره می شد و به تعداد پاذگسبانان چهارگانه ، چهار سپاهبد نیز در ایران وجود داشت . ایالات و پاذگسها را به بخشهای کوچکتری تقسیم کرده و هر قسمت را ایستان می گفتند و حاکم آن را ایستاندار می خواندند و سپس هر ایستان را به چند شهر یا ولایت تقسیم می نمودند و مرکز آن را شهرستان می گفتند .
قریه را دیه و رئیس آن را دیهسـالار می خواندند . مزارع تابع دیـه را روستـاک (روستا)می گفتند .
فرهنگ و تمدن
دین رسمی
اردشیر بابکان چون پادشاهی از خاندان موبدان بود پس از نشستن بر تخت سلطنت دین زرتشتی را آیین رسمی ایران قرار داد و اعتقاد به ادیان دیگر را ممنوع داشت .
از دانشمندان زرتشتی که به پادشاهان ساسانی در تقویت و گسترش آن دین خدمت کرده اند ، نخست باید تنسر موبد زمان اردشیر بابکان و دیگر آذربد مهراسپندان،موبد زمان شاپور اول و کرتیر موبد زمان هرمزد و بهرام اول را نام برد .
در زمان ساسانیان به همت این موبدان بیست ویک نسک اوستای قدیم را به زبان پهلوی ترجمه کردند و آن ترجمه را زند نامیدند که به معنی تفسیر است .
چون فهم کتاب زند به سبب وجود لغات آرامی در آن مشکل می نمود سپس شرحی به زبان پارسی ساده بر زند نوشتند و آن را پازند خواندند .
اساس سیاست داخلی ساسانیان هماهنگی دین و دولت بود . چنانکه فردوسی می گوید :
چنان دین و دولت به یکدیگرند توگویی که از بن ز یک مادرند
چو دین را بود پادشـه پاسبــان تو این هر دو را جز برادر مخوان
دینهای منشعب از دین زرتشت
اصولاً همه ادیان ایرانی پیش از اسلام مبتی بر دو اصل خیر و شر یا هرمزد و اهریمن است . منتهی فرقی که با هم دارند در کیفیت و مدت آمیختگی شر با خیر است . در دین زرتشتی سرانجام خیر بر شر و هرمزد بر اهریمن غلبه خواهد کرد ولی در ادیان دوگانه پرستی دیگر چنین نیست .
هر دینی برای رهایی از شر ، فلسفه ای دارد . بعضی از متفکران دورة ساسانی که راه آسانتری برای رستگاری بشر می جستند ، چون دین مزدیسنی را جوابگوی پرسشهای خود ندیدند به بدعت در آن دین پرداخته و ادیان نوینی را بنیاد نهادند که مبنای همة آنها بر دوگانه پرستی است ، مهمترین این ادیان عبارتند از :
ادیان دیگر
بجز دینهایی که ذکر آنها در پیش گذشت ، ادیان دیگری نیز مانند دین یهود و مسیحی . بودایی در بعضی از نواحی ایران رواج داشت . دین یهود بیشتر در بابـل و همدان و اصفهان ، دین مسیحی در ارمنستان و خوزستان و بین النهرین و دین بودایی در ماوراءالنهر و خراسان و بلخ رایج بود .
زبان و خط
زبان ایرانیان در دورة ساسانیان زبان پارسیک یا پهلوی ساسانی بود .
این زبان لهجه ای از زبان پهلوی اشکانی به شمار می رفت که در جنوب ایران رواج داشت .
خط ایران در این دوره مأخوذ از خط آرامی بود و به دو نوع خط پهلوی ، کتیبه ای یا گشته دبیره و خط پهلوی کتابی یا عام دبیره تقسیم می شد .
در این قرن تعدادی زیادی کلمات آرامی که شمار آنها به هزار کلمه می رسید وارد زبان پهلوی ساسانی شده بود .
برخلاف زبان فارسی که لغات دخیله عربی را به خط عربی نوشته و به همان صورت خودش می خوانند، در زبان پهلوی چنین نبود ، دبیران ساسانی لغات آرامی را که در نوشته های خود به کار می بردند ، به آرامی تلفظ نمی کردند بلکه به تلفظ پهلوی قرائت می نمودند .
مثلاً : "ملکا" می نوشتند و "شاه" می خواندند و یا "گملا" که همان جمل عربی باشد می نوشتند و "اشتر" می خواندند . یا "کدبا" می نوشتند و "دروج" یعنی دروغ می خواندند .
این شیوة نگارش را در اصطلاح هزوارش می نامند .
خط پهلوی کتابی تا سه قرن پس از اسلام در ایران ادامه داشت و در آن دوره کتابهایی به زبان پهلوی از طرف موبدان زرتشتی نوشته شده است .
هنر
از انواع هنر دورة ساسانی می توان به معماری ، مجسمه سازی و نقاشی اشاره کرد که همه ساله مقدار زیادی از آنها توسط باستان شناسان کشف می شود .
معماری
در دورة ساسانی هنر معماری نسبت به مجسمه سازی و نقاشی در درجة اول قرار داشت . آثار اولیة معماری ساسانی شباهت بسیاری به معماری دورة پارتی دارد . از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است .
یکی از آثار دورة ساسانی طاق کسری است که بقایای دربار معروف خسرو اول و دوم در تیسفون می باشد . این طاق اکنون در کناردجله در نزدیکی بغداد در جایی به نام سلمان پاک قرار دارد .
در فاصلة یکصد کیلومتری تیسفون قصر دستگرد قرار داشته خسرو دوم پرویز بوده است . دیگر کاخ شیرین است که خسرو دوم آن را برای زن محبوب خود شیرین بنا کرده است و هنوز آثار آن در شهری به نام قصر شیرین باقی است .
یکی از جالبترین آثار تاریخی ، غاری است که در صخره ای در طاق بستان کنده اند و شکارگاه خسرو دوم را نشان می دهد . این آثار در مدخل شهر کرمانشاهان هنوز باقی است . یکی از آنها شاپور اول را نشان می دهد که والرین در جلوی او به زانو درآمده و سیریادیس امپراتور جدید روم در حال احترام به پیش شاپور ایستاده است . در غار شاپور نیز مجسمة بزرگی از شاپور اول پیدا شده که اکنون در آن غار برپا است.
شعر و موسیقی
در ایران پیش از اسلام شعر به معنی امروزی و وزنهای عروضی عرب وجود نداشته بلکه چامه و چکامه یا اشعار ایرانی ، ترانه هایی بوده که مانند اشعار اروپایی هجایی بوده و هجاهای آنها کوتاه و بلند می شده است .
در زمان ساسانیان بویژه در عصر خسرو پرویز ، موسیقی پیشرفت بسیاری کرد و موسیقیدانـان بزرگی مانند : باربد ، نکیسا ،سرکب ، بامشاد و رامتین در آن روزگار می زیسته اند.
اشک بیست و هفتم
بَلاش چهارم یا وَلَگش چهارم (اشک بیست و هفتم) بیست و هفتمین شاه ایران از خاندان اشکانی است که از سال ۱۴۷ تا ۱۹۱ میلادی سلطنت کرد. بلاش چهارم را با اندکی تردید پسر بلاش سوم دانستهاند که پس از او به شاهی رسید.
نبرد با روم
بلاش چهارم در سال ۱۶۱ میلادی به ارمنستان لشکر کشید و فرمانروای آن را که دست نشاندهٔ رومیان بود از آنجا راند. در ادامه نیز با سرداری رومی به نام الیوس سوریانوس جنگید و او را شکست داد. وی پس از این پیروزی روانهٔ سوریه شد و در آنجا سردار دیگر رومی به نام کاسیوس به جلوگیری از پیشروی سپاه اشکانی پرداخت. نبردهایی که میان بلاش چهارم و کاسیوس درگرفت در ابتدا برای رومیان هدف تدافعی داشت ولی پس از اینکه آنها در سوریه پیروز شدند نبردها حالت تهاجمی به خود گرفت و اشکانیان که تاب مقاومت در برابر سپاه کاسیوس نیاوردند به آن سوی رود فرات عقبنشینی کردند. کاسیوس توانست ارمنستان را تسخیر کرده و پادشاه پیشین آن سرزمین را که سرسپردهٔ رومیان بود و به روم پناهنده شده بود بر تخت شاهی بازگرداند. وی سپس سرزمینهای دیگری را نیز در میانرودان تسخیر کرد و توانستن قلمرو رومیان را همانند تراژان گسترش دهد. او شهر سلوکیه را نیز تسخیر کرد و آن را به آتش کشید و این کار را با چند شهر دیگر در میانرودان و از جمله با کاخ شاهی در تیسفون پایتخت اشکانیان نیز کرد. در این هنگام بیماری طاعون بروز کرد تلفات سنگینی را بر سپاه رومیان وارد نمود و رومیان را وادار به عقبنشینی کرد. نتیجهٔ این نبردها ضمیمه شدن بخش غربی میانرودان و نصیبین به روم بود.
دانستنیها
ساسان، نیای اردشیر بابکان، بنیادگذار دودمان ساسانی در زمان بلاش چهارم احتمالاً فرمانروای استان پارس بودهاست.
شاپور سوم یا شاهپور سوم از ۳۸۳ تا سال ۳۸۸ میلادی، شاه ساسانی و پسر شاپور دوم بود. در زمان پادشاهی او اعیان قدرت را در اختیار داشتند و اردشیر در واقع دست نشاندهٔ همین نجبا بود و چون بررغم تمایلات تعصب آمیز و ضد مسیحی موبدان کوشید تا مگر با امپراتور روم روابط دوستانه برقرار کند ناخرسندی نجبا را برانگیخت و به تحریک آنها کشته شد.جانشینان شاپور دوم یعنی برادرش اردشیر دوم و دو پسرش شاپور سوم و بهرام چهارم شاهزادگان ضعیف النفسی بودند و در زمان آنها اعیان دولت به آسانی اقتداری را که در عهد شاپور از دست داده بودند، به چنگ آوردند. پادشاه نخستین یعنی اردشیر دوم را اعیان خلع کردند و آن دو نفر دیگر هم به مرگی ناگهانی وفات یافتند.
تقسیم ارمنستان بین ایران و روم
در سال ۳۸۴ ایران و روم، ارمنستان را بین خود تقسیم کردند که بخش شرقی آن سهم ایران شد و بخش غربی که کوچکتر بود، نصیب روم گشت اما در هر دو بخش شاهزادگان اشکانی همچنان فرمانروایان دست نشانده بودند. کشمکشها در باب ارمنستان بین ایران و بیزانس از این پس هم، بارها پدید آمد اما این تقسیم بندی تا پایان عهد ساسانیان، بیش و کم، همچنان معتبر باقی ماند.
شاپور سوم در تاق بستان
کتیبهٔ پهلوی ساسانی، که به امر شاپور دوم، در غار کوچک طاق بستان، در کنار نقش دو شاپور، ساخته شده و حاکی از اسامی و القاب شاپور دوم و پدر و جد اوست. در سمت چپ کتیبهٔ فوق، کتیبهٔ شاپور سوم است که نام والقاب شاپور سوم و پدر و جد او آورده شدهاست.
اردشیر دوم
نویسنده : محمد
ارسال شده در: ساسانیان ،
اردشیر دوم از۳۷۹ تا سال ۳۸۳ میلادی، پادشاه ساسانی بود. برادر شاپور کبیر یا شاپور دوم بود که بعد از او به تخت نشست.
نقش اردشیر دوم ساسانی ، طاق بستان
درهنگام جلوس بیش از هفتاد سال از عمرش می گذشت.اردشیر شاهی بود بسیار سست ولی نیک فطرت از وقایع سلطنت او این است که تمام عوارض را موقوف کرد و از اینجهت موسوم به اردشیر خیر گردید. در سال چهارم او را خلع کردند.در روی سکههای این پادشاه عبارت کَرپ کَرتار دیده میشود که به معنی نیکو کردار است.در نقش اردشیر دوم که در طاق بستان است، اهورامزدا حلقه سلطنت به پادشاه عطا میکند. در پشت سر شاه مهر ایستادهاست و از انوار اشعه که بر گرد سرش هاله بسته شناخته میشود.
شاپور دوم (شاپور کبیر)
شاپور دوم یا شاپور کبیر یا شاپور ذوالاکتاف از ۳۰۹ تا سال ۳۷۹ میلادی، پادشاه ساسانی بود. بعد از برادر آذرنرسی برتخت نشست. او پسر هرمز دوم بود. مدت سلطنت او هفتاد سال بود.
فهرست مندرجات
[نهفتن]
۱ حوادث بعد از مرگ هرمز دوم
۲ جنگ با اعراب
۳ شاپور ذوالاکتاف
۴ ضمیمه کردن کوشان به ایران
۵ مسیحیان ایران
۶ جنگ اول با روم
۷ جنگ با هونها یا خیانیان
۸ جنگ دوم شاپور با روم
۹ پانویس
۱۰ منبع
حوادث بعد از مرگ هرمز دوم
بعد از هرمز دوم قساوت و بیرحمی آذرنرسی، بهانهای به دست بزرگان کشور داد تا او را از میان بردارند. یک برادر او را هم که لایق سلطنت نمیدانستند، کور کردند و برادر دیگرش را که مثل پدر، هرمزد نام داشت، به زندان افکندند که چندی بعد فرار کرد و به روم پناه برد.بزرگان کشور که درین هنگام قدرت واقعی را در دست داشتند چون ظاهراً از خاندان نرسی دیگر کسی که شایستهٔ سلطنت باشد، باقی نمانده بود، یک کودک نوزاد هرمز دوم را که بعد از مرگ پدر در همین ایام هرج و مرج به دنیا آمده بود، را شاهنشاه خواندند. این کودک نوزاد شاپور نامیده می شد. مادر وی برخلاف مادر نرسی و برادرانش ملکهٔ رسمی محسوب نمیشد. داستانی دربارهٔ او هست که میگوید درباریان، زمانی که مادر وی، باردار بود بر زهدان مادر، تاج شاهی نهادند و او پیش از زایش، شاه شده بود.شاپور خردسال به زودی رشد کرد و با ابراز هوش و لیاقت تدریجاً خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت، خود را برای در دست گرفتن سلطنت آماده نشان داد. وی در حدود شانزده سالگی خویش، توانست هرج و مرج ناشی از غلبهٔ اعیان را رفع کند و آنها را که عادت به مداخله در امور کرده بودند، به سر جای خویش بنشاند.
جنگ با اعراب
شاپور اولین تکلیف عمدهای که پیش روی خود یافت تنبیه اعراب بحرین بود. نه فقط بدان سبب که پدر شاهپور، هرمز دوم در جنگ با اعراب مهاجم کشته شده بود بلکه مخصوصاً از آنجهت که این اعراب در دورهٔ خردسالی شاپور، در سواحل خلیج فارس تاخت و تازهای بسیار کرده بودند و امنیت آن حدود را به شدت مختل ساخته بودند. با کشتیهایی که شاه جوان در خلیج فارس به آب انداخت، اعراب احساء به شدت قلع و قمع شدند و امنیت آن حدود تأمین گشت.
شاپور ذوالاکتاف
شاپور دوم
از این رو بدو لقب شانه سُنب یا ذوالاکتاف ، (سوراخ کنندهٔ شانه ها)»، دادند که شاپور، سزای کارهای عربها را، با سوراخ کردن شانههایشان میداد. حمزه اصفهانی عقیده این لقب معنی سوراخ کنندهٔ شانهها را دارد و کریستن سن، ایرانشناس دانمارکی نیز همین عقیده را دارد.این احتمال هم هست که در اخبار و روایات مربوط به تجاوز اعراب احساء و تنبیه آنها مبالغههایی هم از جانب شعوبیان ضد عرب، در دوران اسلامی انجام شده باشد. مخصوصاً که در این روایات، شهرت شاپور دوم را به لقب ذوالاکتاف، مربوط به همین ماجراها شمردهاند و صحت این لقب مورد تردید است. نولدکه عقیده دارد که اصل این لفظ، یک لقبی است، به معنی چهار شانه، یعنی کسیکه بارهای فوقالعاده دولت را میکشد و بعد از دوران اسلامی معنی آن خوب دریافته نشدهاست.
