آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: دانستنیها و موضوعات علمی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=33) +--- موضوع: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ (/showthread.php?tid=6449) صفحهها:
1
2
|
آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - best~boy - 18-04-2012 دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. قصه از کجا شروع شد؟ افسانه خون آشامها ریشه در سالهای بسیار دور دارد، میگویند این داستان بر میگردد به قرن پانزدهم میلادی سعدی – علیه الرحمه – در گلستان میفرماید: «بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است. هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.» داستان خون آشامها هم مثل همین بنیاد ظلم میماند. چیزی که مادرهای اسلاو، زمانی با آن بچههایشان را میترسانند، بعد از گذشتن از صافی قرنها به موجودی ترسناک و وهم انگیز تبدیل شده است که کمتر نویسنده یا سینماگری میتواند از خیرش بگذرد. لغت ومپایر (vampire) در اصل یک لغت صرب است، با تلفظ ویپیر. در زبان صربها، وم یعنی دندان و پیر یعنی نوشیدن ومپیر یا برگردان انگلیسیاش ومپایر یعنی کسی که با دندان مینوشد (واژه دمفیر، Dhampir، که در سینما به عنوان بچه خون آشام به کار میرود هم یک لغت آلبانیایی است؛ دقیقا با همین ترکیب و همین معنی) حالا «موجودی که با دندان مینوشد» چه جور موجودی بوده؟ جوابش برمیگردد به افسانههای اسلاو که به روایت دایرهالمعارف بریتانیکا، به موجودی خونخوار گفته میشود. همین تصور دیگری از این که این موجود، چه جور ماهیتی دارد؟ انسان است یا موجودی دیگر؟ در همین جهان زندگی میکند یا از جهان دیگر میآید؟ چه شکلی است؟ خون را میخورد برای چه منظوری؟ ... جواب سوالاتی از این دست را نمیدانیم. حتی مهم هم نیست که بدانیم. چیزی که مهم است بدانیم، ظهور یک فرمانروای سنگدل در رومانی در قرن پانزدهم (ولاد سوم، معروف به «ولاد به میخ کشنده»)، یک کنتس پولدار دیوانه در مجارستان در قرن شانزدهم (الیزابت بتوری) و دو قاتل زنجیره ای در صربستان در قرن هجدهم (پیتر پلگوویتز و پل آرنولد) بود که هر کدامشان در زمان خود به عنوان یک خونخوار یا همان ومپایر شهرتی به هم زدند و هر کدام به چهره امروزی خون آشام، چیزی اضافه کردند. مثلا ولاد سوم، چون بیماری پرفوریا (حساسیت به نور) داشت و کم از قصرش بیرون میآمد، افسانه نورترسی خون آشامها را ساخت. الیزابت بتوری که رعایاش را به قصرش میبرد و آنها را سلاخی میکرد، اختلالات روانی را به افسانه خون آشامها اضافه کرد. در مورد آن دو قاتل زنجیره ای هم که در ابتدای قرن هجدهم در صربستان اعدام شدند، چون بعد از مرگشان قتلها متوقف نشد، این عقیده خرافی شکل گرفت که آنها از آن دنیا برگشته اند. دهههای 1720 و 1730، دهههایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام» معروف شده. «لولو» حالا نمونههای عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونههایی که از نور میترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر میگشتند و وقتی که بر میگشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند. اما هنوز چیزی کم بود. یک افسانه محلی، هر چقدر هم که ترسناک باشد، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی یک نویسنده دارد. شاعران آلمانی، اولین کسانی بودند که پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام سال 1748 سروده شد، بعد هم شاعران دیگر آن قدر روی سوژه کار کردند تا گوته معروف از راه رسید و در سال 1797 «عروس کورینث» را سرود که داستان زن جوانی بود که از گور بر میگشت تا نامزدش را ببیند و بعد که متوجه اعمال خدا ناپسندانه او میشد، دیوانه میشد و به سرش