انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان چادر(محشره) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: داستان چادر(محشره) (/showthread.php?tid=70156)

صفحه‌ها: 1 2


داستان چادر(محشره) - ana16 - 20-11-2013

خانوووووووم… شــماره بدم؟

خانوم خوشــــــگله! برسونمت؟

خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟



این‌ها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می‌شنید!

بیچــاره اصلاً اهل این حرف‌ها نبود… این قضیه به شدت آزارش می‌داد.

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگی‌اش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…

شـاید می‌خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی…!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…

دردش گفتنی نبود…!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می‌گفت انگار! خدایا کمکم کن…

چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…

خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنند!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شــــهر شد…

امــــا…اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی‌کرد…!

انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی‌کرد!

احساس امنیت کرد… با خود گفت: مگه می شه انقد زود دعام مستجاب شده باشه! فکر کرد شاید اشتباه می‌کند! اما این‌طور نبود!

یک لحظه به خود آمد…

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش



نگذاشته…!


RE: داستان چادر(محشره) - ♥anika♥ - 08-01-2014

خیلی قشنگ و پر محتوا بود ممنونHeartHeartHeartHeart


RE: داستان چادر(محشره) - hely boy - 08-01-2014

قشنگ بود ممنون ولی این واسه بعضیها درسته بعضی ها خودشون میخوان از قدیم گفتن هر چی قره زیر چادره


RE: داستان چادر(محشره) - ✘v!☻lent girl✘ - 08-01-2014

خوب بود اما شاید با چادر رنگی مردم ...


RE: داستان چادر(محشره) - ★MoRpHeUsS★ - 08-01-2014

با این موافقم
واقعا در بضی مواقع همچین جیزی پیش میآد
اما...
بعضی وختا مردم همونین ک قبلش بودن:\


RE: داستان چادر(محشره) - *NAZANIN* - 09-01-2014

عالی بود افشین .............
افشین ایمیلتو چک کنAngel


RE: داستان چادر(محشره) - F A R ! N - 09-01-2014

احمقانه هست واقعا غیر واقعیه!
این چادریا خیلیاشون هرکاری ک بخوان میکنن اونوقت اسمشونو میزارن درستکار-عفیف-و....
=______=


RE: داستان چادر(محشره) - Fake frnd - 09-01-2014

خیلی قشنگ بود


RE: داستان چادر(محشره) - زهرا10000 - 14-01-2014

به نظر من کسی که چادر میپوشه تا یه حدی رو رفتارش هم تاثیر میذاره والبته باید حرمتش رو نگه داشت منم خودم چادریم ولی....هرچی که باشم با اخلاقای بد بالاخره روم تاثیر میذاره وقتی میپوشمش دیگه نمیتونم بذارمش کنار مثل یکی از اعضای بدنمه یه جورایی بهم آرامش و امنیت میبخشهBlush
ممنون بخاطر داستان جالبتSmile


RE: داستان چادر(محشره) - مهسا جوون - 08-02-2014

خیلی زیبا و پر محتوا بود  ممنونHeartHeartHeartHeartHeartHeart