شازده کوچولو – قسمت هفدهم - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: شازده کوچولو – قسمت هفدهم (/showthread.php?tid=267155) |
شازده کوچولو – قسمت هفدهم - ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ - 26-08-2017 مسافر کوچولو از کوه بلندی بالا رفت. تنها کوههایی که به عمرش دیده بود سه تا آتشفشانهای اخترک خودش بود که تا سر زانویش میرسید و از آن یکی که خاموش بود جای چارپایه استفاده میکرد. این بود که با خودش گفت: «از سر یک کوه به این بلندی میتوانم به یک نظر همهی سیاره و همهی آدمها را ببینم..» اما جز نوکِ تیزِ صخرههای نوکتیز چیزی ندید. همین جوری گفت: – سلام. طنین بهاش جواب داد: – سلام.. سلام.. سلام.. شهریار کوچولو گفت: – کی هستید شما؟ طنین بهاش جواب داد: – کی هستید شما.. کی هستید شما.. کی هستید شما.. گفت: – با من دوست بشوید. من تک و تنهام. طنین بهاش جواب داد: – من تک و تنهام.. من تک و تنهام.. من تک و تنهام.. آنوقت با خودش فکر کرد: «چه سیارهی عجیبی! خشکِخشک و تیزِتیز و شورِشور. این آدمهاش که یک ذره قوهی تخیل ندارند و هر چه را بشنوند عینا تکرار میکنند.. تو اخترک خودم گلی داشتم که همیشه اول او حرف میزد..» |