میزد و تبدیل به خون آشام میشد. توی این دسته از اشعار، ماجرا بیشتر حول محور دوگانه مسیحیت/ بیایمانی میگردد که معلوم است واکنشی بوده به رواج دینهای جدید در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به «این بدعتگزارها» میداده. در واقع، در این اشعار آلمانی، خون آشام نماینده ای است از جامعه بیدینها که باید با کمک دعا و کلیسا بر او غلبه کرد. ورود خون آشامها به ادبیات انگلیسی، کار لرد بایرون شاعر بود. در سفرهای متعددش به شرق اروپا، با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری درسال 1813 از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین کسی هم که داستانی درباره خون آشامها نوشت، دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری بود که در سال 1819 رمانی با عنوان «خون آشام» نوشت و در آن خون آشامی به اسم «لرد ورتون» را معرفی کرد که به گفته خودش از روی لرد بایرون شخصیتش را ساخته بود (کلا بایرون به گردن ادبیات ترسناک حق بزرگی دارد. او علاوه بر معرفی خون آشامها، با دست انداختن مداوم ماری شلی، محرک او در نگارش «فرانکشتاین» هم بود.) ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستانهای متعددی درباره خون آشامها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندیهای بادگیر» امیلی برونته (1847) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است، میبینیم که شخصیت اصلی داستان (هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوریهای وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر میآمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟) در این سالها، هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا» نوشت (1897) به یکباره ژانر را تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهنها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر، نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس میخورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روشهای مختلف به دام میانداخت. چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سالهای اختراع سینما، در سال 1909 اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام. RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - 3vda - 20-05-2012 نخیرم واقعیه.! اونام مثل جن و روح و همزاد هستن... اما مثل شیطان پرستا ک بین ما زندگی میکنن اوناهم هستن.! من قبول ندارم ک الکیه.!!! RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - saghar77 - 20-05-2012 من رمان خاطرات خون آشام رو خوندمrding قضاوتش سخته ولی من احساس میکنم تا یه حدی درسته! حتی شاید به شیطان پرستی هم ربط داشته باشه! RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - ♥ Sky Princess♥ - 20-05-2012 (20-05-2012، 20:03)saghar77 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. الکی ربطش ندیدبه شیطان پرستی خون آشام ها واقعی هستن نه اونطوری که ما فکر میکنیم بعضی از آدم ها برای خودنمایی خون میخورند و با تلقین به خودشون کم کم خون آشام میشن ور فتارهای یک خون آشام همین وگرنه این داستانهای که ما هممون ازشون شنیدیم همش کشکه RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - sama1 - 20-05-2012 هرکی بر اساس اعتقادش نظر میده دیگه من نمیدونم چی بگم کلاس عرفان میگه وجود داره علم میگه نداره ما خودمونم موندیم (20-05-2012، 20:03)saghar77 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. زحمت کشیدی ساغر جونم من هم کتاب بدون سانسور ترجمه شدشو خوندم هم سانسور شده ی ترجمه شده هم اصلشو به زبان اصلش خوندم تازه فیلمش با کتاب خیلی فرق داره بعدشم منم خودم