انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان های کوتاه معناگرا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: داستان های کوتاه معناگرا (/showthread.php?tid=59033)



داستان های کوتاه معناگرا - N.mousavi - 18-09-2013

داستان زیبای آرزوی غم انگیز
آبجی کوچیکه گفت : زودی یه آرزو کن ، زودی یه آرزو کن !!!
آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد …
آبجی کوچیکه گفت : چپ یا راست ؟ چپ یا راست ؟
آبجی بزرگه گفت : م م م راست …
آبجی کوچیکه گفت : درسته ، درسته ، آرزوت برآورده میشه ، هورا … بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت !
آبجی بزرگه گفت : تو که از زیر چشم چپ ورداشتی ؟!؟!
آبجی کوچیکه چپ و راست رو مرور کرد و گفت : خوب اشکال نداره … دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت و گفت : دیدی ؟ آرزوت میخواد برآورده شه ، دیدی ؟ حالا چی آرزو کردی ؟؟؟
آبجی بزرگه گفت : آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه …
بغض عجیبی روی صورت هر سه تاشون نشست ؛ آبجی کوچیکه ، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی !

.

.
داستان آموزنده عروسک زشت
دختر کوچک به مهمان گفت : میخوای عروسکامو ببینی ؟
مهمان با مهربانی جواب داد : بله ، حتما !
دخترک دوید و همه ی عروسکهارو آورد ، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن ولی دربین اونا یک عروسک خیلی قشنگ دیگه هم بود …
مهمان از دخترک پرسید : کدومشونو بیشتر از همه دوست داری ؟ و پیش خودش فکر کرد : حتما اونی که از همه قشنگتره … اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت : اینو بیشتر از همه دوست دارم !
مهمان با کنجکاوی پرسید : این که زیاد خوشگل نیست ؟!؟!
دخترک جواب داد : آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ؛ اونوقت دلش میشکنه …

.

.
داستان فلسفی دیدن خدا
دانشجویی به استادش گفت :
استاد ! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم !
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت : آیا مرا می بینی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
؟ دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم …
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !

.

.
داستان معنادار تلاش
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگامی که خداوند از من می پرسد : “زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟” پاسخ میدهم : هر آنچه از من برمی آمد !


RE: داستان های کوتاه معناگرا - z.l♥ve - 18-09-2013

خیلی قشنگ بود ممنون Heart


RE: داستان های کوتاه معناگرا - کلوپاترا - 18-09-2013

ممنون عالی بودHeartHeart


RE: داستان های کوتاه معناگرا - -Edgar - 18-09-2013

خیلی زیبا بود


RE: داستان های کوتاه معناگرا - zahraa - 26-09-2013

اخری خیلی قشنگ بودcrying


RE: داستان های کوتاه معناگرا - pegah jb - 26-09-2013

خیلی قشگ بودcryingcryingcrying


RE: داستان های کوتاه معناگرا - mamali.anonymous - 08-03-2014

merc ghashang bud