من و نفیسه - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: من و نفیسه (/showthread.php?tid=277802) |
من و نفیسه - کــــــــــⓐرمَن - 03-01-2020 سلام من مهلام یه دختر که جلوی در بیمارستان منتظره تا دوستش از اتاق عمل بیاد بیرون راستش داستان از جایی شروع شد که نفیسه باز با اون پسره جمز دعوا نکنی بهم قول بده تا با خیال راحت برم سر کار باشه مهلا اه که چقدر از اون پسره بدم میاد از من گفتن بود بعد میام دنبال تو ببرمت سر کار بعد من میرم دانشگاه حله ببین من نفیسه رو جلو در دانشگاه پیاده کردم نفیسه از من یه سال کوچک بود ما تو المان درس می خوندیم یتیم بودیم البته نفیسه یه پدر داشت که تو کوچکی ترکش کرده بود ها اون پسره جمز همکلاسی نفیسه هستش همیشه باهم دعوا می کردن بعد از کار رفتم دنبال نفیسه وقتی رسیدم دیدم با پسره جمز دست در دست لبخند به هم از پله ها میان پایین یه لحظه انگشت به دهن موندم تا اینکه صدای در منو به خودم اورد نفیسه نشت تو ماشین ازش پرسیدم چی شده شما چرا اینجوری گفت ایا می دانید خانوم مهلا خیلی فضول است عصبانی شدم بهش گفتم تو دیگه با این ایا می دانید ها داری عصابمو خرد می کنی گفت می گم فقط با ایا می دانید قبول کردم گفت ایا می دانید جمز از من خواستگاری کرد داشتم اب میشودم تا دیروز با هم دعوا می کردن حالا چی شد یهو تصمیم به ازدواج گرفتن وقتی رسیدم خونه باهاش جروبحث کردیم باهاش خیلی بد رفتار کردم به نظرم می رسید که اونا با هم جور نمی شن نفیسه چند بار جمزو کتک زده بود وقتی درباره ی این موضوع باهاش حرف می زدم می گفت چون منو دوست اشت دست رو من بلند نمی کرد من تا الان اخرین ایا می دانیدشو اونجا شنیدم ایا می دانید مهلا خانوم خیلی حسود است بعد از خونه بیرون رفت پارو غرورم گذاشتم بعد رفتم دنبالش چون المان شب های خطرناکی را برایه یه دختر می تواند رقم بزند وقتی پیداش کردم راضیش کرم با من بیاد گفت دوست دارد ماشین رو خودش بروند اون گواهینامه نداشت اما برای اینکه دلشو باز می خواستم به دست بیارم راضی شدم وقتی نشست پشت فرمون درباره ی جمز و زندگی بعد از این وضع رو باهاش در میان گذاشتم اما دقت نکردم که سرعت یواش یواش داره بالا می ره وقتی فهمیدم دیگه دیر بود نفیسه با یه کامیون تصادف کرد و چون بیشتر طرف فرمون اسیب دیده بود نفیسه به شدت زخمی شده بود الان هم منتظرم از اتاق عمل بیاد بیرون چند دقیقه پیش دکترا گفتن خون زیادی از دست داده و اون موقع جمز اومد و بهش خون داد از حرفام پشیمان شدم ایکاش لال بودم و اون حرفارو نمی گفتم پلیس از مهلا پرسید چرا فقط نفیسه اسیب جدی دیده شما چرا به غیر از دست و پا اتفاق دیگه ای نشوده مهلا چشماش پر از اشک شد و گفت دعا کنید تا زمانی که من کر شم نفیسه به هوش بیاد و من بتوانم ایا می دانید هاشو خنده هاشو بشنوم درست فهمیدیم گوش من اسیب دیده و بیشتر از چند روز طول نخواهد کشید که من کر بشم مهلا از جاش برخواست و رفت شروع به خواندن قران کرد در همین موقع جمز رفت پیشش و خبر اینکه عمل با موفقیت پیش رفته را به مهلا داد مهلا باز گریه کرد اما از خوشحالی RE: من و نفیسه - red_Queen - 03-01-2020 سپاس خوهری RE: من و نفیسه - کــــــــــⓐرمَن - 03-01-2020 (03-01-2020، 15:39)*نفس* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ممنون عزیزم RE: من و نفیسه - لــــــــــⓘلی - 03-01-2020 (03-01-2020، 15:30)aysan666666 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. merci azizamm RE: من و نفیسه - کــــــــــⓐرمَن - 04-01-2020 (03-01-2020، 20:58)S-T-I-N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. خواهش RE: من و نفیسه - ☪爪尺.山丨几几乇尺☪ - 04-01-2020 رمان زیبایی بود ادامه نداره؟ RE: من و نفیسه - کــــــــــⓐرمَن - 04-01-2020 (04-01-2020، 9:30)sadra winner نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. یه داستان کوتاه بود اما اگه بخوایین می تونم ادامه شو بنویسم |