ورژن دومیشم دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اینجاس
اینجاس
وقتی مامانم شام الویه درست میکنه:
من:مامان شام چی داریم ؟
مامانم:الویه
فرداش
من:مامان صبحانه چی داریم؟
مامانم:الویه
من:ناهار چی دادیم؟
مامانم:الویه
من:عصرونه؟
مامانم:الویه
من:گشنمه
مامانم:الویه
من:|
الویه:|
سیب زمینی:|
بقیه موارد:|
کجا میری بزن لایکو
اقا ما تازه دیشب رفتیم عیددیدنی
مسافرت بودیم خیر سرمون
نشسته بودیم ک پس از کلی انتظار اجیل ها رو اوردن اغا منم با کلی استخاره ی ناحیه از ظرف اجیل رو انتخاب کردم ک پسته داشته باشه
اقا برداشتم وقتی ظرف اجیل ازم رد شد نگاه ظرفم ک کردم دیدم ی پسته توشه...!!بازم خوشال شدم!!@@اقا ما تا اخر اجیل ها رو خوردیم و اون پسته رو گذاشتم واسه اخر ک مزه اش بمونه زیر زنونم
شانس بده ما ی تخمه قبلش خوردم ک تلخ بود
بعدش با کلی ذوق و شوق پسته رو برداشتم ک بخورم
اغا چشتون روز بد نبینه پسته کخ(کرم) داش!!@@@@اصن اشک تو چشام جمع شد...الانم ی گوشه نشستم و اهنگ های ارمین 2afm رو گوش میدم
جونم بگه واستون قبل از (دعوا و سوء تفاهم با حانیه) وقتی که تو عید رفتیم شمال
حانیه: حامد بریم لب دریا ^_^
من: بریم من پایه ام
حانیه: نه حامد بریم داخل شهر انزلی 0_o
من: بریم ولی به همین پایه میز عسلی من پول ندارما ^_^
حانیه: حالا کی ازت پول خاست ؟؟؟ o_0
من: دیگه دیگه ^_^
حانیه: اصن من قهرم
من: عه چی شد یهویی ؟؟
حانیه : باید بیای بریم لب دریا ^_^
من: اوهوم اوهوم اوهوم ( گریه)
حانیه : چی شد ؟؟؟؟؟
من:هیچی
حانیه: پس بریم انزلی دیگه ؟؟
من: 0_o راستشو بگو چی میخای ؟؟؟
حانیه : یه کیف آبی دیدم , اَصن معرکست , به مانتومم میاد ^_^
من: به همین پایه میز عسلی میدونستم , لب دریا و انزلی بهونست,خانوم دلش مانتو یا کیف یا کفش میخاد
حانیه: ینی نمیای ؟؟ ینی نیمخری واسم ؟؟؟؟ @_@
من: من به پس و پیشم بخندم خانوم جان بریم بریم که بخرم دیگه
)
حانیه: آورین پسر خوب آورین ^_^
هیچی دیگه حامد بودم اون موقع با پول قرضی از دوستان و آشنایان ^_^
خـمـیـازه مـیـکـشـیـدم و سـرم تـو آیـیـنـه بـود
فکر کـردم مـامـانـم اومـده تـو هـال برگشتم سمتش داد زدم:
- چـش و ابـروی تـو رعـنــــــا رو بـنـازم...
دیـدم بـابـامـه از پشت ابروهاش چشم غره میره!
هـول کـردم ، اومـدم درسـش کـنـم گـفـتـم:
- تـو خـودتـی بـابـا؟!
دوستم دیروز اومده میگه من عاشق پارسم
میگم راحت باش صدای سگ که عار نیست
هرچقدر دوستداری پارس کن
من به خانواده ات چیزی نمیگم
فحش داد رفت بیشعور
حالا فهمیدم بنده خدا منظورش پژو پارس بوده..
(آیا لایک نکردن پست،کار خوبیست؟؟؟؟؟؟)
دیروز دفتر خاطراته داداشمو یواشکی برداشتم که بخونم.تا دفتر باز کردم دیدم توش نوشته:
امروز یواشکی دفتر خاطرات خواهرم رو(بنده رو میگه) برداشتم و خوندم...
شرمنده دیگه چشمام سیاهی رفت نتونستم بقیه شو بخونم واستون بنویسم.
توی مسافرت بودیم مامانم بهم گفت که این تخم مرغ روبذارتوی قمقمه برنجی من فک کردم که گفت بزار توی قابلمه برنجی رفتم تخم مرغ روگذاشتم لای برنج روی پیک نیک!!!مامانم باعصبانیت دادزد مریممممم من گفتم بذارتوی قابلمه برنجی یاقمقمه برنجی؟؟؟ازشون قول گرفتم که به هیچ ک نگن ولی خودم اومدم به شما گفتم!!حالاشما به هیچ کس نگین!!!