ضمیمه کردن کوشان به ایران
بعد از حل مسایل داخلی و تنبیه اعراب، شاپور ناچار بود به مسئلهٔ روم و ارمنستان و دشواریهای ناشی از عهد نامه نصیبین که بین جدش نرسی با امپراتور دیو کلیسیان امضاء شده بود و طی سالها یک دغدغهٔ بزرگ و یک لکهٔ ننگ خاندان او شده بود، توجه کند. اما پیش از آنکه به این مسایل بپردازد، لازم دید که از جانب حدود شرقی کشور نیز تکلیف خود را با کوشانیان که مداخلات آنها ممکن بود مانع از توفیق در کار روم باشد، روشن کند . در اینجا نیز بخت با وی یار شد، چرا که ضعف کوشانیان، سرزمین آنها را که یک بار نیز در مقابل پدرش هرمز دوم، تسلیم شده بود، ۳۷۵ میلادی به کلی به قلمرو شاپور در آورد و کوشان از آن پس تا دوران بهرام که هیاطله (هفتالیان) در آن حدود غلبه یافتند یک ایالت ایران گشت. این کامیابی شاپور را در توجه عاجل به حل مسئله روم کمک کرد.
مسیحیان ایران
شاپور دوم و شاپور سوم، در طاق بستان نزدیک کرمانشاه.
در قلمرو روم در مدت کودکی شاپور دگرگونیهایی پیش آمده بود که سبب می شد، تا امپراتور روم، در داخل سرزمین ایران نیز برای خود، هواخواهانی داشته باشد. قضیه عبارت بود، از اینکه کنستانتین امپراتور روم در سال ۳۱۳ طبق فرمانی موسوم به، فرمان میلان، رسماً به آیین مسیح گروید و مسیحیت آیین رسمی رومیان شد که طبعاً وی را حامی مسیحیهای ایران نیز می کرد. یولیانوس امپراتور روم به مخالفت دین عیسی برخاست و از این روی او را مرتد لقب دادهاند ولی کار او موقت بود و در اوضاع تغییری نداد. این امر موجب میشد که وقتی شاپور در صدد جنگ با روم برآید، مسیحی هایی که در این اوقات در قلمرو شاهنشاهی ایران تعدادشان، تدریجاً زیاد هم شده بود، نسبت به روم علاقه و احساسات موافق نشان دهند و چنانکه از قول خود شاپور نقل شده است در سرزمین وی سکونت ورزند و در عین حال دوستدار دشمن وی قیصر روم باشند.این اوضاع آیین مسیحیت را که پیش از آن جز به عنوان یک آیین غیر مجاز قلمداد نشده بود به آیین دشمن تبدیل کرد این احوال سیاست تعقیب و تعصب را که از زمان کرتیر موبد، تقریباً فراموش شده بود، دوباره در ایران احیاء کرد. با شروع جنگ با روم تعقیب و آزار مسیحیهای ایران هم که شاه ایران به آنها به چشم یک دشمن خانگی مینگریست، شروع شد. شاپور برخلاف موبدان عصر، ظاهراً مسیحیها را بیشتر به عنوان یک مسئلهٔ سیاسی تلقی میکرد و با یهودیان ایران که از نظر سیاسی، بیطرف بودند، شاپور با تسامح رفتار میکرد.
جنگ اول با روم
تیرداد پادشاه ارمنستان مذهب مسیحی را قبول کرده، آنرا ترویج مینمود وی در سال ۳۱۴ فوت کرد و جانشینهای او اشخاص لایقی نبودند. ارمنستان همیشه دستخوش نزاع بین بزرگان کشور بود. پی در پی شاهزادگاه را میکشتند و توطئهها میکردند و خیانتها مرتکب میشدند پس ارمنستان کمافی السابق کانون جنگهای ایران و روم بود. این دفعه نیز منازعات داخلی ارمنستان بهانه به دست شاپور داد تا جنگ را تجدید کند.کنستانتین کبیر امپراتور روم که شخصی بود، جدی و فعال و بهترین سردار زمان خود بود در سال ۳۳۷ فوت کرد و کنستانتین دوم جایگزین او شد.از نظر شاپور، شرایط لازم برای شروع جنگ مساعد بود و او جنگ را با روم در سال ۳۳۸ آغاز کرد.در این سال شاپور نصیبین را که قلعهٔ محکم رومیان در بین النهرین بود، محاصره کرد ولیکن موفق نشد که آنرا تسخیر کند این بود که به تاخت و تاز، سواره نظام ایرانی در بین النهرین پرداخت که گاهی با پیروزی همراه بود ولی موفق نشد قلعههای آنها را بگیرد. محاصرهٔ مجدد نصیبین در سال ۳۵۰ هم بعد از دادن تلفات سنگین قشون ایرانی، به شکست انجامید.
جنگ با هونها یا خیانیان
واقعهای که حضور شاپور را در ممالک شرق ایران اقتضا میکرد، هجوم قبایل هونها (خیانیان)، به حدود ایران بود. جنگهای شاپور با هونها هفت سال طول کشید از سال ۳۵۰ تا سال ۳۵۷ میلادی و او از این جنگها، فاتح بیرون آمد و این دفعه باز متوجه روم گردید. سرانجام با جنگ و با مذاکره هر طور بود با مهاجمان قرار گذاشت، در اراضی کوشان به عنوان متحد ایران مستقر گردند و در مقابل متعهد شوند تا در جنگ با روم به شاپور کمک کنند.
جنگ دوم شاپور با روم
پیشروی و عقب نشینی رومیان، در سال ۳۶۳ میلادی.
همچنین وی در سال ۳۵۹ به جنگ با رومیان پرداخت و شهر «آمد» (دیاربکر کنونی) را گشود.یولیانوس (یولیانوس مرتد) پس از مرگ کنستانتین دوم، امپراتور تمام رومیان شد و لشگرهای روم را به جنگ ایران برد. یکی از سرداران او هرمزد شاهزادهٔ ایرانی و برادر پادشاه بود که به روم گریخته بود و حال امید داشت که به یاری روم به تخت سلطنت ایران جلوس کند متحد دیگر ارشک سوم پادشاه ارمنستان بود. قوای روم و متحدین آنان به جانب تیسفون پیش رفتند و همه جا با خشونت بدوی گونه اهالی شهرها را با تمام حیواناتشان هلاک کردند. شاپور ظاهراً به عمد و با تمهید قبلی سپاه روم را به داخل خاک ایران، کشانده بود و ارتباطشان را با روم قطع کرده بود. راه پیشرفت آنها را یک لشگر نیرومند ایرانی به فرماندهی سرداری از خاندان مهران، فرو بست و در خلال جنگهایی که رخ داد، یولیانوس در سال ۳۶۳ کشته شد و سپاهش نیز به روم بازگردانده شدند. به زودی صلحی به مدت سی سال بین طرفین منعقد گشت. به موجب این معاهده:. ایرانیان نصیبین و سنجار و ولایات ارمنستان صغیر (روم) را که مورد اختلاف بود پس گرفتند.. ممالک قفقاز مثل ایبری (گرجستان) و آلبانی به موجب شرائط صلح از تصرف روم خارج شد و به قیمومت ایران قرار گرفت.. به علاوه امپراتور روم متعهد شد که از ارشک سوم حمایت نکند.بدین وسیله شاپور دوم توانست انتقام شکست جدش نرسی را از رومیان بگیرد.برای تفضیل جنگهای شاپور دوم با رومیان منبع عمدهٔ تاریخ آمیانوس مارسلینوس است چون آمیانوس شخصاً در لشگر کشیهای روم به آسیا در سال ۳۶۳ میلادی حاضر بوده است. آمیانوس، مؤرخ رومی، با اینکه به طور طبیعی از این دشمن خطرناک دولت روم، متنفر بوده، در روایت خود نتوانسته است که از ذکر جلال و شکوه و دلیری شخص شاپور خودداری کند. «شاه قدی بلند داشت و از ملتزمین خود یک سر و گردن بلندتر بود. در لشکر شاپور انتظام کامل حکمفرما بود و معمولاً در موقع فتح شهرهای دشمن، بیهوده قتل عام نمیکرد.» از روایات وی بر میآید که شاپور دارای صفات جوانمردانه و مروت و انصاف بودهاست. آمیانوس این رحم و انصاف را به مکر و حیلهٔ پادشاه نسبت داده است.شاپور در سال ۳۷۹ میلادی، پس از ۷۰ سال شاهنشاهی درگذشت.
آذر نرسی
آذرنرسی یا آذرنرسه در سال ۳۰۹ میلادی، پادشاه ساسانی بود. بعد از پدر هرمز دوم برتخت نشست. بعد از مرگش در سال ۳۰۹ میلادی شورش و جنگ داخلی در گرفت. آذر نرسه که یکی از پسران هرمز دوم از زن اول او بود، به سلطنت رسید. ولی چون اعیان و نجبای مملکت را ناراضی نمود، پس از چند ماه از سلطنت خلع شد. سپس او را کشتند. بنابر این منتظر بودند، زن هرمز دوم بزاید و تاج پادشاهی را در خوابگاه زن هرمز دوم که آبستن بود، آویختند و بچهای را که در شکم داشت، پادشاه نامیدند. این فرزند همان شاپور دوم ملقب به ذوالاکتاف بود.
