داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم (/showthread.php?tid=290326) |
داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم - LUGAN - 16-10-2020 سلام گایز اینم داستان وبکم و lane .این داستان واقعی از زبان نامزد لین هستش: تو عروسی برادرم باهاش اشنا شدم... یه دختر خیلی خوشگلو ناز بود اسمش لین بود... خیلی عاشقش شدم وقتی دیدمش یه حسه عجیبیو تو من زنده کرد... خلاصه چند روز باهم حرف زدیمو اشنا شدیم تا متوجه شدم باباش از رابطه ای که با من داره ناراضیه. باید میرفتم یه شهره دیگه برای تحصیل واسه همین از لین دور میشدم... از یه طرف باباش نمیزاشت من ببینمش... تصمیم گرفتم براش یه وبکم بخرم که از یه شهره دیگه با هم حرف بزنیم از اینترنت براش خریدمو پنهانی دادم بهش خیلی خوشحال شد کلی ازم تشکر کرد. روز رفتن رسید و من رفتم به شهره جدید به خاطره تحصیل وقت زیادی نداشتم.برای همین از لین بی خبر بودم...تا یه روز دیدم وبکم داد خیلی گریه کرده بود و حالش خیلی بد بود بهم گفت که باباش مرده... خیلی ناراحت بود و منم سعی کردم ارومش کنم. بهم گفت پدرش چند روزی بوده رفتاره خیلی عجیبی داشته همش با یه نفر صحبت میکرده... میگفت به نظر میاد یکی پدرمو کشته ولی همه میگن مرگ طبیعی بوده ولی من میدونم چون چند روز بود پدرم میخواست از خونه فرار کنه میگفت این خونه خوب نیست... باید از اینجا بریم. ولی مرد دیگه... خلاصه چند روز بازم رابطمون خوب شد و قرار شد ما از روزه 5ام به صورت کامل تو وبکم انلاین باشیم و همش همو ببینیم. از نیمه شب باهم حرف زدیم حدودا ساعت 3 بود که من کم کم خوابم گرفت پس به لین گفتم و اونم رفت که بخوابه. حدودا ساعت 5 صبح برای دستشویی بیدار شدم که دیدم وبکم روشنه لین خواب بود ولی یه نفر بالاسرش بود که قیافش معلوم نبود...من لینو صدا زدم و اون فرد ناشناس یه نگاه به وبکم کرد و یه لحظه رابطمون قطع شد... ترسیدم باز وصل کردم رابطرو ولی هیچکس جز لین تو اتاق نبود. صبح شده بود و با فکر دیشب رفتم دانشگاه و خیلی فکرم درگیرش بود... بعداظهر برگشتم خونه لین هم پشت وبکم منتظرم بود. راجبه دیشب بهش چیزی نگفتم. وسط حرف یه دفعه دیدم همون مرد باز اومده پشت لین خیلی ترسیدم سریعبه لین گفتم پشتتو ببین اون دید و گفت چیزی نیست حتما خیالاتی شدی عزیزم ولی من هنوز اون مردو میدیدم یهدفعه صدا قطع شد و تصویر رفت... من خیلی ترسیدموقتی ارتباطو باز وصل کردم دیدم لیننیست و فقط سگش هست چند لحظه لین نبود بعد اومدو با یه حالت عجیبو بی روح به من گفت من بعدا بهت وبکم میدم فعلا خدافظ من تعجب کردم لین off شد چند روز گذشت و خبری نشد ازش هر زنگ یا پیامی هم که میدیدم جواب نمیداد یه شب حدودا ساعت 2 یه دفعه دیدم لین وبکم داده ولی چیزی از صورتش معلوم نیست فقط با یه لحنه بی روحو سرد گفت وبکمو خاموش نکن اربابم ارگودمان میخواد ببینتت یه دفعه صدای جیغ شنیدمیه جیغه خیلی وحشتناک ترسیدم سریع لپتابمو خاموش کردم تعجب کردم که لین چرا با من این رفتارو داره؟ فردا شبش داشتم قضیه رو فراموش میکردمکه دیدم یه ویس میل براماومده توش لین داشت جیغ میزدومیگفت چرا خاموش کردی اونو؟ اربابم داره منو تیکه تیکه میکنه... خیلی ترسیدم صدای لین جوری بود که انگار یکی داشت شکنجش میکرد به پلیس زنگ زدم و ادرس لین رو دادم بهش و گفتم لطفا برید و ببینید چه اتفاقی افتاده چند ساعت بعدش پلیس گفت جسد لین رو تیکه تیکه پیدا کردند هیچردی هم از قاتل وجود نداره...! نامزد لین پس از تعریف کردن داستان خودکشی کرد به دلیل از دست دادن لین و این پرونده هیچوقت بسته نشد! RE: داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم - مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב - 16-10-2020 جن خيلي وقتا تنهايي مياد سراغ اونهايي كه خونه ان تنها يا حواسشون به دورو بر نيست/: RE: داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم - LUGAN - 16-10-2020 (16-10-2020، 21:00)Маджид Гангстер نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ولی هنوز معلوم نیست که اون کی بوده RE: داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم - ☪爪尺.山丨几几乇尺☪ - 16-10-2020 فک کنم جن تسخیرش کرده بود یا..... ارگودمان کی بود؟..... RE: داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم - LUGAN - 16-10-2020 (16-10-2020، 21:52)☪MR.WINNER☪ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. منم همین فکرو میکنم ارگودمان چیه RE: داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم - کــــــــــⓐرمَن - 19-10-2020 بچه ها و حیوانات ب دلیل داشتن انرژی زیاد توانایی دیدن موجودی مث جن هستن و فکر و تخیل زیاد هم باعث روخ دادن چنین چیز هایی میشه تا میتوانید از خواندن چنین چیزا دوری کنید حتی اگر متوجه چیزی نشوید در اخر با مشغولیت زیاد ذهنتون اذیت میشید ک خودم از اون دسته ام و سعی دارم ب تازگی ازش دوری کنم در واقعیت زندگی کنید(: RE: داستان واقعی و ترسناک لین و وبکم - ρσєѕɪ - 12-11-2020 منتقل شد . |