» سـوتـیـکده « - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76) +---- موضوع: » سـوتـیـکده « (/showthread.php?tid=89750) |
RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - yegi200180 - 04-03-2015 یه بار خواستیم سوار سفینه بشیم ماموره خواست از داداشم بلیط یگیره دستشو اورد جلو داداشم باهاش دست دادبه جای بلیط دادن (توی پارک ارم) RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - S@MIN - 18-03-2015 وایییییییییییییی... من یه بار لباس خریدم اومدم از فروشنده بگیرم حالا نگو دست فروشنده هنوز تو پلاستیکه حالا من هی دارم پلاستیکو میکشم این پسره هم خجالت میکشید بگه بعد ده بیست ثانیه تاااااااااااااازه دوزاریم افتاد شده بودم این RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - setareh80 - 21-03-2015 اومدم بگم ببخشید گفتم بخخشید RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - snow queen - 23-03-2015 سوتی ک زیاده ولی یبار رفتم فرودگاه پرواز مامان بزرگم دیر نشست منم شنگول رفتم بادخترعمم یه گشتی بزنیم یه جایی بود یه شیشه بزرگ تیره بود پایینم یه ملتی بودن خلاصه مام فکرکردیم ازاونور دیده نمیشه نمیشه دیگه بماند ک چقد ادابازیو شکلک دراوردیم .....تازه وسط قرررردادن بودم ک یهو دخترعمم بهت زده بیرونو نشونم داد ......واااای ملت باگوشیو دوربین پسراهمه ازخنده رو زمین.......اصن یه وضع خیلی بدی بود توافق محو شدم !!!!! RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - *~*E҉l҉i҉z҉a҉ C҉u҉l҉l҉e҉n҉*~* - 28-03-2015 یه بار اومدم این جمله رو بگم.... چیپس چسب سس هیچی دیگه... یه بار خیر سرم خواستم این جمله رو بگم یه یویوی یه یورویی ولش کن تلاش نکن یه بار خیر سرم خواستم این جمله رو بگم یه یویوی یه یورویی ولش کن تلاش نکن RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - ѕαcнℓι - 11-04-2015 یبار که بچه بودم با بابام رفته بودیم بستنی بخریم بعد منم دره مغازه رو که شیشه بود ندیدم محکم با صورت خوردم تو شیشه مغازه ینی انقد خجالت کشیده بودم که نگو RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - Narcissus - 11-04-2015 با بچه ها رفته بودیم گلزار شهدا... منم یه نورانیتی وصف نا پذیر وجودمو پر کرده بود... زانو زدم و یکی از قبرا رو بوسیدم آقا چشمتون روز بد نبینه دیدم بمب خنده بچه ها رفت هوا... قبری که بوسیده بودم شهید نبود یه پیرمردی بود سال فوتش 60-70 سال پیش بود...خوشبحالش شد! ها ها ها ها...داغون شدم آقوو RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - ✘Nina✘ - 11-04-2015 یه بار موقع تکلیف عید نوشتن حوصلم سر رفت اهنگ باز کردم خودمم باهاش میخوندم وقتی تکلیف تموم شد دفتر و بستم گذاشتم توکمد بعد عید تو مدرسه موقع نشون دادن دیدم نصف سواله نصف اهنگ پدرم درومد تا تو مدرسه درستش کنم RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - یاس گل - 27-04-2015 البت این سوتی واسه چن سال پیشه: یه بار با خالم،مامی،ددی،مادربزرگ و داداشم رفتیم یه پاساژ بعد داشتیم میومدیم بابام بستنی گرفت.جلو ماشینمون واستاده بودیم داشتیم میخوردیم که یه خونواده دیگه ام اومدن ماشین اونا هم مث ماشین مابود(پژو405)هم رنگم بودن بعد مرده داش با تلفن صحبت میکرد اومد سمت ماشین ما داش همینجور صحبت میکرد قفل ماشینو زد بعد متوجه نشد که ماشین اون وریه صدا داد منو خالم اول با تجب نیگا میکردیم بدش دیدیم کل خونواده اومد سمت ماشین ما عاغا من و خالم مرده بودیم از خنده یعنی اسفالت رو درسته گاز زدیم خوده راننده متوجه نشد آخرشم یکی دیگه از خنده های من و خالم فهمید هیچی دیه تا رسیدیم خونه سوژه قرارش دادیم کلی خندیدیم RE: (✿◠‿◠) سوتیـــ]ـــکده (✿◠‿◠) - _maedeh - 01-05-2015 یبار تو چت اومدم بگم نت خرابه اشتباهی گفتم ننت خرابه دعوایی شد که نگو |