اینجا لندن است، رادیوی بی.بی.سی! - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: خبرها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=42) +--- موضوع: اینجا لندن است، رادیوی بی.بی.سی! (/showthread.php?tid=70734) |
اینجا لندن است، رادیوی بی.بی.سی! - KᏙ¥றᏙƝ - 24-11-2013 امروز 28 دسامبر برابر با هفتم جدی (دی)، هفتادمین سال تولد رادیوی فارسی بی.بی.سی است. همان رادیویی که میلیونها فارسی زبان با آن آشنایند. حالا چه به گردانندگانش ناسزا بگویید و مانند «دایی جان ناپلئون»، استعمار پیر و فرتوت بریتانیای کبیر را عامل بدبختی ملک و مملکت خویش بدانید یا نه، بسیار به آن خوشبین باشید، کاری از دستتان برنمیآید جز اینکه بپذیرید این موجود الان هفتاد ساله شده است. اگر خواستید، برایش جشنی راه بیاندازید و اگر نه، ... . رادیو را با صدای بی.بی.سی شناختم؛ چون پدرکلان و پدرم همیشه شبها و نیز صبحهای زود به آن گوش میدادند. رادیویی داشتیم که دو باتری میخورد. مادر و مادرکلانم برایش پوششی از کاموا درست کرده بودند که سفید و بعدها سرخ بود. یار غار پدرکلانم بود رادیو. در کابل هم که بودند، رادیو بی.بی.سی گوش میدادند و رادیو ایران. گوش دادن به این رادیوها در دوران کمونیستها جرم یا شبهجرم بود، همانطور که در دوره طالبها. بیشتر هم زمستان بود یا وقتی که هوا سرد بود؛ چون گوش دادن به بی.بی.سی را با لحاف پهن روی تشکهای خانه به یاد میآورم که همگی آماده میشدیم تا صدای دینگ دانگ ساعت گرینویچ بلند شود و صدایی بگوید: «اینجا لندن است؛ رادیوی بی.بی.سی و ... ». لحاف چهل تیکه را از همان زمان به یاد دارم. خبرهای جنگ افغانستان و شوروی و سقوط فلان هواپیمای روسی به دست مجاهدین یا تحولات در جبهههای جنگ افغانستان و بعدها تحولات مربوط به جنگ ایران وعراق و آمار موشکپرانیها و پیشرویها وعقبنشینیهای دو طرف در خاطرم مانده است. بزرگتر که شدم، خبرهای جنگ داخلی افغانستان و تفسیرهای مربوط به آن و گزارشها و مصاحبههای بی.بی.سی با رهبران جهادی که با هم میجنگیدند، بخشهای مهمی از شنیدههای ما را تشکیل میداد. به قول همه مردم که به بی.بی.سی گوش میدادند، بی.بی.سی دروغ نمیگفت. ملت حتا به رادیو دری امریکا کمتر گوش میدادند یا آن را در رده دوم میشنیدند یا به رادیوهای دیگر مثل رادیو فرانسه و آلمان هرگز گوش نمیدادند یا بسیار کم گوش میسپردند. رادیو مسکو هم بود که صدای کلفت زن گویندهاش هیچ جذابیتی نداشت. صدای ابریشمین لطفعلی خنجی (در برنامه «پیک شبانگاهی»)همیشه در گوشم زنگ میزند که دوشنبهها با کولهباری از نامه میآمد و با زبانی آکنده از شیرینی به آنها پاسخ میگفت. تا آخروقت بیدار میماندیم تا این بخش را حتمن هر هفته بشنویم. در این بخش، من و پدرکلانم، گوشمان را به رادیو میچسباندیم. «روایت انقلاب» (نامش دقیق خاطرم نیست) هم بخشی گزارشگونه از انقلاب ایران بود که ریتم آهنگ آغازینش برایم ماندگار شده است و آن سخن آیتالله خمینی که میگفت: «من دولت تعیین میکنم... من توی دهن این دولت میزنم...». در آغاز دهه هفتاد، موسیقی افغانستان را با بی.بی.