هرمز دوم
هرمز دوم از ۳۰۲ تا سال ۳۰۹ میلادی، پادشاه ساسانی بود. او پسر نرسی بود که پس از کنارهگیری پدر از سلطنت به پادشاهی رسید.
هرمز دوم، بر روی سکه
در مشرق درگیریهایی با کوشانیان یافت اما با ضعف و فترتی که در کارها می دید از عهدهٔ مقابله با آنها برنیامد. ناچار از راه صلح درآمد. از شاهان ساسانی هرمز دوم یگانه شاهی است که در سکههای او، صورت شاه و ملکه که از حیث وجاهت معروف بود، با یکدیگر نقش شده اند. این شاه به عدالت خواهی موصوف بود و به بسط دادگستری کوشید و بر آبادی ایران افزود ولی مدت سلطنت او کوتاه بود. وی در جنگ با اعراب کشته شد.
پیروزی هرمز دوم، در نقش رستم
پس از هرمز دوم پسرش آذرنرسه بر تخت نشست.
نرسی
نرسی یا نرسه رومیها او را نارسس نامیدهاند، از ۲۹۳ تا سال ۳۰۲ میلادی، پادشاه ساسانی بود. پدر او شاپور یکم بود. وی بجای بهرام سوم برتخت نشست.
پیشینه
قدرت و نفوذ کرتیر موبد متعصب زرتشتی، در دوران سلطنت بهرام دوم افزوده شد و به جایی رسید که شاه وی را، عنوان نجات دهندهٔ روحانی بهرام (بخت روان ورهران) لقب داد و دستش را به کلی، در قلع و قمع مخالفان آتشگاه و حتی در تعقیب پیروان ادیان دیگر گشاده کرد. به علاوه وی نه تنها نگهبان معبد آناهیتا در استخر گشت بلکه در زمرهٔ بزرگان کشور هم درآمد و رئیس دادگاه عالی مملکت گردید.
نرسی عموی پدر بهرام دوم که فرمانروای ارمنستان بود و از زمان بهرام یکم، داعیهٔ پادشاهی داشت، تدریجاً کسانی از نجبا را که از دار و دستهٔ کرتیر و از سیاست بهرام دوم، ناراضی بودند، گرد خود جمع آورد. بهرام دوم در پایان سلطنت خود، با شورش نرسی مواجه گشت و وقتی نرسی به اتکاء عدهای از بزرگان که تحمل سختگیریهای مذهبی، بهرام و کرتیر برایشان مشکل بود، به نام خود سکه زد و ادعای شاهنشاهی خود را علنی نمود، بهرام دوم، زندگی را بدرود گفته بود. کرتیر موبد، پسر بهرام دوم، یعنی بهرام سوم (سکانشاه) را به جای او بر تخت سلطنت نشاند اما این بهرام نتوانست سلطنت را برای خود نگهدارد و حتی فرصت نیافت، سکههایی را که به مناسبت تاجگذاری خویش ضرب کرده بود، رواج بدهد چون سلطنت او، مخالفانی را که از حکومت پدرش، ناراضی بودند را قانع نکرد و نظر ها، متوجه مدعی دیگر نرسی پادشاه بزرگ ارمنستان، شد که سلطنت را از مدتها پیش حق خود میدانست. بدینگونه بهرام سوماز سلطنت برکنار شد اما او جان سالم بدر برده، در شرق ایران فرمانروای محلی شد.
کتیبههای مربوط به تاجگذاری نرسی
نرسی کیفیت تاجگذاری و سلطنت خداداد خود را، بر تخته سنگ نقش رستم حجاری کرده است و این همان نقش معروف است یعنی پادشاه، حلقه نواردار را، که علامت پادشاهی است، از دست خداوند میگیرد. خداوند در اینجا، زنی است و تصور میرود که آناهیتا باشد.تاجگذاری باشکوه نرسی به فرمان او در سنگنوشتهای در پایکولی در شمال قصر شیرین و در محلی که اکنون در نزدیک سلیمانیه خاک عراق است، بر کتیبهای معروف نقش کردند.
کشورداری در زمان نرسی
قیام نرسی در واقع به قدرت کرتیر موبد متعصب و پر نفوذ دربار پایان داد. نرسی با پایان دادن به نفوذ ناخجستهٔ موبدان متعصب، در واقع دوران پدرش شاپور یکم را که در آن هم نسبت به آیین مزدیسنان اظهار علاقه می شد و هم آیین مانی حق اظهار وجود داشت، زنده کرد و شاید با این دلجویی از مانویان، می خواست تا در پشت جبههٔ جنگ با روم، کسانی را که احیاناً در آن حدود به آیین تازه، گرویده بودند، نسبت به دولت خویش علاقمند و وفادار سازد. نرسی در دنبال از بین بردن نفوذ موبدان، قدرت بلامنازع خاندانهای بزرگ را نیز متزلزل کرد و با احیاء سلطنت مقتدر، هم روحانیان را بر سر جای خود نشاند و هم قدرت تهدید کنندهٔ دودمانهای بزرگ و نجبا را محدود نمود.
جنگ با روم
نرسه پس از تحکیم بنیان فرمانروایی، به روم پرداخت و درصدد تهدید روم برآمد و مسئله ارمنستان را هم برای کشمکش بهانه ساخت. نرسی در آغاز کار، تیرداد سوم، پادشاه اشکانی ارمنستان را که برنشاندهٔ روم بود و در زمان بهرام دوم بر بخشی از ارمنستان تحمیل شده بود، از آنجا بیرون کرد. روم برای حمایت تیرداد افواجی گسیل کرد که در بین النهرین شمالی از سپاه نرسه، شکست خوردند. یک سال بعد نرسه با موکب و حرمسرای شاهانه،عازم ارمنستان گشت، به علت دورویی یا تزلزل نجبای ارمنی که با دشمن تبانی کرده بودند، در محلی نزدیک به ارزروم کنونی، نرسه، از سپاه رومی شکست خورد چون تعدادی از خویشان و کسان وی، از جمله زنش، ارسانه نام، با خزاین سلطنتی، به دست دشمن افتاد، نرسی ناچار شد، برای نجات آنها شرایط سنگینی را که روم برای صلح پیشنهاد میکرد، بپذیرد. سرانجام به استرداد اسیران رضایت دادند.نرسی جهت استرداد اسرا و درخواست صلح فرستادگانی نزد سردار فاتح رومی گالریوس فرستاد. سفیر نرسی برای خوش آمد رومیها ایران و روم را تشبیه به دو چشم انسان کرده، گفت «چنانکه دو چشم انسان باهمند و قدر یکدیگر را میدانند، این دو دولت هم، باید همینطور باشند.» سردار رومی گالریوس چون رفتار توهین آمیز شاپور یکم پدر نرسی، با والرین،امپراتوری که به اسارت شاپور یکم درآمد، را در نظر داشت پرخاش کرده و سفیر را براند. فرستادگان مجبور شدند، رفتار پرخاش آمیز و انتقام جویانهٔ سردار رومی را تحمل کنند.صلحی بین ایران و روم واقع شد و این صلح قریب چهل سال دوام یافت.
عهد نامهٔ نصیبین
به موجب این عهد نامه که در در سال ۲۹۸ میلادی بسته شد و چون منافع روم را در شرق، به قدر کافی تأمین میکرد تا چهل سال دیگر از جانب رومیان همچنان معتبر ماند.
واگذاری پنج ولایتی که در ساحل رود دجله واقع بود.
دجله سرحد دولتین شد.
عدم دخالت ایران در امور ارمنستان و واگذاری قلعه زنتا، واقع در آذربایجان به روم.
تسلیم بر اینکه مملکت ایبری (گرجستان) تحتالحمایه روم است.
نصیبین یگانه محلی برای مبادلهٔ مال التجاره مابین ایران و روم خواهد بود. (این شرط را مینویسند که به خواهش نرسه حذف شده است.)
