انجمن های تخصصی  فلش خور
» سـوتـیـکده « - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76)
+---- موضوع: » سـوتـیـکده « (/showthread.php?tid=89750)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - هاناجون - 27-07-2014

یه دفعه یه خاستگاراومده بود چایی بردم
برداشت گفت دستتون دردنکنه منم هول شدم گفتم اشکال نداره.بنده خدا رفت پشت سرشم نگاه نکردBig Grin


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - Y.a.S.a.M.i.N - 27-07-2014

چند روز پیش زنگ زدم گوشی دوستم ^ ــــــــــــــــــــــــــ ^
دیدم یه پسره بردآشت * ـــــــــــــــــ *
خیلی هول شدم گفتم : ببخشید مثل اینکه معذرت میخوآم !! :|
×ــــــــــــــــــــــــــــ×
بد بختی تو پآرک هم بودیم همه دوستآم آبرومو بردن از بس خندیدن :| !!


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - ☻JOKER☻ - 27-07-2014

تولدم بود دوستمو دعوت کرده بودم بعد رفته بودم دره خونشون دنبالش بعد مامانش اومد پاین بهم گفت ارمین تولدت مبارک... منم گفتم مرسی تولده شما هم مبارکBig Grin


یه بار دیگه هم اومدم به گوشیه یه بنده خدایی اس بدم 
بعد نوشتم سلام عزیزم
بعد اشتباهی فرستادم برای مامانم
هیچی دیگه اون روز مامانم کشت مارو انقدر هی گفت زیره سرت کی بلند شده و اینا و انقدر تیکه بارمون کرد که خدا میدونهDodgyBig Grin


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - Dead Silence - 28-07-2014

من بیشتر سوتی آم سره کلاسه .. :|

یه بار زنگ ادبیات ..

زِنــدِگانی رو گفتم :

زِنــدَگـــانی :|||


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - Interstellar - 29-07-2014

/


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - ḲℑℳℐÅ - 31-07-2014

ی بار خونه مادر بزرگم اینا بودیم تلویزیون داشت عمو پورنگ رو پخش میکرد منم اومدم به پسرعمه م بگم بیا عمو پورنگ نگا کن اشتباهی گفتم بیا عمو سُرنگ نگاکن....
دیگه کل خونه رفت رو هوا.....|:
همه میگن عمو سُرنگ نگا کنیم یا عمو آمپول..؟!
دیگه اعصابم خورد شده بودConfused


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - ✘v!☻lent girl✘ - 04-08-2014

وایساده بودم می خواستم تاکسی بگیرم .
موبایلم و در آوردم ساعت و نگاه کردم .

تاکسی که بوق زد هول شدم و گفتم 10 و 33 دقیقه !



RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - ارشيا(دختر) - 04-08-2014

من يه بار رفتم شريني سرا ميخواستم داد بزنم اقا ببخشيد گفتم مامان ببخشيد مرده يعني زمينو گاز نزد از خنده
يه بار به كاترين اشتن گفتم كاترين هشتم

يه بار از كلاس زبان داشتم برميگشتم از بس ذهنم در گير زبان بود سوار تاكسي شدم مرده گفت فلان جا ميريد گفتم yes yesيه لحظه سكوتي برقرار شد بين تمومي مسافرانBig Grin

يه بار سر زنگ علوم رفتم برا معلم توضيح بدم با اعتماد به سقف بلند شدم با صداي بلند گفتم سلول هاي جنده(سلوي هاي زنده)جمعش كردم ولي كلاس منفجر شد


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - ŁŪ¢ĩƒ£Ŕ - 04-08-2014

يه روز مخاطب خاصم گف كجايي-.-
قاطي كردم^.^
گفتم حالا دروغا0.0
خنديد گف سوتي دادي حالا بچه اي تا بزرگ شي زياد سوتي ميدي-.-
منم بش فحش دادم قطع كردم^.^


RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - _.miss_.em - 06-08-2014

یه بار اومدم به پسر داییم بگم عربی بلد نیستم گفتم علوی بلد نیستمBlushBlush