زبان ۳ (دوازدهم) تحلیل صفحات ۲۱ تا ۲۳ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تحصیلات دانش آموزی و دانشجویی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=64) +--- موضوع: زبان ۳ (دوازدهم) تحلیل صفحات ۲۱ تا ۲۳ (/showthread.php?tid=298562) |
زبان ۳ (دوازدهم) تحلیل صفحات ۲۱ تا ۲۳ - מַברִיק - 21-12-2021 زبان ۳ (دوازدهم) تحلیل صفحات ۲۱ تا ۲۳ New Words and Expressions واژه ها و اصطلاحات جدید A. Look, Read and Practice. الف. ببینید، بخوانید و تمرین کنید. Hamid sits on the sofa and watches TV all the time. حمید همیشه روی کاناپه (= مبل دو/سه نفره) مینشیند و تلویزیون تماشا میکند. My grandfather feeds the pigeons in the park every morning. پدربزرگم به کبوترها در پارک هرروز صبح غذا میدهد. Dad really shouted at me when I didn’t do my homework. بابا واقعا سرم دادکشید وقتی تکالیفم رو انجام ندادم. We have to speak louder, because my grandmother is hard of hearing. ما باید بلندتر صحبت کنیم، چون مادربزرگم سنگین گوش/کم شنوا است. Ferdowsi was born in a village near Toos. فردوسی در یک دهکده نزدیک طوس متولد شد. My uncle went to his son and hugged him. عمو/دایی ام به سمت پسرش رفت و او را بغل کرد/در آغوش گرفت. My little sister sits on my mother’s lap all the time. خواهر کوچکم همیشه روی پای مادرم مینشیند. نکته: واژه lap در انگلیسی به جلوی ران پا اطلاق میشود که هنگام نشستن چیزی میتوان روی آن گذاشت، مثلا واژه laptop. B. Read and Practice. ب. بخوانید و تمرین کنید. burst into tears: to cry suddenly زیر گریه زدن: ناگهان گریه کردن Aida burst into tears when she saw her score. آیدا زد زیر گریه وقتی که نمره اش را دید. repeatedly: many times مکررا/بارها: چندین بار I’ve told Mohsen repeatedly to talk politely to his teachers. به محسن بارها گفته ام که با معلم هایش مودبانه حرف بزند. forgive: to stop being angry with someone بخشیدن: دیگر از دست کسی عصبانی نبودن Mom forgave me for breaking the vase. مامان من رو بخاطر شکستن گلدان بخشید. calmly: in a quiet way به آرامی: به طور ساکتی He always speaks slowly and calmly. او همیشه به آهستگی و به آرامی حرف میزند. diary: a book in which you record your thoughts or feelings or what has happened every day. دفترخاطرات: کتابی/دفتری که در آن افکار یا احساساتتان یا چیزی که هرروز اتفاق افتاده را ثبت میکنید. I have kept a diary for twelve years. من یک دفتر خاطرات برای دوازده سال نگه داشته ام. #اصطلاحات #انگلیسی |