این شرایط آذربایجان و حتی تیسفون را بلاواسطه در مجاورت متصرفات روم قرار میداد و از این حیث نیز برای ایران یک تهدید مستمر به شمار می آمد. تیرداد سوم نیز مجدداً بر ارمنستان تسلط یافت. عهدنامه نصیبین که در واقع پیروزی سیاسی دیوکلتیان، امپراتور روم به شمار میآمد برای نرسی که هنگام به تخت نشستن، رؤیای تجدید دوران شاپور یکم پدرش را داشت، چنان مایهٔ ننگ و خفت شد که وی بعد از امضاء آن، دیگر نتوانست سلطنت کند، چندی بعد استعفا کرد و ظاهراً از شدت ناراحتی و اندوه در سال ۳۰۲ میلادی درگذشت.
بهرام سوم
بهرام سوم یا وهرام سوم از ۲۹۳ تا سال ۲۹۳ میلادی، پادشاه ساسانی بود. پدر او بهرام دوم بود که وی بجای او بر تخت نشست.بهرام سوم بیش از چند ماه سلطنت نکرد. سلطنت او، مخالفانی را که از زمان پدرش، ناراضی بودند، را قانع نکرد و نظرها متوجه مدعی دیگر، نرسی پادشاه بزرگ ارمنستان شد که سلطنت را از مدتها پیش، حق خود می دانست. بدینگونه بهرام سوم، از سلطنت برکنار شد اما به جان او لطمه ای وارد نشد و او بعدها تا مدتی، در نواحی شرق ایران فرمانروایی می کرد.این شاه معروف به به سکانشاه بود زیرا در حیات پدرش بعد از تسخیر سیستان به حکومت آنجا منصوب شده بود.در زمان پدر بهرام یعنی بهرام دوم، سگستان (نام قدیم سیستان) مسخر گردید، سگانشاه به معنی پادشاه سکها است. رسم چنان بود که ولیعهد ایران را به حکومت مهمترین ایالت یا ایالتی که بعد از سایرین تسخیر شده بود، نصب می نمودند.
بهرام دوم
بهرام دوم از سال ۲۷۶ تا ۲۹۳ (میلادی)، پادشاه ساسانی بود. بعد از پدر خود، بهرام یکم، به عنوان شاهنشاه ایران پادشاهی کرد.
نفوذ کرتیر و سختگیریهای مذهبی
دربارهٔ هویت واقعی کرتیرهنوز البته بعضی نکات تاریک هست. از جمله بعضی از محققان پنداشتهاند وی را با تنسر موبد معروف عصر اردشیر یکم و شاپور یکم می توان تطبیق داد. اما این احتمال اشکالهای متعددی دارد. کریستن سن، ایرانشناس نامدار دانمارکی، دربارهٔ کرتیر مینویسد، راجع به کرتیر نمیتوانم با قاطعیت نظر بدهم که آیا لقبی محسوب میشده یا نام صاحبمنصب عالیمرتبهای بوده است.تسلط کرتیر در دورهٔ او افزود و به جایی رسید که شاه وی را، عنوان نجات دهندهٔ روحانی بهرام (بخت روان ورهران) لقب داد و دستش را به کلی، در قلع و قمع مخالفان آتشگاه و حتی در تعقیب پیروان ادیان دیگر گشاده کرد. به علاوه وی نه تنها نگهبان معبد آناهیتا در استخر گشت بلکه در زمرهٔ بزرگان کشور هم درآمد و رئیس دادگاه عالی مملکت گردید.بهرام دوم با تسلیم به نفوذ کرتیر، حکومت ساسانی را به نوعی تئوکراسی خشن ( تئوکراسی، نوعی ادارهٔ امور دولتی است که در آن حاکمیت سیاسی، در دست روحانیون است.) و تعصب آمیز تبدیل کرد. سلطنت بهرام بیش از شانزده سال طول کشید. برادر بهرام دوم، هرمزد سکانشاه توانست عناصر ناراضی سکائی، گیل، و کوشان را برای مخالفت با وی، با خویش یار کند. در هر حال پیروان مانی هم که خلیفهٔ پیامبر آنها سی سینوس چندی بعد حدود سال ۲۸۶ میلادی، به امر بهرام دوم مصلوب گشت، به این نهضت سکانشاه، علاقه نشان دادند و این ناخرسندیها سبب شد که بهرام در دفع مخالفان، بیشتر بر سیاست دینی تکیه کند. نرسی عموی پدر بهرام دوم، نیز که فرمانروای ارمنستان بود و از زمان بهرام یکم، داعیهٔ سلطنت داشت، تدریجاً کسانی از نجبا را که از دار و دستهٔ کرتیر و از سیاست بهرام دوم، ناراضی بودند، گرد خود جمع آورد.
حملهٔ روم به ایران
این احوال سبب شد که در سال ۲۸۳ میلادی، امپراتور روم کاروس فرصت را برای حملهای به بین النهرین ایران مناسب بیابد. بهرام که درگیر منازعات داخلی بود، فرستادهای نزد وی، فرستاد تا با وی درباب صلح مذاکره کند. کاروس که سربازی آزموده اما امپراتوری کم تجربه بود، پنداشت که می تواند بهرام را وادارد، تا جریمهٔ فتوحات جدش شاپور یکم را به بهای گرانی بپردازد، از این رو از قبول پیشنهاد صلح، امتناع ورزید و تهدید نمود که تمام ایران را مثل سر خویش که به کلی طاس و بیمو بود، از هر چه رستنی است، خالی خواهد کرد. بهرام از عهدهٔ مقابله با او برنیامد و سپاه روم از فرات گذشت و سلوکیه و تیسفون را گرفت و خود را فاتح بزرگ پارت خواند. فاتح بزرگ پارت، اندکی بعد از تسلط بر تیسفون، پایتخت ساسانی، در نزدیک تختگاه ساسانی، به طور مرموزی هلاک شد. مرگ او را به یک بیماری ناگهانی و همچنین صاعقه آسمانی، نسبت دادند و بیشتر محتمل است توطئهای موجب هلاک او شده باشد. درهر حال قشون رومی این واقعه را علامت خشم خدا دانسته و شورش کرده و عقب نشینی را خواستار شدند. بدین ترتیب با مرگ او جنگ خاتمه یافت اما با اینکه بهرام توانست چشم زخمی هم به سپاه او وارد کند، بین النهرین همچنان در دست روم باقی ماند. بهرام فرصت آنرا یافت تا عقب نشینی اجباری روم را به حساب پیروزی خویش بگذارد و در نقش رستم خاطرهٔ این پیروزی نابرده رنج را جاودان کند.
شورش نرسی
بهرام دوم در پایان سلطنت خود با شورش نرسی عموی پدرش مواجه گشت و وقتی نرسی به اتکاء عدهای از بزرگان که تحمل سختگیریهای بهرام و کرتیر برایشان مشکل بود به نام خود سکه زد و ادعای شاهنشاهی خود را علنی نمود، بهرام دوم زندگی را بدرود گفته بود.کرتیر پسر بهرام دوم بهرام سوم را به جای او بر تخت سلطنت نشاند اما این بهرام نتوانست سلطنت را برای خود نگهدارد و حتی فرصت نیافت، سکههایی را که به مناسبت تاجگذاری خویش ضرب کرده بود، رواج بدهد. نرسی مدعی بزرگ دیگر بعد از پسر او به سلطنت رسید.
بهرام یکم
بهرام یکم یا وهرام یکم چهارمین شاه ساسانی و فرزند شاپور یکم است. از ۲۷۳ تا سال ۲۷۶ میلادی، بعد از برادر خود، هرمز یکم، به عنوان شاهنشاه ایران سلطنت کرد.او برای به پادشاهی رسیدن، از پشتیبانی کرتیر موبد، سود برده بود. عجز و ضعف بهرام یکم که او را، در دست موبد کرتیر، دشمن مانی و اغوانش، چون بازیچه ای کرده بود، می بایست سبب شده باشد که مانی برای نجات جان خویش از بابل بیرون آمده باشد. معهذا چنانکه از روایات مانویان بر می آید در نیمهٔ راه وی را از ادامهٔ سفر بازداشته اند و به بابل عودت داده اند. اگر روایت منقول از نوح زاتگ که مترجم مانی بود و تا آخرین لحظهٔ حیات در کنار او قرار داشت درست باشد شاه، مانی را پیش خواند با او سخنان تند گفت و به حبس او فرمان داد. از همین روایت بر می آید که درین ملاقات کرتیر مؤبد هم، با شاه همراه بوده است و پیداست که کرتیر در مجالس خصوصی شاه نیز غالباً در کنار وی بوده است. بدینگونه، پادشاه سست عنصر، سرانجام مانی را به دست مخالفان سپرده است. به دستور این شاه، مانی را گرفتند. و بعد از رفتارهای خشونت آمیز در زندان کشتند و سرش را در گندیشاپور برای تماشای مردم، به تیری آویختند.در روزگار او زنوبیا (زینب)، شاهبانوی تدمر (پالمیرا، واقع در سوریه کنونی)، برای فرار از فشار روم از ایران یاری خواست. بهرام سیاست غلطی در پیش گرفت. بدین صورت که سپاه اندکی روانه کرد و در نتیجه هم تدمر بدست رومیان افتاد و هم آئورلیان (اورلیان)، امپراتور روم از مداخلهٔ ایران رنجید و بقصد کینهجوئی، مردم آلان را بر آن داشت که از طرف قفقاز به ایران بتازند ولی آئورلیان در سال (۲۷۴ میلادی)، در اثر شورش سربازان خویش کشته شد و بلایی که همراه او رسیده بود، به خیر گذشت. اندکی بعد بهرام نیز در گذشت.
