انجمن های تخصصی  فلش خور
اس ام اس کافه - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: اس ام اس های جدید و پیامک (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=73)
+--- موضوع: اس ام اس کافه (/showthread.php?tid=96752)



اس ام اس کافه - Blązing~Ŝtąr - 19-03-2014

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اس ام اس کافه 1


[align=center]برای من که فرقی نمی کند

نگاهی دور فنجان برقصانی

یا دستی با شانه هایم آ شنا

اما حالا که آمده ای

این قدر به ساعتت نگاه نکن …
.
.
.
چــای نوشیدن با تــو پشت ایـن میــز رو به غـــروب را

با تمام جــذابیت های سفر به اهــرام مصــر هـــم عــوض نمــی کنـــم !

بــاور کــن عشــق مــن …
.
.
.
به اندازه چای داغ شب امتحان دوست دارمت

اما اضطراب نمی گذارد

نه گرمایت را حس کنم و نه آرامشت را…
.
.
.
از دنیا فقط کافه هایش را به خوبی می شناسم…

فقط آن ها واقعی هستند…

این روز ها صبح ها دو قهوه سفارش می دهم…

شب می شود…

و کافه همچنان گرم و فنجان ها پر سرد می شوند…
.
.
.
راحت قهوه ات را بخور

از ته این فنجان نه کسی آمده ست

نه کسی مانده ست

فال تو همین طعمی ست که می چشی …
.
.
.
دل درد گـرفـه اَم

از بـس فـنـجـان هـای قهوه را سـر کـشـیـده اَم

و تو ته هـیچ کـدام نـبـودی
.
.
.
دلم برایت تنگ می شود

حتی وقتی روبرویم نشسته ای

و نگاه تو دور می شود

از مماس نگاهم تا فنجان چای …
.
.
.
صبح و دو فنجون گرم کنج یه کافه ی سرد

شب شد و باز نیومدی فنجونا سرد و کافه گرم
.
.
.
چشم هات رنگ قهوه ی قجری ست

نگاهم که می کنی

ذره ذره می میرم
.
.
.
فنجان چای توام

ببین چگونه قند در دلم آب می شود

به شوق لبت
.
.
.
کافه ی دیدار

وقت قرار

دود سیگار

میز قمار

باختم

داشتنت را پای یک میز نفرین شده

به او باختم …
.
.
.
اینجا جای عجیبیست

هر روزم به زوزمرگی بر پشت این میز های کوچک می گذرد

آنقدر آنها را کوچک ساخته اند که زانوهایم به زانوهایت می چسبد

اما آن کافه چی نمی داند که هر چند میزهایش کوچک باشد و تو به من نزدیک تر

دل ها که دور باشد حتی اگر هم نفسش باشی و هم نفست نباشد

باز هم غریبه ای

حتی در این نزدیکی
.
.
.
تلخم درست مثل خنده بی حوصله

مثل قهوه بی شکر

مثل شکلات تلخ نگاه تو که بی رحمانه وسوسه ام می کند
.
.
.
چای ؟

قهوه ؟

نسکافه ؟

نمی دانم!

هر کدام دیرتر خنک و تمام شود

تا بهانه با تـو بودنم بیشتر شود
.
.
.
تلخ منم همچون چای سرد

که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی

تلخ منم

چای یخ که هیچکس ندارد هوسش را!
.
.
.
قهوه دم می کنم

نصـف قاشق سیانور بـــه فـنجانت مـــی ریزم

لبخند که می زنی …

می گویم : قهوه ات سرد شده بگذار عوضش کنم …

این کار هر شب من است

سال هاست که می خوام تو را بکشم ولی لبخندت …

لعنتی …
.
.
.
مرد اگر بودم

نبودنت را غروب های زمستان در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم

نبودنـت دود می شد و می نشست روی بـخار شیشه های قهـوه خانه

بعد تـکیه می دادم بـه صنـدلی چشم هایم را می بستم

و انـگشتانم را دور استکان کمر باریـک چای داغ حلقه می کردم

تـا بیشتـر از یادم بروی

نامرد اگر بودم نبـودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم

مرد نیستم اما نامرد هم نیستم

زنـم ونـبودنت پـیرهنم شده است
.
.
.
تنهایی که تلخ باشد

تنهایی که سرد باشد

قهوه ات هرقدر شیرین و داغ باشد

بازهم تلخ و سرد است
.
.
.
می نشینم روی ایوان با دو استکان چای …

آری فقط با دو استکان چای

می نشینم به انتظار ، فکر می کنم ، فکر می کنم و تکرار می کنم

تو می آیی … تو می آیی … تو می آیی ...

