دآستآن یکــ {...} بجنب دیگـــه .. D: - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76) +---- موضوع: دآستآن یکــ {...} بجنب دیگـــه .. D: (/showthread.php?tid=81555) |
دآستآن یکــ {...} بجنب دیگـــه .. D: - ற!ՖŠ Д¥Ť!Ñ - 16-01-2014 با یه دختره خوب نامزد بودم,همه چی عالی بود و خداییش دختره محشری بود,خانواده خوبی داشت و قرار بود با این دختره مهربون ازدواج کنم.
فقط یه چیزی خیلی منو آزار میداد و اونم خواهـــــر کوچیکترش بود که خیلی با من راحت بود و باهام شــــوخـــی میکرد و انصافا هم خوشـــــــــگل بود!! چند وقتی مونده بود به عروسیمون که یه روز خواهر نامزدم زنگ زد و گفت : مادرش خواسته برم اونجا تا یه کم راجبه مسائل عروسی حرف بزنه,منم قبول کردم و راه افتادم . وقتی رسیدم اونجا و رفتم تو دیدم کسی نیست بـــجـــز خواهـــــره نامزدم |: بعد چند ثانیه بهم گفت: اگه 50هزار تومن بهم بدی میزارم با من به اتاق خوابم بیای و .. بعدش رفت تو اتاق خواب !!! چند دقیقه فکر کردم و بعد به سمت درب خروجی رفتم چند تا پله پایین نرفته بودم که یهو نامزدم و باباشو یا چشم گریان دیدم !!! باباش بهم گفت : ب خانواده ما خوش آمدی,تو امتحان قبول شدی!!! از اون روز خـــیلـــی میـــگـــذره ولی هــنوز کــســی نــمــیــدونه داشتـم میرفـتم کــــیــــف پولم رو از تو ماشــــیـــن بردارم |