هرمز یکم
هرمز یکم یا هرمزداردشیر از سال۲۷۲ تا ۲۷۳ (میلادی)، پادشاه ساسانی بود. بعد از پدر خود، شاپور یکم، به عنوان شاهنشاه ایران سلطنت کرد. وی که در هنگام حیات پدر در جنگهای روم و ارمنستان شجاعت بسیار از خود نشان داده بود، به خاطر شجاعتهای خویش دلیر (جری، بطل) خوانده می شد و شاپور یک چند فرمانروایی پارت و سرانجام فرمانروایی ارمنستان را با عنوان ورزگ شاه ارمنشهر به او داده بود. به نظر میاید صفات جنگی بیش از تدبیر و درایت، وی را در نظر پدر لایق جانشینی او کرده باشد.اگر روایت طبری در باب آنکه وی یک دست داشت، درست باشد ممکن است، همین نکته بهانه ای شده باشد که بزرگان ناراضی او را خیلی زود از سلطنت برکنار کرده باشند. از روایات مانوی هم بر می آید که وی نسبت به مانی همچنان نظر تأیید و مساعدت داشته است و این نکته حاکی از سیاست تسامح جویی اوست.مانی پیامبر در زمان او آزادانه اندیشهاش را رواج میداد. همچنین کرتیر موبد نامدار زرتشتی و دشمن مانی، در زمان او ارج بسیار یافت.فرجام کار هرمزداردشیر، روشن نیست و درست معلوم نیست، به مرگ طبیعی درگذشته یا از سلطنت خلع گشته است.
شاپور اول
شاپور یکم (با املای پهلوی کتیبهای: و تلفظ:شَهپُهْر) دومین شاهنشاه ساسانی و فرزند اردشیر بابکان است. از۲۴۱ تا سال ۲۷۱ میلادی، به عنوان شاهنشاه ایران سلطنت کرد.
در سکههای اردشیر، تصویر شاپور، به عنوان نایبالسلطنه، درج شدهاست. وی از شاهان بزرگ ساسانی محسوب میشود. او بیشاپور کازرون را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرد.
جنگ اول با روم
این جنگ، از ۲۴۱ تا سال ۲۴۴ میلادی بطول انجامید. در عرصهٔ نظامی شاپور، چنانکه که خود در کتیبهٔ کعبه زرتشت تصریح کردهاست، در سال ۲۴۴ میلادی گردیانوس سوم امپراتور روم را که به ایران تاخته بود، شکست داد و کشت. فیلیپ عرب (امپراتور بعدی) را مجبور به پرداخت غرامتی هنگفت و واگذاری زمینهای زیادی به ایران کرد.
آنچه در کتیبهٔ شاپور، بدان اشاره نرفته است، این است که گوردیانوس سوم، در ضمن جنگ با شاپور، در طی شورشی که فرماندهٔ گارد خود او، فیلیپ معروف به عرب، بر ضد او ترتیب داد، کشته شد. فیلیپ بلافاصله خود را امپراتور خواند و باعجله از شاپور، درخواست صلح کرد و حتی غرامت پرداخت تا بتواند اساس حکومت خود را در روم، استوار سازد. بموجب این معاهده قیصر روم ارمنستان را به ایرانیان واگذار کرد. تعهدی که وی در باب عدم مداخله در ارمنستان کرد، برخلاف منافع واقعی روم بود.
جنگ دوم با روم
این جنگ، از ۲۵۸ تا سال ۲۴۴ میلادی بطول انجامید. مسئلهٔ ارمنستان شاپور را دوباره با روم، درگیر کرد چرا که روم با وجود تعهد در عدم مداخله، نمی توانست با خونسردی شاهد الحاق این سرزمین به قلمرو حریف دیرینهٔ خویش باشد. خسرو بزرگ پادشاه ارمنستان که در ماجرای گوردیانوس بر ضد ایران با روم همکاری کرده بود، بر اثر یک توطئه داخلی که ظاهراً شاپور هم در آن دستی نامرئی داشت، کشته شد. بعد از وی شاهزادگان و بزرگان ارمنستان خود را فرمانبردار شاپور خواندند و شاپور پسر خویش هرمز اردشیر را به نام ارمن شاه، فرمانروای ارمنستان کرد اما اقدام رومیان، در پناه دادن به تیرداد، پسر خردسال خسرو، مایهٔ ناخرسندی شاپور شد و امپراتور روم گالوس نیز از پرداخت باقیماندهٔ غرامت یا در واقع باجی که فیلیپ، آن را تعهد کرده بود، نیز خودداری کرد، بنابراین بهانه ای به دست شاپور افتاد تا جنگ را شروع کند.
پس از غلبه کردن شاپور اول بر کاپادوکیه(ارمنستان روم)، وی به انتاکیه یورش برده و آنجا را تصرف میکند.
اسارت والرین
بالاخره لزوم مقابله با این تاخت و تازها، والرین امپراتور سالخوردهٔ روم، را واداشت تا با نجات دادن نتاکیه، روم را از تهدید شاپور برهاند. والرین مثل امپراتور قبلی خود داکیوس (دقیانوس) در تعقیب و آزار مسیحی ها اهتمام زیادی داشت.والرین، امپراتور روم، پسرش را به غرب فرستاده و خود برای مقابله با ایرانیان راهی شرق میشود. وی به سال ۲۵۷ میلادی موفق به باز پس گیری انتاکیه شده ولی دو سال بعد پیش از مواجهه با شاپور در اثر طاعون بسیاری از لژیونهای خود را از دست میدهد و در نهایت چندی بعد، در اواخر سال ۲۵۹ یا اوایل ۲۶۰ در جنگ اِدِسا، در ترکیه فعلی و شمال انتاکیه در کشور خود، از شاپور شکست خورده، اسیر شد. به دنبال اسارت او تعداد زیادی از همراهانش که به قول شاپور، شامل صاحبمنصبان، سناتورها و سرداران روم می شد نیز به اسارت افتادند. روایتهای به جا مانده که از استفادهٔ مهندسان رومی، در بنای شهرها و ساختن بندها در کارون حکایت دارد.
شاپور به افتخار این پیروزی دستور حک پیکرهای عظیم، در دل کوه رحمت، در نقش رستم داد که وی را پیروزمندانه نشسته بر اسب، نشان میدهد، در حالی که امپراتور فروتنانه، در برابر وی، زانو زدهاست. اسیر شدن والرین اثر غریبی در دنیای آن روز کرده و در انظار عالم، بر عظمت و ابهت خاندان ساسانی فوق العاده افزود. این واقعه بی نظیر، افسانهٔ آسیب ناپذیری روم را بک بار دیگر بی بنیان نشان داد.مسیحیان این اسارت را عقوبت الهی در حق دشمن ستمکار خویش خواندند و راجع به رفتار اهانت آمیز شاپور در حق او مبالغه کردند تا سرنوشت او را بیشتر عبرت انگیز نشان بدهند.
