داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 15 - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 15 (/showthread.php?tid=88008) |
داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 15 - ( DEYABLO ) - 12-02-2014 می شد گفت که تمام خوابگاه ها به تسخیر ارواح واشباح خبیثه در آمده بودند. من هم خود به شخصه زمانی که چند سال قبل ساکن آن خوابگاه بودم، از یکی از همکلاسانم که مدتی با هم، هم اتاق بودیم، ماجرایی تکان دهنده و هولناک را شنیدم.«لوک» یعنی همکلاسم چندی قبل اتاقی در یکی از طبقات آن آپارتمان داشت که با دیواری مقوایی از اتاق دیگر مجزا شده بود. شبی که او نیمه خواب و بیدار بود ، ظاهراً احساس می کند که شخصی پتویش را کنار می کشد و به محض آن که او چشمانش را کاملاً باز می کند صدای پنجه کشیدن و کندن چیزی به گوش می خورد. او که از شدت ترس فلج شده بود چند دقیقه ای بی حرکت و در سکوت سر جایش می نشیند تا بفهمد که جریان از چه قرار است. بعد با صدای بلند فریاد می کشد تا اگر شخصی در اتاق مجاور صدایش را می شنود، به او پاسخ دهد، ولی پاسخی نمی شنود، فقط صدای پنجه ها متوقف می شود.صبح روز بعد او جریان را برای ما تعریف کرد و ما همگی به او گفتیم که حتماً خیالاتی شده و آن صدا حتماً در اثر تماس پنجه های یک موش و یا یک حشره ایجاد شده است و به این ترتیب ماجرا را کاملاً به دست فراموشی سپردیم و دیگر اشاره ای به آن نکردیم. تا این که یک شب دیگر زمانی که او در خوابی عمیق و آرام فرو رفته بود، احساس می کند که شخصی تختش را تکان می دهد. او سراسیمه چشمانش را باز می کند و نگاهی به اطرافش می اندازد ولی چیزی نمی بیند؛ با وجود این که تختش تکان می خورد! بلافاصله صدای پنجه کشیدن ها روی دیوار آغاز می شود. او دوباره وحشت زده و با صدای بلند فریاد می زند و چند دقیقه تمام سروصداها و تکان خوردن ها از بین می روند. ماجراهایی از این دست فراوان است، مع هذا ماجرایی استثنایی و منحصر به فرد در خوابگاه رخ داده بود که همه را به دردسر انداخته بود. ماجرا از این قرار بود: دختری به نام «ین» که در اتاقی در خوابگاه درست در روبروی ساختمان دانشگاه «موناش» اقامت داشت، شبی برای هوا خوری پنجره اتاقش را باز می کند و به مناظر اطراف خیره می شود. یک دفعه در کمال تعجب شبحی را مشاهده می کند که رو بروی او درست روی پشت بام دانشگاه ایستاده بود. «ین» با دقت بیشتری به آن سمت می نگرد ولی نمی تواند شکل و شمایل درست آن شبح را توصیف کند ولی اطمینان داشت که شخصی روی پشت بام ایستاده بود. حیرت زده از خود می پرسداین وقت شب چه کسی روی پشت بام ایستاده و مشغول چه کاری است، چون اصلاً شبیه یک کارگر ساختمانی یا یک بنا به نظر نمی رسید. پایان اگه میشه این نظر و سپاس را بدید اگه بازم خواستید بگید RE: داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 15 - TinaMk - 12-02-2014 مآمآنم اینا RE: داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 15 - فوتبالیست2 - 17-04-2014 هیییییییییییی RE: داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 15 - کبرا(دشمن افعی خخخخ) - 17-04-2014 باوا ترسناک نی RE: داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 15 - ❤ ArLiYa ❤ - 10-10-2015 خوب بود |