انجمن های تخصصی  فلش خور
عاشقانه های معاصر(بخش اول:فاضل نظری، گریه های امپراتور) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+--- موضوع: عاشقانه های معاصر(بخش اول:فاضل نظری، گریه های امپراتور) (/showthread.php?tid=269515)



عاشقانه های معاصر(بخش اول:فاضل نظری، گریه های امپراتور) - -amir-hossein - 06-07-2018

در این موضوع ها سعی دارم برترین اشعار معاصر رو براتون جمع آوری کنم

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

فاضل نظری

----------------------------------------------
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
فاضل نظری

---------------------------------------------------

عاشقانه های معاصر(بخش اول:فاضل نظری، گریه های امپراتور) 1

به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر

مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر



من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم

که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر



به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم

به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر



من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم

مرا می ساختند ای کاش ، از آب و گلی دیگر



طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد

من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر



به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم

مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر


فاضل نظری


----------------------------------------------
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه کـــه تصویـــر تـــو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت

در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت

نتوانست  فـــرامــــوش  کند  مستــــی  را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت

کـــی بـــــه انداختن سنگ پیاپـی در آب
ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!
فاضل نظری

---------------------------------------------------

نیستی کم! نه از آیینه نه حتی از ماه

که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه



من محال است به دیدار تو قانع باشم

کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه



به تمنای تو دریا شده ام! گرچه یکی ست

سهم یک کاسه ی آب و دل دریا از ماه



گفتم این غم به خداوند بگویم، دیدم

که خداوند جدا کرده زمین را از ماه



صحبتی نیست! اگر هم گله ای هست از اوست

می توانیم برنجیم مگر ما از ماه!

"فاضل نظری"


اگه نکته ای هست یا شاعری رو میشناسین یا شعر خوبی سراغ دارین حتما بگین که تو پست های بعدی بزارم
سپاس و نظر هم که فراموشتون نشه دیگه(اینا انگیزه ی ماست وگرنه چجوری بفهمیم خوشتون اومده یا نه؟)