داستان|ملا نصردين|پارت 3) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستان|ملا نصردين|پارت 3) (/showthread.php?tid=296894) |
داستان|ملا نصردين|پارت 3) - ᴠᴀᴍᴘɪʀᴇ - 12-05-2021 به نام خدا داستان قیمت حاکم وزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟ ملا گفت : بیست تومان. حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است. ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری! __________________ داستان قبر دراز روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است! شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است! ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟! __________________ داستان خانه عزاداران روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم! ملا گفت: لیوانی آب بده! دخترک پاسخ داد: نداریم! ملا پرسید: مادرت کجاست: دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است! ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید! :! |