آشنایی با یک تمدن 7000 ساله - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +---- انجمن: وسطی و باستان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=46) +---- موضوع: آشنایی با یک تمدن 7000 ساله (/showthread.php?tid=40380) |
آشنایی با یک تمدن 7000 ساله - ✘ றДƬДᗡØЯЄ ✘ - 26-07-2013 میدانم که چیز تازهای در انتظارم نیست و قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد و یكی از عجایب هفتگانه جهان در برابرم ظاهر شود، اما همین كه پایم به اینجا میرسد، مسحور میشوم و دلم میخواهد که بایستم و به دوردستها خیره شوم. بعد هم بیآن كه بدانم چرا ، راه بیفتم و زیر آفتاب داغ نیمروز، تپه سیلك را بالا بروم. اینجا كه میآیم خیام میخوانم و زیر لب زمزمه میكنم: در كارگه كوزهگری رفتم دوش دیدم دو هزار كوزه گویا و خموش هر یك به زبان حال با من گفتند- كو كوزهگر و كوزهخر و كوزهفروش اصلا اینجا بوی شعرهای خیام را میدهد. بوی خاك و گل و كوزه. این زمین مسحورت میكند و با تمام گرمی هوا احساس میكنی خنكای آشنایی زیر پوستت میدود. انگار به اصلت كه میگویند مشتی خاك بوده، باز گشتهای . از تپه كه بالا بروی میتوانی شهر كاشان را از نمایی دیگر ببینی. سیلك در سه كیلومتری جنوب غربی كاشان قرار دارد و روزی نخستین تمدن شهرنشینی ایران در آن شكل گرفته است. كاوشگران آن را قدیمیترین خاستگاه تمدن بشری میدانند، آنجا كه نخستین بار انسان به مدنیت گرایش پیدا كرد و شهرنشینی بوجود آمد. تپه سیلك در واقع زیگورات یا محل عبادت اقوام باستانی بوده كه از گل رس و سفال ساخته شده است. این بنای تاریخی تا سال 1310 شناسایی نشده بود و در میان مردم كاشان به شهر نفرین شده معروف بوده تا این كه در كاوشهای باستانشناسان كشف شد. این كشف البته دیدگاه آنها را هم تغییر داده است، چراكه تا پیش از این تصور میكردند نخستین تمدن شهرنشین جهان در ماوراءالنهر بوده، اما پس از آن با شهری باستانی روبهرو میشوند كه قدمت ظروف موجود در آن به بیش از 7500 سال میرسد. بعد از انتقال تعدادی از آثار به موزه لوور فرانسه، كارشناسان این موزه متوجه قدمت این آثار شده و رومن گیرشمن را به ایران اعزام میكنند تا با همكاری آندره گودار فرانسوی كه مدیر موزه ملی ایران بوده در این مكان كاوش كنند. در خرابههای تپه باستانی سیلك چند اسكلت انسان و ظروف قدیمی پیدا شده كه این اشیا در موزههای لوور فرانسه، موزه ملی ایران و موزه باغ فین و موزهای در جنب این بنای باستانی به نمایش گذاشته شده است . دوستی كه با من است و در آخرین كاوشهای سیلك كه سال 1380 انجام شده است حضور داشته، برایم میگوید: سیلك نام اولین تمدن شهرنشینی ایران مركزی در كاشان است. تمدن اقوام تپههای سیلك در 2500 سال پیش مغلوب تمدن آریایی شد كه آثار آنها در طبقات مختلف حفاری از قبیل ظروف لولهدار بلند با نقش اسب و خورشید و اسلحه آهنی و شمشیر و نیزههای دراز كشف شده است. محوطه باستانی سیلك قدمتی 7000 ساله دارد. سیلك گورستان هم داشته است. این را وقتی متوجه میشوم كه چند استخوان در حفاظهای شیشهای میبینم. دوستم برایم توضیح میدهد: سیلك دو گورستان دارد. یكی از گورستانها كه گورستان« الف» نام گرفته 3500 سال قدمت دارد و در 200 متری جنوب تپه جنوبی واقع شده است كه امروزه روی آن بلوار ساخته شده است! گورستان دیگر كه گورستان« ب» نامیده میشود 3000 سال قدمت دارد و در زیر باغها و زمینهای كشاورزی ضلع غربی تپهها قرار دارد. جالب است كه مردهها را به همان شكلی دفن میكردهاند كه جنین در شكم مادر قرار دارد و بر این عقیده بودهاند كه انسان همانگونه كه به دنیا آمده باید از دنیا برود. از تپه پایین میآییم. آقای اعتماد، پیرمرد مهربانی كه در اتاقك كوچك كنار تپه نشست هم خاطرات زیادی از سیلك دارد. او ما را به یك استكان چای دعوت میكند و ما مهمانش میشویم. پیرمرد مهربان، سیلك را از جانش بیشتر دوست دارد و حضور گیرشمن در آن را به یاد میآورد. او هر روز با عشق درختهای كوچك روبهروی اتاقش را آبیاری میكند و به قول خودش در كنار همین اتاق میایستد و آن دورها را نگاه میكند. وقتی این حرف را میزند میخندم و میگویم این خاصیت سیلك است. من هم كه میآیم از دور محو تپهای میشوم كه شاید خیلیها نگاهش كنند و بیاهمیت از كنار آن بگذرند. از او درباره این میپرسم كه چرا محوطه میانی تپه را با چوب پوشاندهاند. آیا این كار كمكی به حفظ تپه میكند یا دلیل دیگری دارد؟ آقای اعتماد لبخند تلخی میزند و میگوید: كمك كه نمیكند... فقط روند از بین رفتنش را كند میكند. سیلك را فراموش كردهاند. دارد از بین میرود و كسی نیست كه به فكرش باشد. وقتی این حرفها را میزند چهرهاش پر از غم میشود، به او میگویم: شما كه دوستش دارید. مطمئن باشید سیلك هم شما را دوست دارد. هر دو میخندیم. مثل همیشه عجله دارم و نمیتوانم بیشتر بمانم. با پیرمرد خداحافظی میكنم. با سیلك خداحافظی میكنم و خیامخوانیام را از سر میگیرم: این كوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بوده است این دست كه برگردن او میبینی دستی است كه بر گردن یاری بوده است در راه به سیلك فكر میكنم، به خیام فكر میكنم و ذهنم مشغول است و مثل رباعیهای خیام دارم تپههای خاكی سیلك را میبینم كه روزی مثل ما عاشق بودهاند؛ عاشق زندگی یا هر چیز دیگری، اما حالا فقط میتوانند برایمان بگویند كو كوزهگر و كوزهخر و كوزهفروش؟ |