امروز تو سلف دانشگاه جزوه هام از لای کلاسورم ریخت زمین
به خودم گفتم : الان یه پسر خیلی خوشگل میاد کمکم میکنه کاغذهام رو از رو زمین جمع میکنه بعد جفتمون دستمون رو دراز میکنیم سمت یکی از کاغذ ها یه کم مکث بعد خیره میشیم به هم و چشمهامون برق میزنه و آهنگ تایتانیک سلن دیون پخش میشه بعد پسره میزنه زیر گریه و میگه واقعا خودتی ؟ این همه سال کجا بودی ؟ من با تعجب بگم : ما همدیگه رو میشناسیم ؟؟؟؟؟؟؟
پسره : من میشناسم تو نیمه گمشده منی ؟ بعد در های دانشگاه باز بشه و با بچه های دانشگاه که در حال رقص و پایکوبی هستند بریم به سرزمین دور .
اما چیزی که در واقع اتفاق افتاد :
من عین پلخ چال پخش زمین در حال جمع کردن جزوه ...
پسر های دانشگاه : دست و پا چلفتی !
گره نخوری بهم یه وقت !
شل و ولی !
شیر برنج !
بی دست و پا ! بی عرضه !
پخمه ها رو میگیرن !
.
.
.
اصن داغونما له له له .
دیشب بعد از چند وقت اومدم خود شیرینی کنم رفتم تو اتاق بابا و مامانم بخوابم نصف شب با خروپف به زیبایی هر چه تمام سمفونی شماره 9 بتهون از خودش بهتر میزدن لامصب خیلی هماهنگ بودن...!!!
فامیلمون زنگ زده میگه میتونی برای یارانه ثبت نام کنی؟میگم اره .
میگه :مگه رایتل دارین ؟
گفتم رایتل لازم نداره oO
میگه پس با چی میخوای صفحه اخرش چاپ کنی؟
گفتم منظورت پرینتره؟
میگه:اره دیگه دوساعته دارم همین میگم!
ملیکا هستم دارن با نعش کش میبرنم بهشت رضا خاکم کنن
I love you PMC
من:مامان شام چی داریم ؟
مامانم:الویه
فرداش
من:مامان صبحانه چی داریم؟
مامانم:الویه
من:ناهار چی دادیم؟
مامانم:الویه
من:عصرونه؟
مامانم:الویه
من:گشنمه
مامانم:الویه
من:|
الویه:|
سیب زمینی:|
بقیه موارد:|
کجا میری بزن لایکو

اقا ما تازه دیشب رفتیم عیددیدنی
مسافرت بودیم خیر سرمون
نشسته بودیم ک پس از کلی انتظار اجیل ها رو اوردن اغا منم با کلی استخاره ی ناحیه از ظرف اجیل رو انتخاب کردم ک پسته داشته باشه
اقا برداشتم وقتی ظرف اجیل ازم رد شد نگاه ظرفم ک کردم دیدم ی پسته توشه...!!بازم خوشال شدم!!@@اقا ما تا اخر اجیل ها رو خوردیم و اون پسته رو گذاشتم واسه اخر ک مزه اش بمونه زیر زنونم
شانس بده ما ی تخمه قبلش خوردم ک تلخ بود
بعدش با کلی ذوق و شوق پسته رو برداشتم ک بخورم
اغا چشتون روز بد نبینه پسته کخ(کرم) داش!!@@@@اصن اشک تو چشام جمع شد...الانم ی گوشه نشستم و اهنگ های ارمین 2afm رو گوش میدم
جونم بگه واستون قبل از (دعوا و سوء تفاهم با حانیه) وقتی که تو عید رفتیم شمال
حانیه: حامد بریم لب دریا ^_^
من: بریم من پایه ام
حانیه: نه حامد بریم داخل شهر انزلی 0_o
من: بریم ولی به همین پایه میز عسلی من پول ندارما ^_^
حانیه: حالا کی ازت پول خاست ؟؟؟ o_0
من: دیگه دیگه ^_^
حانیه: اصن من قهرم
من: عه چی شد یهویی ؟؟
حانیه : باید بیای بریم لب دریا ^_^
من: اوهوم اوهوم اوهوم ( گریه)
حانیه : چی شد ؟؟؟؟؟
من:هیچی
حانیه: پس بریم انزلی دیگه ؟؟
من: 0_o راستشو بگو چی میخای ؟؟؟
حانیه : یه کیف آبی دیدم , اَصن معرکست , به مانتومم میاد ^_^
من: به همین پایه میز عسلی میدونستم , لب دریا و انزلی بهونست,خانوم دلش مانتو یا کیف یا کفش میخاد
حانیه: ینی نمیای ؟؟ ینی نیمخری واسم ؟؟؟؟ @_@
من: من به پس و پیشم بخندم خانوم جان بریم بریم که بخرم دیگه

حانیه: آورین پسر خوب آورین ^_^
هیچی دیگه حامد بودم اون موقع با پول قرضی از دوستان و آشنایان ^_^
خـمـیـازه مـیـکـشـیـدم و سـرم تـو آیـیـنـه بـود
فکر کـردم مـامـانـم اومـده تـو هـال برگشتم سمتش داد زدم:
- چـش و ابـروی تـو رعـنــــــا رو بـنـازم...