تشبیه شاپور به داریوش بزرگ
بعضی شاپور یکم، را داریوش بزرگ، سلسلهٔ ساسانی، میدانند ولیکن این تشبیه صحیح نیست. شاپور سرزمینهای زیادی را متصرف شد ولیکن فقط به قتل و غارت پرداخت و هزاران کشته، از زن و بچه، در پشت سر خود گذاشته، به ایران مراجعت کرد. از این حیث شاپور به پادشاهان آسوری، شبیه است زیرا پادشاهان هخامنشی وقتی که مملکتی را می گرفتند، ساتراپی آنجا گذارده و تشکیلاتی برای اداره کردن آن، داده، مملکت تازه تسخیر شده را حفظ می کردند و چون آن مملکت را از آن خود میدانستند، غارت یا کشتاری در آنجا نمینمودند، غیر از مواردی که طغیان و شورش در جایی تکرار می شد ولیکن شاپور نه در شامات تشکیلاتی داد و نه در کاپادوکیه و فقط به قتل و غارت پرداخت با وجود این خوش بختی سلسلهٔ ساسانی بود که دو نفر از نخستین شاهان آن، اشخاصی بودند مثل اردشیر یکم و شاهپور که این سلسله را، در انظار عالم، بزرگ و مبانی دولت ساسانی را محکم نمودند.
پدید آمدن مانی
از وقایع مهم سلطنت شاپور، پدید آمدن مانی است که مذهبی آورد و در سال ۲۴۲ میلادی، موقع تاجگزاری شاپور، اصول آن را در ملأ عام بیان کرد. این مذهب که مرکب از اصول مذاهب مختلفه بود، بعد ها خیلی گسترش پیدا کرد و در شرق و غرب منتشر شد. شاپور در ابتدا به مانی گروید و مذهب او را قبول کرد ولیکن بعد به دین زرتشت برگشت.
از شاپور کتیبههایی به سه زبان پارسی میانه، پارتی و یونانی باقی ماندهاست.
کشورداری شاپور
شاپور سد شادروان را که از سنگ خارا ساخته شده، در رود کارون در شوشتر بنا کرد و مهندسین و اسرای رومی را به ساختن آن واداشت. شهر شاپور را در نزدیکی کازرون در فارس بنا کرد که خرابه های آن باقی مانده است. بنای نیشابور را در خراسان و گندی شاپور را در خوزستان نیز به او نسبت می دهند.
مؤرخین گرجستان می نویسند که شاپور، مهران پسر خود را، به سلطنت گرجستان فرستاد. مهران، سلسلهٔ سلاطین خسروی را، در آنجا تأسیس کرد و بعد میسحی شد.
به فرمان شاپور رونوشتی از اوستا در آتشکده آذرگشسپ در شیز نهادند.در زمان اردشیر یکم آتشدان روی سکه ها بر روی یک سه پایه فلزی واقع شده و آتش مقدس در حال اشتعال، در بالای سه پایه نمودار است اما در زمان شاپور آن سه پایه از بین رفته و آتشدان بصورت ستونی بزرگ و چهار ضلعی ساخته شده که در دو طرف آتشدان دو تن با عصا یا نیزهٔ بلند ایستاده اند و این نوع سکه در شاهان ساسانی، بعد از شاپور نیز بدون تغییر دیده می شود.
تندیس مومی
در موزه تاریخ فارس در شهر شیراز تندیسهایی مومی از پادشاهان هخامنشی و ساسانی قرار داده شده است. تصویر روبرو تندیس مومی شاپور اول پادشاه ساسانی است.
اردشیر بابکان موسس سلسله ی ساسانیان
اردشیر بابکان یا پاپکان بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی است. اردشیر پاپکان در ۲۳ ژوئن سال ۲۲۶ میلادی در نیایشگاه ناهید تاجگذاری کرد و شاه ایران شد و ملی گرایی ایرانی را بر محور آموزشهای زرتشت احیاء کرد. با پیروی از روش اردشیر، دیلمیان و صفویان بعدا ملی گرایی ایرانی را بر محور ایراندوستی و مذهب شیعه زنده کردند. اردشیر که قبلا حکمران پارس (عمدتا فارس و کرمان) و نگهبان آتشکده آن بود پیش از تاجگذاری، به حکومت اشکانیان که بر اثر فساد داخلی رو به ضعف گذارده بودند و در برابر رومیان کوتاه می آمدند برانداخته بود.
اردشیر که بعدا رومیان را هم شکست سخت داد و از شرق واپس راند در مراسم تاجگذاری، همانند داریوش بزرگ گفت که به خواست اهورامزدا شاه ایرانیان می شود که مردمی نجیب و بزرگوار هستند و دروغ نمی گویند. مردم کرمان که اردشیر قبلا در نظر داشت آنجا را پایتخت ایران کند به منظور نشان دادن خرسندی خود از پیروزی او بر اردوان و به شاهی رسیدنش، شهری را که در آن استان ساخته بود به «اردشیر» نامگذاری کردند. این شهر که نام آن از زمان چیرگی عرب ها بردسیر تلفظ می شود پیشتر روستای کوچکی بود که توسط اردشیر عمران و توسعه داده شده و به صورت شهر درآمده بود.
روی کار آمدن اردشیر ساسانی
ساسان ، موبدی از دودمان نجبا بود بر آتشکده ی آناهیتا در شهر استخر ریاست داشت . پسرش بابک در شهر خیر در کنار دریاجه ی بختگان حکومت می کرد . بابک پس از ساسان جانشین پدر شد و خود را شاه خواند (208 م)
در این تاریخ شهر استخر به دست گوچیهر شاه بازرنگی بود . بازرنگیان در نیسایه که در جهت دیوار های سفیدش در دوره ی اسلامی بیضا نام گرفت ، سلطنت داشتند.
چون گوچیهر پادشاه بازرنگی در آن نواحی امیر بزرگ بود ، بابک برای پسرش اردشیر از وی منصب ارگبدی دارابگرد را بگرفت.
در سال ( 212م) اردشیر بر گوجهیر قیام کرد و شهر نسا ( بیضا ) را به تصرف در آورد و او را کته و به جای وی نشست.
جون بابک درگذشت شاهپور جانشین او شد . میان دو برادر یعنی شاهپور و اردشیر نزاع درگرفت. اردشیر به برادر مهتر خود حسد می برد، اما شاهپور بر اثر اتفاق بمرد و اردشیر در سال 212 میلادر به آسانی جای او نشست سپس اردشیر بر کرمان دست یافت و تا سواحل خلیج فارس پیش رفت. پس از آن شادشاهپور اصفهان را بکشت و روانه ی اهواز شد و سرانجام در جنگ سختی که بین او و اردوان پنجم در هرمزگان درگرفت ، اردوان را شکست داد و با مرگ او سلسله ی اشکانی بر افتاد ( 28 آوریل سال 224م)
پس از این نبرد پیروزمندانه به تیسفون آمد و بر تخت نشست.
نطام اداری
در رأس ادارات ساسانی بزرگفرمذار یا صدر اعظم قرار گرفته بود و عملا زمام قدرت و ادارة کشور در دست او بود . وی قراردادها و پیمانها را امضا می کرد . گاهی در جنگها فرماندهی کل را به عهده می گرفت . همة دیوانها و یا وزارتخانه ها با دبیران آنها تحت نظر وی بودند . شاید کلمة بزرگمهر تصحیف عنوان بزرگفرمذار باشد که مورخان عرب عنوان بزرگفرمذار عهد انوشیروان را به بوذرجمهر تبدیل کرده اند .
در زمان انوشیروان،کشور ایران راکه تا آن زمان مرزبانان اداره می کردند به چهار قسمت تقسیم شد و هر قسمتی را پاذگس نامیده شد و به آنها نام جهت های چهارگانه داده شد : اپاختر (شمال) خراسان (مشرق) نیمروز (جنوب) خوروران (مغرب) داد و برای هر کدام از این پاذگسها فرمانروایی تعیین کرد که او را پاذگسبان می نامیدند .
امور لشکری نیز تحت نظر سپهبدان اداره می شد و به تعداد پاذگسبانان چهارگانه ، چهار سپاهبد نیز در ایران وجود داشت . ایالات و پاذگسها را به بخشهای کوچکتری تقسیم کرده و هر قسمت را ایستان می گفتند و حاکم آن را ایستاندار می خواندند و سپس هر ایستان را به چند شهر یا ولایت تقسیم می نمودند و مرکز آن را شهرستان می گفتند .
قریه را دیه و رئیس آن را دیهسـالار می خواندند . مزارع تابع دیـه را روستـاک (روستا)می گفتند .
فرهنگ و تمدن
دین رسمی
اردشیر بابکان چون پادشاهی از خاندان موبدان بود پس از نشستن بر تخت سلطنت دین زرتشتی را آیین رسمی ایران قرار داد و اعتقاد به ادیان دیگر را ممنوع داشت .
