![]() |
دیـــوانهــ ها ! - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: دیـــوانهــ ها ! (/showthread.php?tid=90904) |
دیـــوانهــ ها ! - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 22-02-2014 ![]() دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده: وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است اصلاً تمــام قرص ها جز تــــو ضـــــرر دارند آرامش آغوش تو از چشم من انداخت امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند «مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند! ترجیــــح دادم لحـــن پُرسوزم بفهمـــاند کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند! بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش نادوستانم از سر ِ تـــو دست بردارند... امید صباغ نو ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() RE: دیـــوانهــ ها ! - PARTO.18 - 22-02-2014 قشنگ بود RE: دیـــوانهــ ها ! - اشکان پیشرو - 22-02-2014 ممنون عکس ها هم عالی RE: دیـــوانهــ ها ! - Ã V Ä Ť Å Ŗ - 22-02-2014 خیلی قشنگ بود ممنون ![]() RE: دیـــوانهــ ها ! - P e D i - 24-02-2014 واقعا زیبا بود ![]() RE: دیـــوانهــ ها ! - F A R ! N - 24-02-2014 مهشید اسپم هارو سپاس نزن! RE: دیـــوانهــ ها ! - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 24-02-2014 بعـــد ایـــن متن قراره بــازم متن گُذاشتهــ شهــ ! پس خواهشا اسپم ندین تا نرهــ صفه دوم ! بــآشه فریــن (: RE: دیـــوانهــ ها ! - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 25-02-2014 ![]() خواستم داد شوم گرچه لبم دوخته است خودم و جدّم و جدّ پدرم سوخته است خواستم جیغ شوم، گریه ی بی شرط شوم خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم کسی از گوشی مشغول، به من می خندید آخر مرحله شد، غول به من می خندید! یک نفر، از وسط کوچه صدا کرد مرا بازی مسخره ای بود... رها کرد مرا! با خودم، با همه، با ترس تو مخلوط شدم شوت بودم! که به بازی بدی شوت شدم! آنچه می رفت و نمی رفت فرو... من بودم! حافظ ِ اینهمه اسرار ِ مگو، من بودم از تحمّل که گذشتم به تحمّل خوردم دردم این بود که از یار ِ خودی گل خوردم! حرفی از عقل ِ بداندیش به یک مست زدند باختیم! آخر بازی، همگی دست زدند از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم خسته از بودن تو، خسته تر از رفتن تو خسته از «مولوی» و «شوش» به «راه آهن» تو خسته از آنچه که بود و به خدا هیچ نبود خسته از منظره ی خسته ی تهران در دود مرده بودی و کسی در نفس ِ من جان داشت مرده بودی و کسی باز به تو ایمان داشت! کشتمت! تن زده در ورطه ی خون رقصیدم پشت هر میکروفون از فرط جنون رقصیدم از گذشته شب تو تا به هنوزم آمد مست کردم که نفهمم چه به روزم آمد! به خودم زنگ زدم توی شبی پاییزی دود سیگار شدم تا که نبینم چیزی |