انجمن های تخصصی  فلش خور
یه داستانه کوتاهه عاشقانه و غم انگیز - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: یه داستانه کوتاهه عاشقانه و غم انگیز (/showthread.php?tid=55075)



یه داستانه کوتاهه عاشقانه و غم انگیز - !!sheatoonak!! - 05-09-2013

یه روز یه زن و شوهری با هم با موتورشون داشتن تو خیابون میرفتن
شوهر داشت خیلی تند میرفت برا همین زن بهش گفت=عزیزم  میشه یه کم اروم تر بری
شوهر بهش گفت =اول باید کلاهه منو بر داری و بزاری سرت
زن این کار رو کرد بهد به شوهر گفت = خب سرم کردم حالا میشه اروم تر بری
شوهر کفت =باید اول منو محکم بچسبی تا اروم برم
زن هم که ترسیده بود  این کار رو کرد زن گفت = حالا دیگه اروم برو
مرد به زنش گفت =اول باید بگی دوسم داری تا اروم برم زن با حالتی وحشت زده گفت =من عاشقتم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صبح روزه بعد تو روزنامه ها نوشته بودن
که یک زن و مرد جوان با یک تریلی تصادف کرده بودن و از اون دو نفر فقط یکی از اونا زنده مونده بود اون یک نفر یک زن جوان بود
.
.
.
.
بله! مرد که از خراب بودن موتور خبر داشت و پول هم نداشت که اونو درست کنه جونه خودشو فدای عشقش کرده بود تا اون سالم بمونه
crying هر کی دوست داشت سپاس بده
crying


RE: یه داستانه کوتاهه عاشقانه و غم انگیز - smoker_man - 06-09-2013

خب قشنگ تعریفش نکردی


RE: یه داستانه کوتاهه عاشقانه و غم انگیز - gisoo.6 - 06-09-2013

آخی عزیزم چه عاشقانه!
خیلی قشنگ بود مرسی عزیزم


RE: یه داستانه کوتاهه عاشقانه و غم انگیز - loti - 06-09-2013

(05-09-2013، 20:25)!!sheatoonak!! نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
یه روز یه زن و شوهری با هم با موتورشون داشتن تو خیابون میرفتن
شوهر داشت خیلی تند میرفت برا همین زن بهش گفت=عزیزم  میشه یه کم اروم تر بری
شوهر بهش گفت =اول باید کلاهه منو بر داری و بزاری سرت
زن این کار رو کرد بهد به شوهر گفت = خب سرم کردم حالا میشه اروم تر بری
شوهر کفت =باید اول منو محکم بچسبی تا اروم برم
زن هم که ترسیده بود  این کار رو کرد زن گفت = حالا دیگه اروم برو
مرد به زنش گفت =اول باید بگی دوسم داری تا اروم برم زن با حالتی وحشت زده گفت =من عاشقتم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صبح روزه بعد تو روزنامه ها نوشته بودن
که یک زن و مرد جوان با یک تریلی تصادف کرده بودن و از اون دو نفر فقط یکی از اونا زنده مونده بود اون یک نفر یک زن جوان بود
.
.
.
.
بله! مرد که از خراب بودن موتور خبر داشت و پول هم نداشت که اونو درست کنه جونه خودشو فدای عشقش کرده بود تا اون سالم بمونه
crying هر کی دوست داشت سپاس بده
crying



RE: یه داستانه کوتاهه عاشقانه و غم انگیز - !!sheatoonak!! - 14-09-2013

نظر بدید دیگهcryingcryingcrying


RE: یه داستانه کوتاهه عاشقانه و غم انگیز - *2gether4ever* - 14-09-2013

كم محتوا