از دانشمندان زرتشتی که به پادشاهان ساسانی در تقویت و گسترش آن دین خدمت کرده اند ، نخست باید تنسر موبد زمان اردشیر بابکان و دیگر آذربد مهراسپندان،موبد زمان شاپور اول و کرتیر موبد زمان هرمزد و بهرام اول را نام برد .
در زمان ساسانیان به همت این موبدان بیست ویک نسک اوستای قدیم را به زبان پهلوی ترجمه کردند و آن ترجمه را زند نامیدند که به معنی تفسیر است .
چون فهم کتاب زند به سبب وجود لغات آرامی در آن مشکل می نمود سپس شرحی به زبان پارسی ساده بر زند نوشتند و آن را پازند خواندند .
اساس سیاست داخلی ساسانیان هماهنگی دین و دولت بود . چنانکه فردوسی می گوید :
چنان دین و دولت به یکدیگرند توگویی که از بن ز یک مادرند
چو دین را بود پادشـه پاسبــان تو این هر دو را جز برادر مخوان
دینهای منشعب از دین زرتشت
اصولاً همه ادیان ایرانی پیش از اسلام مبتی بر دو اصل خیر و شر یا هرمزد و اهریمن است . منتهی فرقی که با هم دارند در کیفیت و مدت آمیختگی شر با خیر است . در دین زرتشتی سرانجام خیر بر شر و هرمزد بر اهریمن غلبه خواهد کرد ولی در ادیان دوگانه پرستی دیگر چنین نیست .
هر دینی برای رهایی از شر ، فلسفه ای دارد . بعضی از متفکران دورة ساسانی که راه آسانتری برای رستگاری بشر می جستند ، چون دین مزدیسنی را جوابگوی پرسشهای خود ندیدند به بدعت در آن دین پرداخته و ادیان نوینی را بنیاد نهادند که مبنای همة آنها بر دوگانه پرستی است ، مهمترین این ادیان عبارتند از :
ادیان دیگر
بجز دینهایی که ذکر آنها در پیش گذشت ، ادیان دیگری نیز مانند دین یهود و مسیحی . بودایی در بعضی از نواحی ایران رواج داشت . دین یهود بیشتر در بابـل و همدان و اصفهان ، دین مسیحی در ارمنستان و خوزستان و بین النهرین و دین بودایی در ماوراءالنهر و خراسان و بلخ رایج بود .
زبان و خط
زبان ایرانیان در دورة ساسانیان زبان پارسیک یا پهلوی ساسانی بود .
این زبان لهجه ای از زبان پهلوی اشکانی به شمار می رفت که در جنوب ایران رواج داشت .
خط ایران در این دوره مأخوذ از خط آرامی بود و به دو نوع خط پهلوی ، کتیبه ای یا گشته دبیره و خط پهلوی کتابی یا عام دبیره تقسیم می شد .
در این قرن تعدادی زیادی کلمات آرامی که شمار آنها به هزار کلمه می رسید وارد زبان پهلوی ساسانی شده بود .
برخلاف زبان فارسی که لغات دخیله عربی را به خط عربی نوشته و به همان صورت خودش می خوانند، در زبان پهلوی چنین نبود ، دبیران ساسانی لغات آرامی را که در نوشته های خود به کار می بردند ، به آرامی تلفظ نمی کردند بلکه به تلفظ پهلوی قرائت می نمودند .
مثلاً : "ملکا" می نوشتند و "شاه" می خواندند و یا "گملا" که همان جمل عربی باشد می نوشتند و "اشتر" می خواندند . یا "کدبا" می نوشتند و "دروج" یعنی دروغ می خواندند .
این شیوة نگارش را در اصطلاح هزوارش می نامند .
خط پهلوی کتابی تا سه قرن پس از اسلام در ایران ادامه داشت و در آن دوره کتابهایی به زبان پهلوی از طرف موبدان زرتشتی نوشته شده است .
هنر
از انواع هنر دورة ساسانی می توان به معماری ، مجسمه سازی و نقاشی اشاره کرد که همه ساله مقدار زیادی از آنها توسط باستان شناسان کشف می شود .
معماری
در دورة ساسانی هنر معماری نسبت به مجسمه سازی و نقاشی در درجة اول قرار داشت . آثار اولیة معماری ساسانی شباهت بسیاری به معماری دورة پارتی دارد . از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است .
یکی از آثار دورة ساسانی طاق کسری است که بقایای دربار معروف خسرو اول و دوم در تیسفون می باشد . این طاق اکنون در کناردجله در نزدیکی بغداد در جایی به نام سلمان پاک قرار دارد .
در فاصلة یکصد کیلومتری تیسفون قصر دستگرد قرار داشته خسرو دوم پرویز بوده است . دیگر کاخ شیرین است که خسرو دوم آن را برای زن محبوب خود شیرین بنا کرده است و هنوز آثار آن در شهری به نام قصر شیرین باقی است .
یکی از جالبترین آثار تاریخی ، غاری است که در صخره ای در طاق بستان کنده اند و شکارگاه خسرو دوم را نشان می دهد . این آثار در مدخل شهر کرمانشاهان هنوز باقی است . یکی از آنها شاپور اول را نشان می دهد که والرین در جلوی او به زانو درآمده و سیریادیس امپراتور جدید روم در حال احترام به پیش شاپور ایستاده است . در غار شاپور نیز مجسمة بزرگی از شاپور اول پیدا شده که اکنون در آن غار برپا است.
شعر و موسیقی
در ایران پیش از اسلام شعر به معنی امروزی و وزنهای عروضی عرب وجود نداشته بلکه چامه و چکامه یا اشعار ایرانی ، ترانه هایی بوده که مانند اشعار اروپایی هجایی بوده و هجاهای آنها کوتاه و بلند می شده است .
در زمان ساسانیان بویژه در عصر خسرو پرویز ، موسیقی پیشرفت بسیاری کرد و موسیقیدانـان بزرگی مانند : باربد ، نکیسا ،سرکب ، بامشاد و رامتین در آن روزگار می زیسته اند.
اشک بیست و هفتم
بَلاش چهارم یا وَلَگش چهارم (اشک بیست و هفتم) بیست و هفتمین شاه ایران از خاندان اشکانی است که از سال ۱۴۷ تا ۱۹۱ میلادی سلطنت کرد. بلاش چهارم را با اندکی تردید پسر بلاش سوم دانستهاند که پس از او به شاهی رسید.
نبرد با روم
بلاش چهارم در سال ۱۶۱ میلادی به ارمنستان لشکر کشید و فرمانروای آن را که دست نشاندهٔ رومیان بود از آنجا راند. در ادامه نیز با سرداری رومی به نام الیوس سوریانوس جنگید و او را شکست داد. وی پس از این پیروزی روانهٔ سوریه شد و در آنجا سردار دیگر رومی به نام کاسیوس به جلوگیری از پیشروی سپاه اشکانی پرداخت. نبردهایی که میان بلاش چهارم و کاسیوس درگرفت در ابتدا برای رومیان هدف تدافعی داشت ولی پس از اینکه آنها در سوریه پیروز شدند نبردها حالت تهاجمی به خود گرفت و اشکانیان که تاب مقاومت در برابر سپاه کاسیوس نیاوردند به آن سوی رود فرات عقبنشینی کردند. کاسیوس توانست ارمنستان را تسخیر کرده و پادشاه پیشین آن سرزمین را که سرسپردهٔ رومیان بود و به روم پناهنده شده بود بر تخت شاهی بازگرداند. وی سپس سرزمینهای دیگری را نیز در میانرودان تسخیر کرد و توانستن قلمرو رومیان را همانند تراژان گسترش دهد. او شهر سلوکیه را نیز تسخیر کرد و آن را به آتش کشید و این کار را با چند شهر دیگر در میانرودان و از جمله با کاخ شاهی در تیسفون پایتخت اشکانیان نیز کرد. در این هنگام بیماری طاعون بروز کرد تلفات سنگینی را بر سپاه رومیان وارد نمود و رومیان را وادار به عقبنشینی کرد. نتیجهٔ این نبردها ضمیمه شدن بخش غربی میانرودان و نصیبین به روم بود.
دانستنیها
ساسان، نیای اردشیر بابکان، بنیادگذار دودمان ساسانی در زمان بلاش چهارم احتمالاً فرمانروای استان پارس بودهاست.