دست نوشته های عاشق - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: دست نوشته های عاشق (/showthread.php?tid=67424) |
دست نوشته های عاشق - bahar03 - 03-11-2013 لطفا تا اخرش بخونید [/align] آغازی شیرین - پایانی غمگین [align=center]تقدیم به همه زخم خورده ها ... گاهی عاشق میشی ، با تمام وجودت . قلبت ، دوست داشتنش رو فریاد میزنه . بهش اعتماد میکنی . با تمام صداقتت میری جلو . کم کم اوضاع مطابق میلت میشه . پس از مدت ها ، لبخند میزنی . به زندگی ، به آسمون ، به شاپرک . تو عشق رو تجربه میکنی . کم کم از زندونی که برای خودت ساخته بودی ، بیرون میای . یواش یواش گذشته ی تاریکتو فراموش میکنی . زخم های قلبت التیام پیدا میکنن . بعد از مدت ها احساس سبکی میکنی . تو ، عاشق شدی . و به کسی رسیدی که میتونی در کنارش به آرامش برسی . روزها میگذرن و تو هنوز عاشقی . عاشق تر از دیروز . عاشق تر از همیشه . با تمام وجودت دوسش داری . بیشتر از چشمات بهش اعتماد داری . دوتا مشتتو باز میکنی . تمام عشقت رو به پاش میریزی . تمام صداقتت ، تمام دوست داشتنت ، تمام دنیات . و بعد با شوق به مشت اون نگاه میکنی . فکر میکنی اونم توی مشتش صداقته . دوست داشتنه . حس شیرین عاشق شدنه . از این افکار لذت میبری . و خب دلیلی نداره که غیر ازاین باشه . تو عاشقی و به هیچ چیز جز عشق فکر نمیکنی . بالاخره نوبت اون میشه تا هرچی داره رو کنه . اما اون ، اینکارو نمیکنه . دلواپس میشی . نگران میشی . با شک و تردید دستشو میگیری و مشتشو آروم باز میکنی . تمام دنیات فرو میریزه . گیج میشی . لبخندت محو میشه و توی مشتش ، چیزی جز دروغ نمیبینی . قلبت فشرده میشه . به حقارت و حماقت خودت لبخند تلخی میزنی . اشک میریزی و از عالم و آدم بیزار میشی . به تمام احساساتت نگاه میکنی که چطور فریب این همه دروغ رو خورد . تمام احساساتت به گند کشیده شده . توی چند ثانیه ، تمام دنیات زیر و رو شده . سرتو میون دوتا دستات میگیری و برای سادگی خودت آروم اشک میریزی و بلند فریاد میزنی . به این فکر میکنی که چقدر تو تنهایی خودش ، بهت خندیده . از این فکر ، آتیش میگیری . حس بدی داری ، خیلی بد . تو ، بازی خوردی . زخمی که تا ابد باهات میمونه . و قلبت ، وای قلبت . قلبی که زخم هاش با عشق اون التیام پیدا کرده بود و حالا ... بدتر و وحشتناک تر از قبل شکسته ، خرد شده ، نابود شده . و چه دردی می کشی وقتی می بینی به خاطرش از همه چی گذشتی و با خیلی چیزا کنار اومدی و اون ، داشت به عشقت به چشم یک بازی نگاه میکرد و از حماقت تو ، لذت میبرد . زجر آوره وقتی با تمام وجودت بهش اعتماد می کنی و با تمام صداقتت جلو میری و با یه کوه دروغ روبه رو میشی . احساس تنفر از آدما ، تمام وجودت رو پر میکنه . از همه بیزار میشی . در تو ، دیگه چیزی به اسم اعتماد وجود نداره . بعد از اینکه فهمیدی چه بلایی سرت اومده ، دست از گریه کردن بر میداری . دست از تمام احساساتت میکشی . قلب شکسته و آوارتو به دورترین نقطه زمین تبعید می کنی . از این به بعد دنیای تو تاریکه . غم و غصه از سر و کولت بالا میره . تو عاشق بودی ولی عاشق یک عشق دروغین . دست از همه چی میکشی . دور تنهایی خودت یک حصار بلند می کشی تا مبادا عشق دیگه ای از نزدیکی تو ، حتی عبور کنه . خیلی سخته ، خیلی درد میکشی اما تو ، خودتو از همه چیز محروم می کنی . کم کم تو دنیای تاریک خودت فرو میری و در سیل اشکهات غرق میشی . و هیچوقت به این فکر نمی کردی که این تنهایی و ضلالت پایان یک عشق شیرین باشه . تو ، دیگه هیچوقت عاشق نمیشی . . . بچه ها این یکی از دلنوشته های خودمه . خودم نوشتمش بقیش تو وبلاگم هست خوشحال میشم بهم سر بزنید سپاس منتظر نظراتتون هستم بهاره RE: دست نوشته های عاشق - bahar03 - 03-11-2013 نظراتتون کجاست؟؟؟:89: RE: دست نوشته های عاشق - ×~parand~× - 06-11-2013 واقعا جالب بود ممنون RE: دست نوشته های عاشق - رونیکاا - 18-11-2013 مرسیراست میگه |