زندگینامه دکتر علی معلم دامغانی - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: زندگینامه دکتر علی معلم دامغانی (/showthread.php?tid=298497) |
زندگینامه دکتر علی معلم دامغانی - מַברִיק - 08-12-2021 زندگینامه دکتر علی معلم دامغانی استاد علی معلم دامغانی درسال 1330دردامغان متولدشد. وپس ازاخذ دیپلم ازسمنان وشاهرود به تحصیل دردانشکده های حقوق وعلوم انسانی دانشگاه تهران پرداخت. وی علاوه بر تدریس شعر، موسیقی وادبیات، معاون فرهنگی حوزه هنری سازمان تبلیغات، عضو شورای شعر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی و ریئس مرکز موسیقی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بوده است. وی درسال1380 درنخسین همایش چهره های ماندگار به عنوان چهره ماندگار درعرصه شعروادب فارسی برگزیده شد. گروه: علوم انسانی رشته: حقوق تحصیلات رسمی و حرفه ای: علی معلم دامغانی پس ازاخذ دیپلم درسمنان وشاهرود به تحصیل دردانشکده های حقوق وادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران پرداخت. و از آن پس به مطالعه آزاد دراین زمینه به ویژه سرودن اشعارانقلابی پرداخت.خاطرات و وقایع تحصیل: وقوع انقلاب اسلامی درسال1357 از وقایع مهم روزگار زندگی علی معلم دامغانی بود که به محتوای اشعار وی تاثیری اساسی داشته است. فعالیتهای ضمن تحصیل: علی معلم دامغانی درحین تحصیل در رشته های ادبیات وحقوق به موسیقی نیزعلاقه مند بود و در این زمینه نیز آموزشهایی دیده است. وقایع میانسالی: از وقایعی مهی که بر زندگی ادبی علی معلم دامغانی تاثیرنهاد،انقلاب اسلامی بود که محتوای شعرمعاصر وی را به خود اختصاص داد. وی پس ازانقلاب علاوه بر تدریس وتحقیق درشعر، موسیقی وادبیات، معاونت فرهنگی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ریئس مرکز موسیقی سازمان صداوسیما بوده است. مشاغل و سمتهای مورد تصدی: علی معلم دامغانی علاوه بر تدریس در زمینه شعر، موسیقی وادبیات، معاونت فرهنگی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، عضویت در شورای شعر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی و ریاست مرکز موسیقی سازمان صداوسیما را برعهده داشته است. فعالیتهای آموزشی: علی معلم دامغانی مدتی را به تدریس شعر، ادبیات و موسیقی اشتغال داشته است. سایر فعالیتها و برنامه های روزمره: مطالعه آثارادبی و سرودن شعرهای انقلابی از اموری است که اوقات فراغت علی معلم دامغانی را به خود اختصاص می دهد. همچین با حضور در همایش های بزرگ ادبی حضور خود را پررنگ تر می کند. همفکران فرد: سید علی موسوی گرمارودی، مشفق کاشانی و محمود شاهرخی برخی از شاعران انقلابی و از همفکران علی معلم دامغانی هستند. آرا و گرایشهای خاص: علی معلم دامغانی از جمله شاعرانی است که در فضای معاصر در ستایش انقلاب اسلامی و عرفان اشعاری می سرایند. جوائز و نشانها: علی معلم دامغانی درسال1380 در نخستین همایش چهرهای ماندگار به عنوان چهره برگزیده درزمینه شعر و ادب فارسی برگزیده و معرفی شد. ریاست فرهنگستان هنر: استاد علی معلم دامغانی در سال 1388 بنابر تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی و با حکم رئیس جمهور به عنوان دومین رئیس فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. آثار: ۱۳۶۰ - رجعت سرخ ستاره مسئولیت ها: معاون فرهنگی حوزه هنری عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رئیس مرکز موسیقی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در دی ۱۳۸۸ شورای عالی انقلاب فرهنگی با برکناری میرحسین موسوی او را به ریاست فرهنگستان هنر برگزید. اما وی با ابراز ناباوری از این موضوع گفت: «احتمالا منظور از معلم، علی معلم فیلمساز بودهاست، نه من!» نمونه اشعار: 1 گر این ترانه نماند خلیج خواهد ماند خلیج فارس به سعی بسیج خواهد ماند ز تیغ و دشنه فریاد مرد و زن رستید اگر زمین و زمان گنگ و گیج خواهد ماند ملتی که خصم بیشرف دارد همچو ما هماره سر به کف دارد ای خسان گر آدمی شما هستید جانور بر آدمی شرف دارد! به تک مران زمانه برمیخیزد زهر کران زبانه برمیخیزد چو بذر کینه در جهان افشاندی ز باغ جان جوانه برمیخیزد به انتقام آن کبوتر سیمین پر عقاب رزم از این کرانه برمیخیزد خلق ما هماره سر به کف دارد آتش این کرانه در صدف دارد 2 تندی مکن با کاروان محمل بدار ای ساربان *** بمان ای یار من ای افسون ماندن شرار داغ من باش ازسودای بیژن بهار باغ من باش برخوان من ز اخوان من گرگان شکسته سکان من ای جان عاشق به چنگ مهوشان تو شکسته سبو به سنگ می کشان تو به چنگ چاوشان تو نشان تو توماه شبانه نگاهم به ره باش بیا تا بیکرانه به راهم نگه باش من بی ماه رویت نبینم به سویت بیا کز موی تو رسد دل به کویت ای یار و دلدارم ای آهوی مشکینم گر آسمان بگذارد کام دل مسکینم ای گمگشته عاشق به شهر دورمان کوچ شو فیروزه یارا به نیشابورمان کوچ ای مه جبین در ملک چین از اندوه تو من غمگینم تو دریای روشن دل ما چو ماهی مگو پوشیده جوشن به دریا چه خواهی بر رخ خال هندوت چو هاروت و ماروت بگو آتش خیزد از چشم جادوت 3 روزي كه در جام شفق مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه گوئي خواب ديدم خورشيد را بر نيزه؟ آري اينچنين است خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است بر صخره از سيب زنخ بر ميتوان ديد خورشيد را بر نيزه كمتر ميتوان ديد در جام من مي پيش تر كن ساقي امشب با من مدارا بيشتر كن ساقي امشب بر آبخورد آخر مقدَّم تشنگانند مي ده حريفانم صبوري ميتوانند اين تازه رويان كهنه رندان زمينند با ناشكيبايان صبوري را قرينند من صحبت شب تا سحوري كي توانم من زخم دارم من صبوري كي توانم تسكين ظلمت شهر كوران را مبارك ساقي سلامت اين صبوران را مبارك من زخمهاي كهنه دارم بي شكيبم من گرچه اينجا آشيان دارم غريبم من با صبوري كينه ديرينه دارم من زخم داغ آدم اندر سينه دارم من زخمدار تيغ قابيلم برادر ميراثخوار رنج هابيلم برادر يوسف مرا فرزند مادر بود در چاه يحيي! مرا يحيي برادر بود در چاه از نيل با موسي بيابانگرد بودم بر دار با عيسي شريك درد بودم من با محمد از يتيمي عهد كردم با عاشقي ميثاق خون در مهد كردم بر ثور شب با عنكبوتان ميتنيدم در چاه كوفه واي حيدر ميشنيدم بر ريگ صحرا با اباذر پويه كردم عمار وَش چون ابر و دريا مويه كردم تاوان مستي همچو اشتر باز راندم با ميثم از معراج دار آواز خواندم من تلخي صبر خدا در جام دارم صفراي رنج مجتبي در كام دارم من زخم خوردم صبر كردم دير كردم من با حسين از كربلا شبگير كردم آن روز در جام شفق مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد فريادهاي خسته سر بر اوج ميزد وادي به وادي خون پاكان موج ميزد بي درد مردم ما خدا، بي درد مردم نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم از پا حسين افتاد و ما برپاي بوديم زينب اسيري رفت و ما بر جاي بوديم از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند دست علمدار خدا را قطع كردند نوباوهگان مصطفي را سربريدند مرغان بستان خدا را سربريدند دربر گريز باغ زهرا برگ كرديم زنجير خائيديم و صبر مرگ كرديم چون بيوهگان ننگ سلامت ماند برما تاوان اين خون تا قيامت ماند برما روزي كه در جام شفق مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد 4 دوش با یاد تو لیک از تو جدا تا دم صبح گریه کردیم من و شمع، بتا! تا دم صبح دور از جان تو ای دوست که دیشب بیتو سنگ میریخت به ما سنگ بلا تا دم صبح یاد آن شب که به هم سلسلهجنبان بودند شانه و دست من و باد صبا تا دم صبح بر سرم دوش ز هجران تو کوکب میریخت شب جدا، شمع جدا، دیده جدا تا دم صبح نه همین دوش که عمریست معلم شبها گریه کردم به خدایی خدا تا دم صبح 5 گرفته خون شقایق رکاب باغچهها فتاده آتش گل در کتاب باغچهها ز سردمهری شبهای شهر بیآواز به بوی صبح برآشفته خواب باغچهها ز تنگچشمی دهقان خشم، در رگ گل به جوش آمده خون مذاب باغچهها به برگبرگ شقایق به داغ لاله شکفت شکوه فاجعه در اضطراب باغچهها نگاه کن که چه سان طفره میرود گلچین به جرم چیدن گل از جواب باغچهها ز نینوایی ما بلبلان شهر غریب سیاهمست شدند از شراب باغچهها معلما گل آتش برآید از دهنم اگر به تیغ نبرّند آب باغچهها 6 آسمان محراب ابروی کسی است شب شکنج طرّهی موی کسی است میدرخشد چهر مهر آیینه است داغ دارد روی مهروی کسی است هایوهوی ما و من در سینه سوخت کاندرین گنبد هیاهوی کسی است سرمه کو تا خامشی انشا کنیم دور با چشم غزلگوی کسی است باده لاف روشنایی میزند عذر مُل، شرم گل از روی کسی است کود دلم امشب معلم کو دلم؟ باز این دیوانه در کوی کسی است 7 آفتاب آينه دار است اينجا ذرّه خورشيدسوار است اينجا ماية گرميِ سودا داغ است لاله سرجوشِ بهار است اينجا در حناي من و ما رنگي نيست خونِ عشّاق نگار است اينجا بيحساباند صفاكيشانش سعيِ ما در چه شمار است اينجا؟ عاشقي را نخرند، اي زاهد! خودفروشي به چه كار است اينجا؟ پاي دركش به ادب، اي صوفي! سرِ منصور به دار است اينجا طفل راهاند ـ معلّم! ـ ياران ور نه سر منزل يار است اينجا |