شیطان و انسان - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: فرهنگی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=35) +--- موضوع: شیطان و انسان (/showthread.php?tid=54849) |
شیطان و انسان - ERF@N - 05-09-2013 "سلام. چه کمکی از من ساخته؟ " آن مرد مرا براندازی کرد و گفت: " سلام آدمیزاد " این بار من او را برانداز کردم و گفتم: " آدمیزاد؟! مگر تو آدمیزاد نیستی؟! " مرد آھی کشید و گفت: " نه، نیستم. " با صدایی بلند خندیدم ! سپس در سکوت وناباوری در کنار او نشستم در حالیکهبا خود گفتم: "این بیچاره ھم مجنون شده " " نه، مجنون نیستم. " برای لحظه ای به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: "او دیوانه نیست وافکار مرا ھم که می خواند، پس او کیست؟!" باز ھم آن مرد نگاھی به من انداخت و بدون پرسشی بار دیگر افکارم را پاسخ داد که: "شما شیطانم خوانید" " شیطان؟! " " بله " " اما تو که ... مانند ما انسانی!! " "مباد بر خاندان ما که چون شما انسان باشیم اما به شکل تو درآمدمکه دمی با تو بوده و قدر خویشتن رابیش دانم" " اگر شیطان باشی که ھمیشه با مایی!" " نه! ما ھمیشه از شما آدم ھا گریزان بوده و ھستیم! " حرف ھای آن مرد افکارم را در ھم آمیخت و پریشانم کرد. "پس تو شیطانی و از آدم ھا گریزان، ھمینطور است؟" " بله " "مگر تو فرشته ی مقرب نبودی که نافرمانی کرده و رانده شدی؟! " "داستان ما اینگونه نیست که شما آدمیان میگوئید! " " پس چیست؟ داستان خود را بگو " "ما به اراده خداوند خلق شده و فرشته مقرب او گشتیم. پس به ما امر شد که جز او را سجده و ستایش نکنیم..." شیطان در حالیکه در چشمان من خیره شده بود سکوتی کوتاه کرده و ادامهداد: " و روزی خداوند موجود دیگری را آفرید که ما را از افلاک به خاک کشانید!! " "و آن موجود چه بود؟ " "و آن موجود جد تو بود، که پیدایش او ........" و ساکت ماند! به او گفتم: " تو فرشته مقرب بودی و به مقامت مغرور! " "غروری در میان نبود! تو انسانی بیاور من بر او سجده خواھم كرد!" و پس از درنگی ادامه داد " اگر سجده می کردیم ، به غیر او سجده کرده بودیم و رانده می شدیم! اکنون نیز که سجده نکردیم ، باز رانده شدیم! پس چاره ای بجز رضای به تقدیر نبود! " من در حالیکه در شعاعی کوچک قدم می زدم و با خود می اندیشیدم از او پرسیدم: " اگر چنین است پس چرا در پی انسان و فریب اویی؟! " " فریبی در بین نیست، این شما ھستید کهبا نسبت دادن خطاھای خود به شیطان خود را می فریبید" " مگر نه اینكه وقتی خداوند آدم را آفرید به این خلقت مباھات كرد؟!" "اگر مباھات كرد پس چرا اینقدر از این خلقت نالید؟!" " چه می گویی؟!! نالید؟! " شیطان لبخند تلخی زد و گفت: " آیین تو چیست؟" و قبل از اینکه پاسخی از من بشنود ادامه داد: " در كتاب آسمانی تو خواندم ھمان خدایی كه بر خلقت آدم بالید، پس از آن چه بسیار بر خود نالید! " " نالید؟!! " " آری نالید و گفت... اكثرتان ایمانی ندارید، اكثرتان ناسپاسید، اكثرتان نمی دانید، اكثرتان عقلانیت ندارید، اكثرتان به ھویت خود بر نمی گردید، اكثرتان جاھلید، اكثرتان اھل فسق و فجورید و ..... و اگر اندكی را از این گمراھی مستثنی كرده، نه مدعیان دروغگو و فریبكار بلكه معدود گنج ھای پنھانند در كنج خرابات. آدمیانشیطان را گمراه و فریبكار خوانند و ما شیطان ھا در حیرت از فریبكاری، گمراھی و دروغگوئی آدم!! " " اما شیطان ، ما ............ " شیطان میان حرفم پرید و گفت: " شما آدم ھا چون حمارید که تنھاآن کتاب ھای مقدس را بر پشت خود داشته و اندك ادراکی از آنھا ندارید!! " " اگر خطا ھم داریم ھمانا ناشی از وسوسه توست! و اگر انکار کنی پس او را چگونه خدائی است که ھر انچه را آفریده اكثرآنھا جاھل، نادان، دروغگو، فریبکار. و دارای ھمه بدی ھای ممکن ھستند؟!!" و شیطان پس از سکوت کوتاھی گفت: "من نیز مخلوق اویم اما آگاه از اسرار او نیستم!!" "یعنی تو را زیانی بر آدم نیست؟!" " ای آدم و آدم ھا، نه اینکه مرا زیانی بر آدم نیست بلکه من ھمیشه خدمتکاری صادق و وفادار برای شمابوده ام و ... " و من که از این ادعای شیطان در شگفتآمده بودم با تعجب گفتم: " عجیب است شیطان! تو چگونه خدمتکاری صادق و وفادار برای ما بوده ای؟!! " شیطان آھی کشید و ادامه داد: " اگر من نبودم چگونه ھر جرم و جنایت، ھر حیله و نیرنگ، ھر پستی و دنائت و ھر کجروی و ناپسندی را در اندیشه و رفتار خود، توجیه می کردید؟!! و آنھا را به گردن که میانداختید؟! اگر من نبودم شما آدم ھا از این ھمه دروغ و نیرنگ ھرآینه در پیشگاه وجدان خفته خود دق کرده و از شرمساری می مردید! اگر من نبودم چگونه پیشوایانتان به نام رھائیتان از بند من شما را اینگونهدر بند خود گرفتار می کردند؟! و..." " پس شیطان، سرچشمه این ھمه تاریکیکه بر ما سایه افکنده کجاست؟! " منشا این تاریکی دوری از خرد و اندیشه و پناه بردن در دامان تاریک نیرنگ و فریب است، درد و درمان ھر دو در توست. در کجا به دنبال درمانمی گردی؟!..." و پس از سکوت کوتاھی ادامه داد: ".... شما به خود نیز دروغ می گوئید و آنچه را با چشم می بینید باور ندارید اما آنچه را نمی بینید و خردو اندیشه نیز با آن بیگانه است باور داشته و ھستی ناچیز خود را به پیشگاه آن قربانی می کنید و این یعنی فریب دادن ریاكارانه ی خود.“ " اما ..." اما او رفته بود!! ھوا رو به تاریکی می رفت. از جا برخاستم و راه خانه در پیش گرفتم، خسته تر از پیش و خسته تر از خویش. RE: شیطان و انسان - FARID.SHOMPET - 05-09-2013 نقل قول: " شما آدم ھا چون حمارید که تنھاآن کتاب ھای مقدس را بر پشت خود داشته و اندك ادراکی از آنھا ندارید!! " خودمونم توش موندیم. |