شعر ها و متن های عاشقانه (( بیا قشنگن )) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: شعر ها و متن های عاشقانه (( بیا قشنگن )) (/showthread.php?tid=33409) |
شعر ها و متن های عاشقانه (( بیا قشنگن )) - DARK.H - 20-04-2013 گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه، باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیفتو رفتی ودگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای ______________________________________________ خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن ببين هم گريه هام از عشق .چه زندوني برام ساختن خداحافظ گل پونه .گل تنهاي بي خونه لالايي ها ديگه خوابي به چشمونم نمي شونه يكي با چشماي نازش دل كوچيكمو لرزوند يكي با دست ناپاكش گلاي باغچمو سوزوند تو اين شب هاي تو در تو . خداحافظ گل شب بو هنوز آوار تنهايي داره مي باره از هر سو خداحافظ گل مريم .گل مظلوم پر دردم نشد با اين تن زخمي به آغوش تو برگردم نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم از اين فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم نمي دوني چه دلتنگم از اين خواب زمستوني تو كه بيدار بيداري بگو از شب چي مي دوني تو اين روياي سر دم گم .خداحافظ گل گندم تو هم بازيچه اي بودي . تو دست سرد اين مردم خداحافظ گل پونه . كه باروني نمي توني ...طلسم بغضو برداره .از اين پاييز ديوونه خداحافظ .....! _______________________________________________ آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم به تولاي تو در آتش محنت چو خليل گوييا در چمن لاله و ريحان بودم تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم _____________________________________________ واقعا دوستت دارم گرچه شايد گاهي چنين به نظر نرسد گاه شايد به نظررسد كه عاشق تو نيستم گاه شايد به نظر رسد كه حتي دوستت هم ندارم ولي درست در همين زمان هااست كه بايد بيش از هميشه مرا درك كني چون در همين زمان هاست كه بيش از هميشه عاشق تو هستم ولي احساساتم جريحه دار شده است با اين كه نمي خواهم مي بينم كه نسبت به تو سرد و بي تفاوتم درست در همين زمان هاست كه مي بينم بيان احساساتم برايم خيلي دشوار مي شود اغلب كرده تو ؛كه احساسات مرا جريحه دار كرده است بسيار كوچك است ولي آن گاه كه كسي را دوست داري آن سان كه من تو را دوست داري هركاهي ؛كوهي مي شود و پيش از هر چيزي اين به ذهنم مي رسد كه دوستم نداري خواهش مي كنم با من صبور باش مي خواهم با احساساتم صادق تر باشم و مي كوشم كه اين چنين حساس نباشم ولي با اين همه فكر مي كنم كه بايد كاملا اطمينان داشته باشي كه هميشه از همه راههاي ممكن عاشق تو هستم ___________________________________________________ دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد. عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت. ___________________________________________________ تماشايي ترين تصوير دنيا مي شوي گاهي دلم مي پاشد از هم بس كه زيبا مي شوي گاهي حضور گاه گاهت بازي خورشيد با ابر است كه پنهان مي شوي گاهي و پيدا مي شوي گاهي به ما تا مي رسي كج مي كني يكباره راهت را ز ناچاريست گر همصحبت ما مي شوي گاهي دلت پاك است اما با تمام سادگيهايت به قصد عاشق آزاري معما مي شوي گاهي تو را از سرخي سيب غزل هايم گريزي نيست تو هم مانند ادم زود اغوا مي شوي گاهي... __________________________________________________ گذشته در چشمانم مانده است عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم که نفهمی هنوز هم دوستت دارم __________________________________________________ بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته آسمان پر باران چشم هایم بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟ ____________________________________________________ نمیشه که تو باشی من و من عاشقت نباشیم فاصله را معنا کن با کتابی که زبانش آمدن است … دست بر دیوار سیمانی بکش لمس قلب من به همین آسانی است … بیراهه ای که به کوچه ی عشق می رسید اشتباه نبود راه را اشتباه آمده بودم پشیمان نیستم! راهنما شده ام …. ___________________________________________________ از فکر من بگذر خیالت تخت باشد من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد این من که با هر ضربه ای از پا در آمد تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد چه میکنی اگر او راکه خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد رها کند برود از دلت جدا باشد به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد رها کنی بروند تا دوتا پرنده شوند خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری که هق هق تو مبادا به گوششان برسد خدا کند که نه…!!نفرین نمیکنم که مباد به او که عاشق او بوده ام زیان برسد خدا کند که فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زمان آن برسد ___________________________________________________ گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم حتی اگر به دیده رویا ببینیم من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست بر این گمان مباش که زیبا ببینم شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟ این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند با این همه مخواه که تنها ببینیم مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی بی خویش در سماع غزل ها ببینیم یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم در خود که ناگزیری دریا ببینیم شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست اما تو با چراغ بیا تا ببینیم __________________________________________________ درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند __________________________________________________ خواب و خیالنازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت _____________________________________________________ برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬ دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است… و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم ! شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛ میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم چیزهایی مثل ِِ آینده رفتن ماندن حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن.. ____________________________________________________ کسی را میخواهم، نمییابمش میسازمش روی تصویر تو و تو با یک کلمه فرو میریزیاش تو هم کسی میخواهی، نمییابیش میسازیاش روی تصویر من و من نیز با یک کلمه … اصلا بیا چیز دیگری نسازیم و تن به زیبایی ابهام بسپاریم فراموش شویم در آنچه هست روی چمنهای هم دراز بکشیم به نیلوفرهامان فرصت پیچش بدهیم بگذار دستهایم در آغوش راز شناور شوند رویای عشق در همین حوالی مبهم درد است شاید! ___________________________________________________ تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم و در اضطراب گلبوته های جدایی , چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم . به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی . پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت هنوز در من شمعی روشن است . و من… در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان تو تجلی کند ….!!! _____________________________________________________ میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه” وقتی یه سنگو تودریا میندازی فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه وبرای همیشه محو میشه ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره وسعی می کنم مثل دریا باشم فراموش کنم سن… که به دلم زدن با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم. _____________________________________________________ چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت. چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم. چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام. چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ. چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم. چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است……… _____________________________________________________ وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست … ________________________________________ نــــــــــــــــــــظـــــــــــــر و ســــــــــــــــــــــــــپاس فرامـــــــــــــــــوش نــــــــــشـه RE: شعر ها و متن های عاشقانه (( بیا قشنگن )) - tanha naro - 20-04-2013 مرسی خسته نباشی RE: شعر ها و متن های عاشقانه (( بیا قشنگن )) - parmis78 - 20-04-2013 خیلی قشنگ بودن مرسی زحمت کشیدی RE: شعر ها و متن های عاشقانه (( بیا قشنگن )) - ჩяσOσкєη ժяєαм - 15-05-2013 حرف نداشت RE: شعر ها و متن های عاشقانه (( بیا قشنگن )) - pooriya2013 - 15-05-2013 ممنون. RE: شعر ها و متن های عاشقانه (( بیا قشنگن )) - ☻JOKER☻ - 26-08-2013 فقط شعراشو دوست داشتم |