ماجراهای ترسناک - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: ماجراهای ترسناک (/showthread.php?tid=68271) صفحهها:
1
2
|
ماجراهای ترسناک - sara-ice girl - 08-11-2013 بچه ها بیاین اتفاقای ترسناکی که تو زندگیتون افتاده رو بگین.فقط لطفا واقعی باشه. من خواهرم تعریف میکرد چند روز پیش که من کلاس زبان داشتم اونم تو خونه تنها بوده رفته بود دستشوییبعد که از دستشویی میاد بیرون یکی صداش میزنه اروم اما صداش واضح بود اولش فک میکنه من بودم که خواستم بترسونمش اما وقتی برگشتو پشت سرشو نگاه کرد دید کسی نیس کل خونرو گشت هیشکی نبود.بچه ها بخدا واقعیه دوهفته پیش اتفاق افتاده بود.حتی من خودم گاهی وقتا صدای راه رفتن تو خونه حس میکنم. شاید خیلی ازین اتفاقا توهم باشه اما همشون توهم نیستن. RE: ماجراهای ترسناک - 2ne1.2ne1 - 09-11-2013 ب من همیشه با رواح و جن ارتباط برقرار میکنم و ت به حال 6 بار ارتباط مستقیم داشتیم و اصلااین برای ترسناک و جالب نیست بلکه چیز ادیه... باور نمی کنی نکن ولی اینو جدی گفتم RE: ماجراهای ترسناک - ▪неизвестный▪ - 10-11-2013 خوب بود. برایم پیش آمده،اما از نظر علمی توهم به حصاب می آید. (اگر به این چیز ها فکر کنیم و آن ها را باور کنیم،به احتمال زیاد چنین چیز هایی برایمان پیش می آید.) ... RE: ماجراهای ترسناک - mehran%1 - 12-11-2013 تو مهمونی بچه بودم جامو خیس کردم از این ترسناک تر اگه گفتی جایزه دارد RE: ماجراهای ترسناک - sara-ice girl - 22-11-2013 دیگه هیشکی هیچ خاطره ترسناکی نداره؟ RE: ماجراهای ترسناک - ♥bahar♥ - 23-11-2013 وایـــــــــxـــــــــ بخواطر شما اخر و اولش من جن میزنتم RE: ماجراهای ترسناک - ندا2000 - 23-11-2013 :hiccp::492:5B::L28: :hiccp::492:5B::L28: RE: ماجراهای ترسناک - JKOOB - 23-11-2013 چرا من دارم .................یه روز تنها نشسته بودم توی خونه داشتم چیپس میخوردم که یهو کامپیوتر روشن شد کاملا خاموشش کرده بودم RE: ماجراهای ترسناک - دختر شاعر - 24-11-2013 یکی از دوستام قبلا تو امین اباد زندگی میکرد بعد یکی از اتاقاشون توش جن بوده حالا مادر دختره بهش میگه برو کولر رو روشت کن بعد دختره گفته نه من میترسم (اگه بگی میترسم سیلی میخوابونن زیر گوشتا)بعد این دختره به خواهرش میگه اتنا بیا با هم بریم اتنا هم باهاش میره اتی (انتا) میگه من نمیام تو اتاق تو برو کولر رو روشن کن. این کلید کولر 3 تا و فاصلش اندازه ی کمد دیواری تا کلید سه بند انگشت دختره گفت کلید اول زدم دومی هم زدم سومی یک سیلی محکم خوردم میگفت دست سیااااااااااه و ناخن بببلنددددددددددددددددددددد میگفت فاصله 3 بند انگشت هیچ کی نمی تونه رد شه بعد دختره داد میزنه میره بیرون تا یک سات از بینیش خون میومد وگریه میکرد RE: ماجراهای ترسناک - JKOOB - 24-11-2013 (24-11-2013، 9:41)دختر شاعر نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.چه وحشتناک |