» سـوتـیـکده « - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76) +---- موضوع: » سـوتـیـکده « (/showthread.php?tid=89750) |
RE: » سـوتـیـکده « - sara006 - 02-03-2016 یه بار دایی اینام اومده بودن خونمون . بعدشش گرم صحبت کردن بودیم که یهو من گفتم ( زندایی پس کی یه بچه میاری حوصلم پوکید باو ) بعد مامانم گف ( اون دسته داییته نه زنداییت دخترم : ))))))) ) بعد گفتم (اگه اینطوری باشه که دایی اونم میندازه گردن من ( اخه داییم تو کارای شرکت مثل چک کردن بعضی مدارک و شمردن چکا و ... به من میسپرد ) بعد که متوجه سوتیم شدم در کسری از ثانیه صحنه ی جرم و ترک کردم : //////////// RE: » سـوتـیـکده « - امیرحسین - 02-03-2016 ی بار از کلاس پریدم تو حیاط مدرسه گفتم کامان بی بی اوه بی بی دیدم ناظم بیرونه :v افق جا نداشت در کلاس بغلی محو شدم... RE: » سـوتـیـکده « - love selena gomez - 14-04-2016 یه بار داشت برف می اومد و ما راهنمایی هارو تعطیل نکرده بودن و فقط دبستانی ها رو تعطیل کرده بودن. سر کلاس حساب داشتیم در مورد اینکه چرا مارو تعطیل نکردن حرف می زدیم که یهو من بایه اعتماد به سقف شدید بلند شدم و گفتم: اموزش پرورش فکر کرده ما ابشش داریم جای شش که تو این هوا مارو تعطیل نکرده(حواسم نبود هوا برفیه نه الوده) یعنی بچه ها رو ول می کردی تا دو زنگ بعدم می خندیدن. RE: » سـوتـیـکده « - ★MøbîÑą★ - 17-04-2016 Ye bar dabiremon dasht dars miporsid bad mikhastam begam natavani jesmi Eshteb goftam na tavani jensi Kelas terkid RE: » سـوتـیـکده « - حمیدرضا صدیقی - 17-05-2016 معلمم سرما خورده بود اومدم بگم خدا شفا تون بده گفتم خدا رحمتتون کنه RE: » سـوتـیـکده « - melina22 - 17-05-2016 یه بار به معلممون گفتم مامان شانس آوردم نشنید حالا این به کنار من کلاس کاراته هم میرم باید به استادمون بگیم سنسی یه بار هم به teacher خودمون گفتم سنسی و همچنین یک بار هم به سنسیمون گفتم teacher دیگه شانس بیارم در آینده به مادرم به جز مامان چیز دیگه ای نگم RE: » سـوتـیـکده « - mbi//- - 18-05-2016 میخاستم بگم آب مایه حیاته با اعتماد به نفس کامل گفتم آب مایه خداست-_- RE: » سـوتـیـکده « - raya(love anime)78 - 20-05-2016 ی بار میخواستم بگم تو محاسباتم دچار اشتباه شدم گفتم تو مصاحباتم دچار اشتباه شدم ولی جالب اینجاس خودمم نفهمیدم با اعتماد ب نفس دوبار تکرارش کردم _______________________________________________________________________________ ی یارویی هم رفته بود مجلس ختم بجا اینکه ب صاحب مجلس بگه غم اخرتون باشه برگشته گفته:بار اخرتون باشه RE: » سـوتـیـکده « - :)Mersana - 05-06-2016 اومممم سوتی که زیاد دادم یه بارم استادمون عینکشو جا گذاشته بود منم عینکه رو گذاشتم رو چشمم خلاصه داشتم اداشو در میوردم که صدا سرفه بچها بلند شد منم همچنان مث علیلا کمرمو خم کرده بودمو پامو رو زمین میکشیدم که یه دست رو شونم نشست برگشتم سمتش یعنیااااااااااااااااااااااااا خون تو رگام یخ بست قشنگ بهم گفت کلاسای من از دم اخراجی... RE: » سـوتـیـکده « - PARTO.18 - 13-06-2016 یه بار مدیر صدام کرد برم دفترش وقتی از دروارد شدم دیدم پسرهمسایمون نشسته رو صندلی آروم بهم سلام کرد منم براش قیافه گرفتم ک مثلا نمیشناسمش و تو عمرم ندیدمش بعد رفتم جلو مدیر واستادم هرچی می گفتم من فلان کسو نمیشناسم باور نمیکرد یهو برگشتم سمت پسر همسایه گفتم بخدا من نمیشناسمش از وحید بپرسین از بچگی یه جا بزرگ شدیم منو خوب میشناسه مگه نه وحید؟؟؟ یه لبخند عجیبی زد ولی خدا خیرش بده نامردی نکرد هرچی گفتم تایید کرد... الان هرجا میبینمش کلی تحویلش میگیرم : ) |