سی شناختم. آشنایی با موسیقی افغانستان را مدیون هنرنمایی هارون جان و آمنه جان یوسفی هستم. آشنایی با موسیقی ایرانی را نیز مرهون بهزاد جان بلور و مهتاب عزیز که آن زمانها گوینده بخش موسیقی «روز هفتم» بودند. تا سالها محال بود شنیدن این بخش از رادیوی بی.بی.سی خطا بخورد. همه یا بیشتر اهل فرهنگ و موسیقی افغانستان و ایران را در همین برنامه شناختم. یادم هست نام آوازخوانان افغان و ایرانی را که صدایشان را میشنیدم، در برگه جداگانهای نوشته بودم و نیز تاریخ مثلن درگذشت بزرگان فرهنگ و ادب کشور را یادداشت میکردم. حتا میکوشیدم متن آهنگهای اجرا شدهای را که خوشم میآمد، بنویسم. روزی را به یاد دارم که بی.بی.سی اعلام کرد فرهاد دریا به دلیل جنگهای داخلی و ورود مجاهدین به کابل، مجبور شده است از این شهر بیرون شود و به غربت پناه ببرد. این نخستین بار بود که نام او را میشنیدم. بعدها آهنگهای فرهاد دریا مثل «گردش چشم سیاه تو خوشم میآید» یا آثار احمدشاه حسن و اسد بدیع، استاد مهوش، فرید و وجیهه رستگار را که زیادتر پخش میشد، میشنیدم. برنامههای آموزشی بی.بی.سی برای افغانها هم بسیار آموزنده بود. در دوره جنگهای داخلی مدت زمانی میشد که گوش دادن به خبرهای بی.بی.سی از نان شب و صبحانه هم واجبتر میشد و پس از دینگ دانگ ساعت گرینویچ، دلت میتپید که از کابل چه میگوید. یادم هست گزارشگر بی.بی.سی در شب فاجعه دلخراش افشار و نیز پس از سقوط جبهه غرب کابل در زمستان 1373، از تجاوز وحشیانه و سیستماتیک نیروهای شورای نظار (نیروهای نظامی وابسته به احمدشاه مسعود) و همدستان وهابی و شیعیاش به مردمان منطقه یادشده سخن میگفت. چه سالها نیز با بی.بی.سی، نوروز را جشن گرفتیم. چه قدر آوازخوان و فرهنگی و نویسنده افغان و ایرانی جمع میشدند تا مردم با شنیدن برنامه زنده «نوروز» بی.بی.سی آن هم در اوج ویرانگریهای مجاهدین و طالبها، طعم این سنت باستانی را از یاد نبرند. آن وقتها رادیوی بی.بی.سی پر بود از گویش تهرانی و کابلی. پس از چندی، برنامههای موسیقی و سپس برنامههای پخش خبر این رادیو برای پارسیزبانان افغان و ایرانی جدا شد؛ سیاستی که به نظرم چندان جالب نبود و بیشتر سبب جدایی مخاطبان مشترک این برنامه از همدیگر شد. گفتنی است بعدها که مثلن خبرهای بی.بی.سی را پیش خودم یا با آشنایی و دوستی تفسیر میکردیم، از طرفداری این رادیو از فلان خط مشی در افغانستان گپ میزدیم و بیطرفیاش یا همان صداقتش کمی رنگ میباخت. با این وصف، نمیدانم چرا این رادیوی پیر همچنان راستگوترین رادیوهای پارسیزبان باقی مانده است. هرچند سالهاست دیگر شنونده رادیوی بی.بی.سی نیستم، ولی پیوندم با خانواده بی.بی.سی بریده نشده است؛ چون خاطرهام از بی.بی.سی تنها با رادیویش نیست. وبسایت بی.بی.سی با آن پشت صحنه آبیرنگش یکی از وبسایتهایی بود که همیشه برای دیدن خبرهای معتبر به آن مراجعه میکردم. اکنون دیگر رنگش به چیزی میان سرخ و نارنجی تبدیل شده است. پخش اولین برنامه تلویزیونی بی.بی.سی را هم ساعت پنج عصر یکی از روزهای سرد در کابل دیدم و چه قدر با دیگر تلویزیونهای فارسیزبان فرق داشت. آن وقتها در تیتربندی تلویزیون بی.بی.