اعتقاد دارم که وجود دارن RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - RedSparrow - 26-06-2012 واقعین اینم مدرک سال ۱۷۲۵میلادی است. در وین نامه ای دریافت می شود که حاوی گزارشی است از مرگ اسرار آمیز چند تن از اهالی روستایی در مرز بوسنی، که در فاصله زمانی کمی نسبت به یکدیگر به شکل مرموزی کشته شده اند. از مردی به نام پیتر پلوگویوویچ (Peter Plogojovic) نیز به عنوان متهم نام برده می شود، و اینکه قربانیها را در خواب به قتل رسانده است. شگفت اینکه این شخص در زمان اتفاق این وقایع، خود مرده و به خاک سپرده شده بود. در این زمان، بوسنی بعد از پیروزی بر عثمانها در سال ۱۷۱۸ متعلق به اطریش است. از طرف سازمان ارتش اطریش، گروهی برای بازرسی و روشن کردن این قتلها به بوسنی فرستاده می شوند. پزشکی نیز همراه این گروه است که وظیفه دارد گزارشی تهیه کرده و آنرا به مرکز بفرستد. آنچه در گزارش این پزشک در مورد جسد پلوگویوویچ آمده است، بی شک باور نکردنی است: " جسد، به غیر از بینی که کمی تغییر شکل داده است کاملا تازه است. ناخنها افتاده اند و به جای آنها ناخنهای تازه رشد کرده اند. همینطور پوست کهنه که رنگی متمایل به سفید دارد، جای خود را به پوست تازه داده است.دستها، پاها و بقیه اعضای بدن در زمان حیات نمی توانستند بهتر از اکنون باشند. در دهان جسد مقداری خون جمع شده است که احتمالا از بدن مقتولین مکیده شده است." خبر خون آشامهایی که با مکیدن خون گروهی، آنها را به قتل رسانده اند، در تمام اروپا پخش می شود. گزارش مرگهای مشابهی در سالهای ۱۷۲۷،۱۷۳۱و۱۷۳۲ به دست می رسد. کم کم بسیاری از عالمان غرب درباره "جویدن و مکیدن مردگان" بحث می کنند. کلمه وامپایر (Vampir) در مدت کوتاه چند سال، وارد زبانهای کشورهای غربی می شود و به این صورت یکی از هراس انگیز ترین هیبتها، از درون قبر تاریک خود وارد دنیای زندگی مردم عامه می شود.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. وامپایر، نه یک هیولا است و نه یک روح، بلکه یک جسد زنده است، مرده ای که مرتبا باز می گردد، از قبر خود بیرون می آید برای کشتن. او نیروی زندگی را از وجود دیگران می گیرد و قادر است به موجودات دیگری مانند خفاش، گرگ یا موش تغییر شکل دهد. شکل ظاهری او به یک مرده شبیه است، و البته جسدی که اعضای آن سالم مانده است؛ چشمهای خیره و تشنه خون، دندانهای نیش تیز و برنده، دهان آمیخته با خون، ناخنهای بلند. به نور بسیار حساسیت دارد و تنها شبها از قبر خود بیرون می آید و به شکار می رود. چطور یک انسان تبدیل به یک خون آشام می شود؟ طبق داستانهای رومانی، رعدو برق شدید هنگام تولد، یا تولد نوزاد با موی خیلی زیاد می تواند دلیل باشد، یا اگر هنگام دفن مرده اشتباهی روی دهد یا شخصی از طرف یک وامپایر مورد حمله قرر گیرد، در همه این حالتها جسد او می تواند تبدیل به یک خون آشام شود. افراد خارج از نرم جامعه، بیشتر در معرض خطرند؛ دزدها، جنایتکاران، فاحشه ها، کسانی که بسیار دیر یا خیلی زود می میرند و خلاصه هر فرم غیر نرمال بودن. وامپایرها بسیار به سختی می میرند، قابلت زنده ماندن آنها تقریبا بینهایت است. تنها نابود کردن آنها راهی برای نجات از دست آنهاست. برای این منظور، اهالی روستا به دور هم جمع می شوند (معمولا یک کشیش نیز در بین آنها هست)، و تابوتهای مردگان را از قبر بیرون می آورند و در جسدها به دنبال نشانه های وامپایرها می گردند، اگر جسد متلاشی شده باشد، دوباره آنرا به تابوت و قبر خود بر می گردانند، در غیر این صورت یک چماق که سر آن تیز شده است را به قلب آن فرو کرده و بعد از آن سر جسد را قطع می کنند و باقی مانده جسد را سوزانده و خاکستر آنرا به روی قبر پخش می کنند. هنوز قرن ۱۸ میلادی است. بحثها درباره خون آشامها همچنان ادامه دارد و ظاهرا موضوع آسانی نیست! حتی از این پدیده به عنوان نشانه ای برای زندگی ماورای طبیعی نام برده می شود و بحث در این باره با بحث زندگی پس از مرگ همراه می شود یا حتی آنرا داغتر می کند. به خصوص این سوال مطرح می شود که آیا پس از مرگ، جسد از زندگی خالی می شود یا اینکه تا مدتی هنوز نشانه های زندگی در آن وجود دارد...دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. امروز وقتی به گزارش پزشکی که در سال ۱۷۲۵ در باره جسد "سالم" نوشته شده، نگاه می شود، می توان گفت که اطلاعات آن زمان درباره بیولوژی و دوره پوسیدگی جسد، بسیار کم بوده است. امروزه می دانیم که در بدن انسان مرده، گازهایی تولید می شود که آنرا مانند بادکنک باد می کند و تا مدتی ظاهرا جسد سالم یا حتی کاملا تازه به نظر می رسد. در طی پروسه پوسیده شدن، مایعاتی نیز در سینه جسد جمع می شوند و که گاهی از دهان یا بینی به بیرون تراوش می کنند و این تصور به وجود می آید که در دهان مرده خون جمع شده است یا از جسد صداهایی شنیده می شود. به علاوه پوست در طی همین جریان کم کم به عقب کشیده می شود و به این علت به نظر می رسد که ناخنها رشد کرده اند. کم کم ناخنها از جای خود جدا می شوند و پوست صورتی رنگ زیر ناخنها این تصور را به وجود می آورد که ناخنهای تازه در حال روییدن هستند. در سال ۱۷۵۶ برای اولین بار گزارش جرج تالار(Georg Tallar) وجود خون آشامها را یک تعبیر اشتباه از نوعی بیماری که بر اثر بد غذایی و پر خوری به وجود می آمد دانست و اظهار کرد که در اثر این بیماری و تبهای تند، خون آشام مانند کابوسی به سراغ این بیماران می آید و کل داستان خون آشامها چیزی جز یک خرافه مردم عامه نیست، و به این ترتیب خون آشام برای اولین بار از دنیای واقعیت به جرگه خرافات پیوست. بسیار بعد، در سال ۱۹۸۴لیونل میلگرام (Lionel Milgrom), پزشک آمریکایی نیز سعی کرد به وجود آمدن این پدیده را از راه علمی توضیح دهد. او در این سال مقاله ای درباره نقش هموگلوبین و تاثیر کمبود وجود آن درخون نوشت و از بیماریی به نام "مربوس گونتر" (Morbus Günther) نام برد، که باعث حساسیت زیاد در برابر نور، پیوره(که دندانها را درازتر به نظر می رساند) و قرمز شدن دندانها در برابر نور،کم خونی (و در نتیجه سفیدی پوست) و تولید زیاد موی بدن می شود. او حتی حساسیت "خون آشام" در برابر سیر را نیز به این ترتیب توضیح داد که سیر دارای آنزیمی است که علائم این بیماری را شدت می دهد و برای همین این بیماران نسبت به سیر حساسیت دارند. مشکل این توضیح در اینجاست که این بیماری بسیار نادر است و تا به حال تنها ۲۰۰ مورد آن شناسایی شده است و نسبت دادن آن به تعداد کشته شدگان روستای بالکان در آن زمان نمی تواند از نظر رقمی کاملا درست باشد. در اینباره توضیح متخصص پوست اسپانیایی ژوان گومز آلونزو (Juan Gomez-Alonso) در سال ۱۹۸۲ که این پدیده را به بیماری هاری نسبت داد، درست تر به نظر می رسد. شخصی که به بیماری هاری دچار می شود، دچار توهم، کابوس، بی خوابی و رفتار غیر طبیعی است. اثر زخم گاز گرفتگی در بدن او ابتدا دردناک است و بعد کم کم این درد به تمام بدن متقل و بدن دچار گرفتگیهای شدید ماهیچه ای می شود که چهره او را به طور هراسناکی به نظر می رساند و چون بیمار نمی تواند آب دهانش را فرو دهد، در دهانش کف و مایعات دیگر جمع آوری می شود. به این ترتیب می توان این را نیز توضیح داد که چرا پدیده خون آشامی به طور پریودی در طول این چند دهه ظاهر شده است، چرا که هاری بیماریی است که گاهی بیشتر و گاهی کمتر در بین مردم ظاهر می شود. با همه اینها یک توضیح کامل علمی برای به وجود آمدن تصور پدیده خون آشام در بین مردم آن زمان وجود ندارد. دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. مدتها