و یک روز تو می آیی به روی ایوان برای صرف چای و می پرسی :

هنوز هم دوستم داری ؟ …
.
.
.
شیر و شکر نه شام هم نه ، قهوه لطفا

قلیان پشت بام هم نه ، قهوه لطفا

بدجور تلخم این غزل طاقت ندارد

این واژه های خام هم نه ، قهوه لطفا

بی شیر آقا بی شکر بی قند بی عشق

نه ، مثل من ناکام هم نه ، قهوه لطفا

خانم شما خوبید؟ آرامید؟ من؟ ها-

تلخم فقط ، آرام هم نه ، قهوه لطفا

آقا کمی موزیک هم با خود بیارید

آرام نه ، سرسام هم نه ، قهوه لطفا

خانم شما گیجید ! نه من خوبِ خوبم

درگیر با اوهام هم نه ، قهوه لطفا

دلگیرم و دلتنگ اما گله اصلا

از عشق نافرجام هم نه ، قهوه لطفا
.
.
.

عادت کرده ام تنها توی کافه ای بنشینم

از پشت پنجره آدم ها را ببینم

قهوه ای تلخ بنوشم و تا خانه با نبودنت پیاده راه بروم
.
.
.
مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات روی میزت راه می دهی؟

می شود وقتی می نویسی دست چپت توی دست من باشد؟

اگر خوابم برد موقع رفتن جا نگذاری مرا روی میز کافه !

از دلتنگیت می میرم
.
.
.
پشت میز همیشگی، رو به صاحب کافه : روز برفی قشنگیست

فقط آمده ام یک ساعت سکوت کنم و کمی هم آرامش

لبخند می زند : روز برفی قشنگیست
.
.
.
هی کافه چی !

میزهایت را تک نفره کن …

نمیبینی همــــــه تنهاییـــــــــــــــم ؟
.
.
.
حکایت رفاقت من با تو حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو پشت میز کافه ای تلخِ تلخ نوشیدم!

که با هر جرعه، بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه؟

و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم!

و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه می خواهم!

حتی تلخِ تلخ!
.
.
.
در کافه ، کنج دیوار ، روبروی هم و چه خوب قهوه را نخوردیم!

حرف هایت به اندازه ی کافی تلخ بود
.
.
.
بوی تو که در مشام قهوه خانه می پیچد

بهار با هر چه گل و پرنده از پوست ما می گذرد

تو اگر نبودی آسمان ما ستاره نداشت
.
.
.
من شیفته ی میز های کوچک کافه ای هستم که بهانه ی نزدیک تر نشستنمان می شود

و من روبروی تو می توانم تمام شعر های ناگفته ی دنیا را یک جا بگویم
.
.
.
یک حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمی شود

دو حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمی شود

سه حبه ، چهار ، پنج …

اصلا تو بگو یک دنیا قند در این دنیای تلخ

نه…

اگر تو نباشی فال این زندگی شیرین نمی شود
.
.
.
چند ساعت ، فنجان ، نورهایی که روی میز چیده ایم

و حرف هایی که در آن سوی شیشه ها تا غروب قد می کشند

مثل زخمی سر خورده از گلوی فنجان های شکسته سر ریز می شویم

با همین چند فال قهوه ای که از سایه روشن دست هایمان دست بر نمی دارند
.
.
.
زندگی جیره مختصریست

مقل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند

زندگی را با عشق نوش جان باید کرد

سهراب سپهری
.
.
.
دوست داشتن یک فنجان قهوه است که با لذت می نوشیم و عشق همان قهوه اما غلیظ تر!

نوازش عاشق همان شیر است !

و عاشقانه هایش سیگاری است که پس از آن می کشیم نفس گیر اما دلچسب
.
.
.
در فنجان خالی می شوم شبیه عابران خسته مرا قورت می دهی

و من راه قلبت را پیش می گیرم در قهوه ای که به رگ هایت جاریست
.
.
.
زیر بارون بهاری توی کافه

پیشه تو بودن برای من مثل یه رویاست
.
.
.
می شود به فنجانی قهوه مست شوی و به سیگاری نشئه و به لبخندی کامیاب!

اگر اویی که باید روبرویت نشسته باشد!
.
.
.
این روزها تلخ ترم از قهوه ای که تو را قسمت فال من نکرد
.
.
.
کافه چی …

امشب قهوه نمی خواهم فقط بگو امروز به کافه ات سر زد؟

روی کدام صندلی نشست؟

آهای کافه چی حواست هست؟

قهوه نمی خواهم جواب می خواهم !
.
.
.
هنوز دو قهوه داغ و تلخ روی میز هستند

اما تو نیستی …
.
.
.
خدا را چه دیدی

شاید یک روز در کافه ای دنج و خلوت این کلمه ها صوت شدند

برای گوش های تو که روی صندلی رو بروی من نشسته ای

و برای یک بار هم که شده چای تو سرد شد …

بس که خیره ماندی به من …



RE: اس ام اس کافه - امــــــیـــــــر راد - 19-03-2014

مرسی