![]() |
دلنوشته یه دختر زشت - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: دلنوشته یه دختر زشت (/showthread.php?tid=263436) |
دلنوشته یه دختر زشت - ⍣Raha⍣ - 01-12-2016 دایا بشکن این آیینه ها را که من از دیدن آیینه سیرم مرا روی خوشی از زندگی نیست ولی از زنده ماندن ناگزیرم از آن روزی که دانستم سخن چیست همه گفتند این دختر چه زشت است کدامین مرد او را می پسندد دریغا دختری بی سرنوشت است چو در آیینه بینم روی خود را در آید از درم غم با سپاهی سیه روزی نصیبم کردی اما نبخشیدی مرا چشم سیاهی به هر جا پا نهم از شومی بخت نگاه دلنوازی سوی من نیست از این دلها که بخشیدی به مردم یکی در حلقه گیسوی من نیست مرا دل هست اما دلبری نیست تنم دادی ولی جانم ندادی به من حال پریشان دادی اما سر زلف پریشانی ندادی به هر جا ماهرویان رخ نمودند نبردم توشه ای جز شرمساری خزیدم گوشه ای سر در گریبان به درگاه تو نالیدم به زاری چو رخ پوشم ز بزم خوبرویان همه گویند او مردم گریز است نمی دانند زین درد گرانبار فضای سینه من ناله خیز است به هرجا هم گنانم حلقه بستند نگینش دختری ناز آفرین بود ز شرم روی نا زیبا در آ جمع سر من لحظه ها بر آستین بود چو مادر بیندم در خلوت غم ز راه مهربانی می نوازد ولی چشم غم آلودش گواه است که در اندوه دختر می گدازد به بام آفرینش جغد کورم که در ویرانه هم نا آشنایم نه آهنگی مرا تا نغمه خوانم نه روشن دیده ای تا پر گشایم خدایا بشکن این آیینه ها را که من از دیدن آیینه سیرم مرا روی خوشی از زندگی نیست ولی از زنده ماندن ناگزیرم خداوندا خطا گفتم ببخشای تو بر من سینه ای بی کینه دادی مرا همراه رویی ناخوشایند دلی روشن تر از آیینه دادی مرا صورت پرستان خوار دارند ولی سیرت پرستان می ستایند به بزم پاک جانان چون نهم پای در دل را به رویم می گشایند میان سیرت و صورت خدایا دل زیبا به از رخسار زیباست به پاس سیرت زیبا کریما دلم بر زشتی صورت شکیباست |