[ltr]«ای خدا مرحمتی تاج سری
نره از یاد تو اینجا بشری»[/ltr]

[ltr]خواستگار کفش و کت مشکی داره
عینکش رو دم در بر می داره
اگه پاهاش باشه مردونه «یه کم»
احتمالا جورابش باشه پاره![/ltr]

[ltr]من خودم آفتاب و مهتابش می شم
قربون سوراخ جورابش می شم[/ltr]

[ltr]خواستگار آدم با شرم و حیاست
کلاسش هرچی می خواد باشه، بالاست!
می رسه از راه دوری یه شبه
مث شاهزاده ی توی قصه هاست[/ltr]

[ltr]من براش سیندرلا رو می خونم
قصه ی کفش طلا رو می خونم[/ltr]

[ltr]خواستگار ابرو کمون قد بلند
خنده هاش موذیه اما مث قند
صورتش سرخه خجالت می کشه
داره یه اسب سفید غیر«سمند»[/ltr]

[ltr]ای خدا کاری بکن حتی یه بار
خط نیفته به تن اسب و سوار[/ltr]

[ltr]خواستگار تک پسر و با نمکه
ولی اون خواهرش عین کپکه
مادرش میگه که «ماهه» پسرم
توی فامیل نداره لنگه، تکه[/ltr]

[ltr]می شه مکشوفم از این قندعسل
که چرا کرده خدا ماهو کچل![/ltr]

[ltr]خواستگار هر جا چشاش دنبال تو
میدوه اندازه ی ده سال تو
اولش هر چی بگی با دل و جون
میگه باشه، بیا اینم مال تو[/ltr]

[ltr]ای خدا قاتل جون فردا نشه
تنبون این «یه» پسر دو تا نشه[/ltr]

[ltr]خواستگار البته قند عسله
ولی خب شیرین با پول و پله
اگه داشت که دیگه حله همه چی
زود می بندی چشاتو میگی«بله»[/ltr]

[ltr]ای خدا کی می شه پس نوبت ما؟
خواستگار من که نداشتم تا حالا![/ltr]