بعد از اینکه وامپایر از دنیای واقعیت بیرون رانده شد، در قرن ۱۹ میلادی دوباره در عالم ادبیات و سینما متولد شد. در سال ۱۸۷۵ برام استوکر(Bram Stoker) رمان معروف "دراکولا"(Dracula) را نوشت و به این ترتیب داستان فراموش شده خون آشامها دوباره در تاریخ فرهنگ غرب یاد آوری شد. دراکولا در رمان استوکر، یک کنت بسیار جذاب و در عین حال رعب آور است. نام دراکولای رمان، برگرفته از نام فردی تاریخی به اسم "ولاد دراکول"(Vlad Draculea) است که شاهزاده ای رومانی بود و از طریق پدر خود وارد گروه "اژدها" شد که برای جنگ صلیبی با عثمانیان تشکیل شده بود و به همین خاطر نیز صاحب این نام شد؛ ولاد دراکول به معنی "اژدهای کوچک" است. از آن گذشته، "دراک" در زبان یونانی شیطان نیز معنی می دهد. نام ولاد دراکول به عنوان فرمانده ای بیرحم در تاریخ ثبت شده است؛ طبق روایتی او نزدیک به ۲۴۰۰۰ ترک عثمانی را به چوب کشید. امروزه قصر محل سکونت او در ترانسیلوانیا (Transsylvanien) تبدیل به مکانی توریستی شده است که روزانه بازدیدکننده های بسیاری دارد. وامپایر. دراکولا. آیا او در ادبیات تنها یک موجود خیالی نیست؟ البته. اما این پدیده، محتوی سوالهای مهمی در رابطه با بیماری، تغذیه، ....، مرگ، قدرت، جاودانگی یا خدا است. وامپایر همیشه "آن دیگری" (the other) است، و به این عنوان، نماد متفاوت بودن و جدایی و مرز بندی است. با این وجود او دائم با جامعه سالمها و نرمالها در ارتباط است. به عنوان فیگوری که در مرز قرار دارد، دائم بین دو دنیا در حال نوسان است: بین مرگ و زندگی، این دنیا و آن دنیا، بین انسان و حیوان، بین رویا و بیداری، بین نرمال بودن و انحرافی بودن، بین سالم و دیوانه. حتی زمانهایی که در آنها تحول در جسد رخ می دهد و او تبدیل به دراکولا می شود نیز زمانهای مرزی هستند؛ نیمه شب، غروب و طلوع خورشید. از آنجا که وامپایر همبستگی نزدیک نرمال بودن و غیر نرمال بودن را به تصویر می کشد، همواره باورها و دانش ما را تحت سوال قرار می دهد و این موضوع را مطرح می کند که کجا زندگی خاتمه می یابد و کجا مرگ شروع می شود و چه محدوده ای بین این دو نقطه وجود دارد، اینکه خون به عنوان نیروی زندگی چه نقشی برای ما بازی می کند و ما چگونه تولید مثل می کنیم. در قرن ۱۹ میلای،موضوع خون آشام و دراکولا، موضوعاتی از مسائل جنسی را نیز در بر می گیرد که در آن زمان جز نزد پزشک از آنها صحبتی نمی شده است، موضوعاتی مانند تجاوز، سادیسم جنسی(تمایل وامپایر برای جویدن و مکیدن و آزار دادن) و مازوخیسم جنسی (تمایل به آزار بینی پنهان در وجود قربانیان زن او)، یا نکروفیلی( تمایل جنسی به مردگان). یکی از بارزترین نشانه های دراکولا فرو کردن دندانها در گردن زنهای قربانی اش است، و گاز گرفتن گردن یک رفتار جنسی است. دراکولا تنها بدن قربانیهای خود را در بر نمی گیرد، بلکه روح آنها را نیز تسخیر می کند، او آنها را وارد حالتی خلسه وار می کند( چیزی که با هیپنوتیزم قابل مقایسه است)، طوری که در آن اختیاری از خود ندارند، نیروی اراده شان فلج می شود و خود را به دست تمایلاتی که در ضمیر نا خودآگاهشان قرار دارد می سپارند. در اینجا می شود رد پیدا شدن ایده "ضمیر نا خود آگاه"را نیز دنبال کرد، همینطور رابطه نابود کننده بین عامل و قربانی و رلهای جنسیتی آن زمان ، وقتی مرد در جایگاه عامل سادیست، و زن در نقش قربانی مازوخیست قرار می گیرد. آنچه می خواهم بگویم این است که به عنوان داستانی برخیزنده از روحیه آن زمان، می توان به بسیاری از خواسته ها، مشکلات، مسائل و سوالهای مردم آن زمان پی برد. اگر فیلمهای مربوط به دراکولا را دنبال کنیم ، می ببیبینم که این تاثیر روحیه زمانه، خود را در سینما، در طی گذشت سالها با تغییراتی که در ماهیت وامپایر به وجود می آید، به خوبی