دیـدم بـابـامـه از پشت ابروهاش چشم غره میره!
هـول کـردم ، اومـدم درسـش کـنـم گـفـتـم:
- تـو خـودتـی بـابـا؟!
دوستم دیروز اومده میگه من عاشق پارسم
میگم راحت باش صدای سگ که عار نیست
هرچقدر دوستداری پارس کن
من به خانواده ات چیزی نمیگم
فحش داد رفت بیشعور
حالا فهمیدم بنده خدا منظورش پژو پارس بوده..
(آیا لایک نکردن پست،کار خوبیست؟؟؟؟؟؟)
دیروز دفتر خاطراته داداشمو یواشکی برداشتم که بخونم.تا دفتر باز کردم دیدم توش نوشته:
امروز یواشکی دفتر خاطرات خواهرم رو(بنده رو میگه) برداشتم و خوندم...
شرمنده دیگه چشمام سیاهی رفت نتونستم بقیه شو بخونم واستون بنویسم.
توی مسافرت بودیم مامانم بهم گفت که این تخم مرغ روبذارتوی قمقمه برنجی من فک کردم که گفت بزار توی قابلمه برنجی رفتم تخم مرغ روگذاشتم لای برنج روی پیک نیک!!!مامانم باعصبانیت دادزد مریممممم من گفتم بذارتوی قابلمه برنجی یاقمقمه برنجی؟؟؟ازشون قول گرفتم که به هیچ ک نگن ولی خودم اومدم به شما گفتم!!حالاشما به هیچ کس نگین!!!
امروز تو سلف دانشگاه جزوه هام از لای کلاسورم ریخت زمین
به خودم گفتم : الان یه پسر خیلی خوشگل میاد کمکم میکنه کاغذهام رو از رو زمین جمع میکنه بعد جفتمون دستمون رو دراز میکنیم سمت یکی از کاغذ ها یه کم مکث بعد خیره میشیم به هم و چشمهامون برق میزنه و آهنگ تایتانیک سلن دیون پخش میشه بعد پسره میزنه زیر گریه و میگه واقعا خودتی ؟ این همه سال کجا بودی ؟ من با تعجب بگم : ما همدیگه رو میشناسیم ؟؟؟؟؟؟؟
پسره : من میشناسم تو نیمه گمشده منی ؟ بعد در های دانشگاه باز بشه و با بچه های دانشگاه که در حال رقص و پایکوبی هستند بریم به سرزمین دور .
اما چیزی که در واقع اتفاق افتاد :
من عین پلخ چال پخش زمین در حال جمع کردن جزوه ...
پسر های دانشگاه : دست و پا چلفتی !
گره نخوری بهم یه وقت !
شل و ولی !
شیر برنج !
بی دست و پا ! بی عرضه !
پخمه ها رو میگیرن !
.
.
.
اصن داغونما له له له .
دیشب بعد از چند وقت اومدم خود شیرینی کنم رفتم تو اتاق بابا و مامانم بخوابم نصف شب با خروپف به زیبایی هر چه تمام سمفونی شماره 9 بتهون از خودش بهتر میزدن لامصب خیلی هماهنگ بودن...!!!
فامیلمون زنگ زده میگه میتونی برای یارانه ثبت نام کنی؟میگم اره .
میگه :مگه رایتل دارین ؟
گفتم رایتل لازم نداره oO
میگه پس با چی میخوای صفحه اخرش چاپ کنی؟
گفتم منظورت پرینتره؟
میگه:اره دیگه دوساعته دارم همین میگم!
ملیکا هستم دارن با نعش کش میبرنم بهشت رضا خاکم کنن
I love you PMC