بغض قلم ❥ .. - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: بغض قلم ❥ .. (/showthread.php?tid=262577) صفحهها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
189
190
191
|
RE: بغض قلم ❥ .. - ▪ Victor ▪ - 01-06-2018 چهار پنجِ صبح بود گفت بخواب گفتم کابوسام نمیذارن باید چشام خسته شن(: گفت ببین کابوسات ماله من چشاتو ببندُ فقط به خواب فکر کنن... گفتم چشم ... گذشت.... شبا با شب بخیراش میخوابیدم. یه چن وقتیه باز کابوسام برگشتن(: یه چن وقتیه شب بخیری نیس(: یه چن وقتیه کابوسات ماله من چشاتو ببند و به خواب فکر کنی نیست (: میدونی اینکه کابوسِ آدما رو ازشون بگیری خیلی قشنگه... ولی اگه هزار تا کابوس با جای خالیت جاش نیاری قشنگتره...(: RE: بغض قلم ❥ .. - ⓩⓐⓗⓡⓐ - 01-06-2018 یه روزی هم بود که بزرگ ترین دل نگرونیم ؛گذاشتن آخرین دونه ی هفت سنگ بود:| RE: بغض قلم ❥ .. - ▪ Victor ▪ - 01-06-2018 یه بار تو گوشش گفتم بیشتر از هرکسی حتی اونیکه بهت راه رفتن و حرف زدن رو یاد داده دوستت دارم خندید... گفت تو یه دیوونهیی هر روز داره دیوونگیت بیشترم میشه! راست میگفت احساسم بهش روز به روز وحشتناکتر میشد اونقد که خودم میدیدم نمیتونه جوابِ اونهمه احساساتمو بده و اذیت میشد فقط... اونقد که بهش میگفتم برو برو پشت سرتم نگاه نکن حتی فک نکن چی به سر من میادش فقط برو من خودمم پشت سرت آب میریزم... انقد گفتم انقد گفتم تا خسته شد طفلی ولی خب رفت برخلاف انتظارم من موندم و جای خالیش... RE: بغض قلم ❥ .. - ⓩⓐⓗⓡⓐ - 01-06-2018 مَصلَن بَعد اَز کُلی دُوری و جُدایی بِع... #خُودِت بیایُ بِبینّی تو بَغَلشِی^^¡ RE: بغض قلم ❥ .. - _ƇRAƵƳ_ - 01-06-2018 فیزیـــــک بــعـــدها ثـــابـــت مـــیکـــنــد در روزهــــای بــــــارانـــی جــــای خـــالــی آدم هــــا “بــــــــــــــزرگتر” مـــی شود… RE: بغض قلم ❥ .. - pesarebaad - 01-06-2018 دلتنگشم ... هنوزم نیومده ... RE: بغض قلم ❥ .. - ⓩⓐⓗⓡⓐ - 01-06-2018 اینجا #تمام פـنجرهـ هــا #لاف میزننـב...#هــرگز ڪسے هــر آنچهـ ڪهـ میگفت #نبوב RE: بغض قلم ❥ .. - sama00 - 01-06-2018 باید به بی تفاوتی واژه ها و واژه های بی طرفی مثل نان دل بست نان را از هر طرف که بخوانی نان است! RE: بغض قلم ❥ .. - ѕтяong - 01-06-2018 #آدمها را مریضی و تصادف از پا در نمی آورد، بی مهری آدمها را از پا در می آورد... چشم بستن اطرافیانشان روی حالِ بدشان آنها را از پا در می آورد... آدمها را کارهایی که میتوانیم برایشان بکنیم و دریغ میکنیم از پا در می آورد... آدمها را انتظاری که هیچ وقت هیچ رسیدنی در پی ندارد از پا در می آورد... آدمها را نگاهِ خالی از عشق،نگاهِ خالی از ذوق از پا در می آورد... آدمها را خو کردن با یک عکس که حرف زدن بلد نیست و نمیتواند برایِ پاک کردنِ اشک هایت دست دراز کند از پا در می آورد... آدمها را شبهایی که با بغض سر میکنند و بیدار میمانند از پا در می آورد... وگرنه آدمها تو یک روز، یک دقیقه، یک ثانیه نمیمیرند که... آدمها را انتظارِ روزهایِ خوبی که از راه نرسیده هیچ وقت، از پا در می آورد... RE: بغض قلم ❥ .. - ⓩⓐⓗⓡⓐ - 01-06-2018 نَبودَنَت،یَعنی آسِمانِ بی سِتآره☄ یَعنی دَریآیی سآکِت? یَعنی سآحِلی خآلی° یَعنی زَمینی خآکی و سرد~• یَعنی اقیآنوسی بِدونِ آب? یَعنی روزی بدونِ خورشید~ و شَبی بِدونِ مآه• یَعنی زِمِستآنی بدونِ بَرف و سَرمآ° یَعنی آتَشی سَرد~ یَعنی جِسمی کِه رآه میرَوَد، امآ زِنده نیست• یَعنی مَن هَستَم، امآ تو رآ بَرآیِ "مآ" شُدَن کَم دآرَم? می بینی!؟~ هیچ چیز بآ نَبودَنَت جور نیست...? همه ی قآنون هآ رآ بآ نَبودَنَت بَر هَم زَده ای...•° همه ی چِرآغ هآ قِرمِز اند~ وَ تَمآمِ آدَم هآ پُشتِ چِرآغ هآ مُنتَظِر°• بَرگَرد...~ مَن بِ کِنآر? این جَهآن بی تو هِزآرآن چیز کَم دآرَد...=)? |