نشان می دهد؛ در حالیکه در اولین فیلمهای ساخته شده، وامپایر به عنوان موجودی کاملا خبیث و بدون کوچکترین فکر و اراده ای که مانند حیوانات از روی غریزه دست به کشتار می زند، نمایش داده می شود، در فیلمهای جدیدتر، مانند فیلم "دراکولا"، او با همه خصوصیتهای خونخوارانه مخصوص به خود ، عاشق است و با نیروی عشق دوباره "جوان" شده و حتی یافتن معشوق برای او تبدیل به یک میسیون می شود، و در فیلم "مصاحبه با یک خون آشام" ، وامپایرها دارای دنیای درونی خیلی پیچیده تری هستند و سوالهایی فلسفی را در پیش می کشند، به دسته های خوب و بد تقسیم می شوند، گاهی حس انسانی دارند، بر خلاف غریزه طبیعیشان نمی خواهند باعث قتل بشوند، تنها هستند، و از جاودانگی خود ناراضی اند. دختر وامپایر کوچک از اینکه نمی تواند هیچگاه بدن زنانه ای داشته باشد به سر حد مرگ ناامید است و با اینهمه مرگ را پیدا نمی کند.(حالا که صحبت از فیلم مصاحبه با یک خون آشام شد، این را هم بگویم که این فیلم بر اساس رمانی از آنا رایس (Anna Rice) ساخته شده است، که گفته می شود در آغاز با به فیلم کشیده شدن رمان خود مخالف بود، اما بعد از دیدن اولین صحنه های ساخته شده و بازی عالی تام کروز در نقش "لستات"، نه تنها موافقت کرد بلکه خود نیز در کار ساختن فیلم کمک کرد). وامپایر البته همیشه موجودی خارج از اجتماع و در لب مرز نیست، بلکه می تواند نقش پادشاهی را داشته باشد. ولتر (Voltaire) از کلمه خون آشام، به عنوان صفتی برای خون آشامهای واقعی جامعه استفاده کرد- بدون دلیل نیست که وامپایرهای ادبیات، معمولا از خانواده های سلطنتی هستند. یک عنصر جدانشدنی از وامپایر، خون است. وامپایر خون قربانیان خود را می مکد و با این روش تولید مثل می کند، نوعی پارادوکس تولد برای مرگ، که برای نمایش دادنش از نقش سنتی و سمبلیک خون به عنوان نیروی زندگی استفاده می شود. اما این مکیدن خون جنبه دیگری نیز دارد: وامپایر با این عمل نه تنها دستور انجیل را زیر پا می گذارد ( طبق کتاب مقدس قدیم، نوشیدن خون حرام است)، بلکه از سنن انجیلی برای خود استفاده می کند و به عنوان مثال با نوشیدن خون ، تبدیل به یک "نامرده" می شود و عمر جاودان پیدا می کند، چیزی که در انجیل برای مسیح در نظر گرفته شده است؛ بیدار شدن دوباره گوشت و زندگی جاودان. به این ترتیب، وامپایر به عنوان موجودی زاده شده در جهنم نمایش داده می شود و به این خاطر مخالفان او با حربه های خدایی به جنگ او می روند، مانند صلیب یا آب مقدس. به خصوص در رمان استوکر، دراکولا یک یاغی در برابر خدا است. آبراهام وان هلسینگ(Abraham van Helsing) در رمان دراکولا مرتب تکرار می کند که: "نگران نباشید خانم مینا، دراکولا برای همیشه مرده است!" و چه اشتباهی می کرد! کنت نامردنی در برابر تعقیب کننده های خود ایستاده و می گوید: " تصور می کنید که مرا رانده اید، اما من خیلی بیش از اینها هستم. انتقام من تازه آغاز شده است. من آنرا بین دهها قرن تقسیم می کنم و زمان نیز به نفع من کار خواهد کرد!" RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - paniz - 26-06-2012 من یه جا خوندم که یه مرد که اعتیاد به روابط جنسیتی بود بر اثر یه ضربه ی روحی وحشتناک به طرز عجیبی دیوونه میشه و بعد از اون شروع میکنه به کشتن دخترای جوون با استفاده از پاره کردن شاهرگ گردنشون . اون خونشونو تا اخر میمکید و بعد پودری شبیه نمک رو دور جسد میریخت . RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - ♥گل یخ ♥ - 26-06-2012 پس چرا این همه داستان درموردش نوشته شده؟اگه الان وجود نداره قدیما که وجود داشته! RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - EMINEM2 - 26-06-2012 (26-06-2012، 12:32)vampire girl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. خودت داری میگی داستان.