سی، نمادهای مشترک سه کشور پارسیزبان دیده میشد؛ یعنی نماهایی از شهرها و مناطق مختلف ایران، افغانستان و تاجیکستان. تازگی دیدم نمادهای افغانستان پاک شدهاند و تنها نمادهای ایران و تاجیکستان ماندهاند. این سیاست هم مثل آن سیاست دیگری که پیشتر اشاره کردم، تنها به جداییها دامن میزند و بدگمانی. گویندگان افغان تلویزیون بی.بی.سی هم حق ندارند به گویش کابلی گپ بزنند، از جمال موسوی و ناجیه غلامی گرفته تا ستار سعیدی و دیگران. تنها گزارشگران داخلی بی.بی.سی ماندهاند که به گمانم چندی بعد، مدیران رادیو و تلویزیون بی.بی.سی به آنها فرمان میدهند که لهجه کابلیشان را عمل کنند وگرنه اخراج میشوند. با این وصف، سیاستی که بر آن بود تا یک شبکه مشترک میان سه کشور پارسیزبان راهاندازی کند، باید برای همیشه در زبالهدان تاریخ دفن شود. وقتی بی.بی.سی که یک رسانه بیرون از ساختار دولتهای سهگانه است، نتواند تفاوتهای فرهنگی را بپذیرد، چگونه این ساختارهای منقبض میتوانند. حالا که گپ از رادیو شد، نباید از دیگر رادیوها چشم بپوشم. نغمههای انقلابی و سرودهای صبح را از رادیو ایران به یاد دارم. بعدها فهمیدم آن نغمهها از استاد شجریان، شهرام ناظری و بهزاد ـ که به آن سوی آبهای غربت کوچید ـ بودند. مارش نظامی اعلام حمله هوایی به شهر یا آژیر قرمز (سرخ) هم از رادیو ایران پخش میشد و سپس آژیر سفید و اعلام برطرف شدن خطر. چه روزهای پر خطر و خاطرهای بود. ساعتهای هشت صبح، دو بعد از ظهر و هشت شب، مهمترین بخشهای خبری رادیو ایران بودند. آهنگ «انجز انجز وعده ... نصر نصر عبده... الله اکبر...» را یادم هست. برنامه «ورزش زورخانهای» صبحهای زود با دینگ دینگ زورخانه و خوانش اوستای زورخانه ـ که بعدها فهمیدم به وی شیر خدا میگویند ـ ، «سلام صبح به خیر» صبحها با جواد آتشافروز، اخبار کارگری ساعت 11 بامداد، «احکام شرعی» توسلی هنگام اذان ظهر، برنامه «کار و کارگر» ساعت یک بعد از ظهر، «تفسیر خبر»، «عصر پنجشنبه»، «قصه شب»، «صبح جمعه با شما»، «قصه ظهر جمعه» با رهگذر، «شب به خیر کوچولو» (پس از زمینلرزه شمال ایران)، «قرآن» قرائتی، «ترتیل» پرهیزگار در عصرهای رمضان و «ربنا»ی شجریان، «دعای جوشن کبیر» شبهای قدر، «گلبانگ» (موسیقی عصرها)، خاطرهانگیزترینهای آن زمانهای من هستند. بعدش هم انتخابم «رادیو پیام» بود تا یک سال پیش که میشنیدم. سالی شد که نشنیدم. «سهیل» رفته بود و «ساعد». تنها مانده «صالح علا»یی که فقط بلد است گره فلان را به بهمان گره بزند و بس با آن صدای شل و وارفتهاش که شب آدینه آدم را خراب میکند. در آخر هم خاطرهام از رادیوی فارسی ژاپن که در همان دهه هفتاد خورشیدی، به صورت الله بختکی، روزی پیچ رادیو روی این موج برقرار شد. آنجا بود که در بخش موسیقیاش برای نخستین بار با زندگی و صدای «سیاووش قمیشی»، آوازخوان خوب ایرانی آشنا شدم. «فرنگیس» قمیشی به این صورت برایم خاطرهانگیز شد. RE: اینجا بی بی سی است☺☺☺ - ற!ՖŠ Д¥Ť!Ñ - 24-11-2013 عکسآ نیــــومد :| RE: اینجا بی بی سی است☺☺☺ - Navisa. - 24-11-2013 تصاوير نيومدن RE: اینجا بی بی سی است☺☺☺ - sara1100 - 24-11-2013 ممنون RE: اینجا بی بی سی است☺☺☺ - KᏙ¥றᏙƝ - 24-11-2013 درست می کنم |