انجمن های تخصصی  فلش خور
بهترين موضوع دنيا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: بهترين موضوع دنيا (/showthread.php?tid=79837)

صفحه‌ها: 1 2


بهترين موضوع دنيا - ~HiSssh~ - 09-01-2014

این فقط یک داستانه
دوست گلم تا اخرش بخون (حتي اگه برات تكراريه) و در قسمت نظرات یک جمله به دلخواه به تمام مادران دنیا تقدیم کن.

مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یک روز اون اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم و فورا از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یک چشم داره!
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم.
کاش زمین دهن وا میکرد و منو ، کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد
روز بعد به مادرم  گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا از پیش من نمی ری ؟
ولی مادرم  هیچ جوابی نداد....
حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم، چون خیلی عصبانی بودم.
احساسات مادرم برای من هیچ اهمیتی نداشت
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج کردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی
از زندگی، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو
وقتی مادرم  ایستاده بود دم در، بچه های من  به اون خندیدند
و من سر مادرم  داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا اونم بی خبر ؟؟
سرش داد زدم، چطور جرات کردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
گم شو از اینجا! همین حالا
اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد
یک روز، یک دعوت نامه از ایران  اومد در خونه من در سنگاپور
برای شرکت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری به ایران  میرم
بعد از مراسم، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون( یهنی خونمون تو ایران ) البته فقط از روی کنجکاوی
همسایه ها گفتن که مادرم مرده
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم
همسایه ها  یک نامه به من دادند که مادرم  ازشون خواسته بود که به من بدن

این بود نامه مادرم :
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فکر تو بوده ام.
منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای ایران ،
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تو رو ببینم
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی، تو یه تصادف، یک چشمت رو از دست دادی
به عنوان یک مادر، نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم !!!
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو
برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه
با همه عشق و علاقه
مادر یک چشم تو ...

جانم فدای مادر عزیزم



RE: بهترين موضوع دنيا - ~KiAηA~ - 11-01-2014

خــــــــــــــــــــــــیلی غم انگیزه!cryingcrying


RE: بهترين موضوع دنيا - مهسا 00 - 11-01-2014

عاشقشم HeartHeartHeartHeart


RE: بهترين موضوع دنيا - ρѕуcнσραтн - 11-01-2014

p336cryingp336crying




مامان عاشقتمHeartHeartHeart


RE: بهترين موضوع دنيا - Fake frnd - 11-01-2014

تکراری بود ولی قشنگه


RE: بهترين موضوع دنيا - ارتان - 28-03-2014

تکراری ولی قشنگ Heart


RE: بهترين موضوع دنيا - The Light - 28-03-2014

تکراری


RE: بهترين موضوع دنيا - Mᴏʙɪɴᴀ - 28-03-2014

تکراری


RE: بهترين موضوع دنيا - اشا - 23-08-2014

مادر=بهترین- امن ترین-گرمترین- مهربانترین- عاشق ترین -فرد روی زمین هست
به پاس تمام گریه های شبانه ات
به پاس تمام بیدار های شبانه ات
به پاس تمام وجدت
دوستت دارم بهترین


RE: بهترين موضوع دنيا - mahru - 23-08-2014

حالا خوبه خودش گفته شاید تکراری باشه.
سلامتی مامانیا که اول خودشون ماروبه باباها لو میدن بعد خودشون میان پا در میونی