پس داستان هست و واقعی نیست.اگه بود درموردشون یه مستند واقعی میساختن یا هر چیز غیر جعلی دیگه ای. ولی همه ی این مطالب جعلیه و دست نویسن نه از منبعی معتبر مثل ویکی پدیا اینم مدرک که ویکی پدیا نوشته خون آشام موجودی افسانه ای و برگرفته از خرافات انسانه. اینم لینکش: اینم خود مطلبش:http://fa.wikipedia.org/wiki/خون_آشام خونآشام (به انگلیسی: Vampire) در افسانهها و خرافات مردم اروپا، موجودی زندهاست که شبها از گور بیرون آمده و برای تغذیه خود از خون مردم میمکد. در این تخیلات، خونآشامها دندانهای نیشبلندی دارند که با آنها از گردن زندگان خون میمکند، و معمولاً دارای قدرتهای فوق بشری از جمله زندگی جاوید هستند. در داستانهای زیادی خونآشامها مردم را به بردگی میکشند و خود آنها را نیز به خونآشام تبدیل میکنند. رسم بر این است که برای دور کردن خون آشامها طلسمهای ویژهای استفاده شود. برای کشتن او باید سرش را از تن جدا کرد و میخی بلند را به قلب او فرو کرد.قصه خون آشامها به شکل امروزی در قرن شانزدهم و از بالکان پا گرفت.در قرن هفدهم مسافرانی که از بخش مرکزی اروپا می آمدند افسانه های هولناکی از موجودات خون آشام و خبیث نقل میکردند.وحشت خون آشامها در مجارستان قرن هجدهم آنچنان گسترش یافت که هیئتی از طرف دولت مجارستان مسئول بررسی موضوع شد. بسیاری از نویسندگان قرن نوزدهم مانند گوته، بایرون و بودلر قطعاتی درباره ی خون آشامها به رشته ی تحریر در آوردند.نمایشهایی در این زمینه نوشته و اجرا شد.در آلمان اپرایی نیز بر صحنه آمد. خونآشامها از باورهای خرافی به ادبیات کلاسیک و نوین جهان وارد شدهاند و امروزه کتابها و فیلمهای فراوانی با داستانهای متفاوت در مورد آنها ساخته میشود. مشهورترین شخصیت خونآشام در عرصهٔ ادبیات، دراکولا نام دارد که زادهٔ ذهن برام استوکر نویسندهٔ بریتانیایی است. در ۱۸۹۷ برام استوکر دراکولا را نوشت.قصه گوتیگی بر مبنای وحشت و خون!که شهرت کنت دراکولا را عالمگیر کرد.استوکر کنت دراکولا را بر مبنای شخصیت پرنس منفور رومانی که در قرن پانزدهم می زیست و اعمال خلاف اخلاق و دیگر آزاریهای ترسناک او معروف بود نوشت.او خون دشمنان خود را می نوشید و آنها را به قتل می رساند.لقب او دراکولا به زبان رومانیایی معنای فرزند شیطان را میدهد. در افسانه ها آمده است که خون اشام ها دارای ۲دندان نیش بلند هستند که در گردن قربانی فرو میکنند و انها را میکشند. افسانه ها قدرتهایی فوق طبیعی به این موجودات نسبت میدهند .آنها میتوانند از گوری به عمق ۲ متر از میان خاک و سنگ بیرون بیایند.میتوانند خود را یه شکل گرگ و خفاش درآورند یه به آسانی تبدیل به مه شوند و از سوراخ کلیدها رخنه ی درها بدرون اتاقها بخزند. آنها تسلطی اسرار آمیز بر حیوانات دارند.افسانه ها از گرگها، خفاشها، جغدها و موشهایی سخن میگویند که زیر نفوذ شیطان به اعمال شیطانی میپردازند .آنها قدرت هیپنوتیزم دارند که به آنها امکان میدهد قربانیان خود را از مقاومت بازدارند و خاطره های ترسناک را از ذهن بزدایند.صبح روز بعد از حمله ی خون آشامها قربانی تنها خستگی غیر عادی احساس میکند که به گمان او نتیجه ی کابوسی است که شب قبل یده است. RE: آیا خون اشام ها واقعی هستند یا افسانه؟ - ♥گل یخ ♥ - 26-06-2012 پس اگه الان وجود نداشته قبلا وجود داشته!از خودشون در نمیارن کههر کسی الان بخواد میتونه خون اشام بشه وامپایر البته همیشه موجودی خارج از اجتماع و در لب مرز نیست، بلکه می تواند نقش پادشاهی را داشته باشد. ولتر (Voltaire) از کلمه خون آشام، به عنوان صفتی برای خون آشامهای واقعی جامعه استفاده کرد- بدون دلیل نیست که وامپایرهای ادبیات، معمولا از خانواده های سلطنتی هستند. حالا یا وجود داره یا نداره دیگه! |