نویسنده داستانهای جنایی، قاتل شد! - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: خبرها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=42) +---- انجمن: حوادث (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=77) +---- موضوع: نویسنده داستانهای جنایی، قاتل شد! (/showthread.php?tid=249383) |
نویسنده داستانهای جنایی، قاتل شد! - Mαяѕє - 17-11-2015 پسر نویسندهای که برای مجلهها، داستانهای جنایی و عاشقانه مینوشت فکرش را هم نمیکرد که روزی به جرم قتل دستگیر شود. این نویسنده که چهار روز قبل، از شهرستان به تهران سفر کرده و میهمان خانه خواهرش بود، یک ساعت پس از قتل به اداره پلیس رفت و خودش را معرفی کرد. روزنامه همشهری با انتشار این خبر، نوشت: همهچیز در این پرونده جنایی از یک درگیری ساده بین چند جوان شروع شد. جمعه شب بود که پسر جوانی به نام فرهاد همراه خواهرزاده و دوستش برای تفریح به پارکی در شمال تهران رفتند. آنها داخل آلاچیق نشسته بودند که پسر جوانی برای انجام کاری به سمت بوتهها رفت. او وقتی چشمش به سه جوانی که داخل آلاچیق نشسته بودند افتاد، به طرز نگاه کردنشان اعتراض کرد و همین شروع یک درگیری مرگبار بود. گزارش جنایت ساعت 21:45 جمعه مأموران کلانتری یوسفآباد با قاضی حسینپور بازپرس جنایی تهران تماس گرفتند تا ماجرای درگیری مرگباری را گزارش کنند. پس از این تماس، قاضی به همراه تیمی از مأموران راهی محل حادثه در پارکی در شمال تهران شدند. پیکر خونین جوان 28 سالهای کنار یکی از آلاچیقها افتاده بود. او بر اثر ضربه چاقو که به قلبش وارد شده بود جان خود را از دست داده بود. بررسیها نشان میداد که عامل جنایت پس از قتل فرار کرده است. کارآگاهان در ابتدا به تحقیق از دوستان مقتول که در محل حضور داشتند پرداختند. یکی از آنها گفت: با ماشین در خیابان دور میزدیم که به نزدیکی پارک رسیدیم. دوستم سعید گفت که میخواهد به دستشویی برود و پیاده شد اما هنوز چند دقیقه از رفتن او نگذشته بود که ناگهان صدای درگیری شنیدیم. من و دوست دیگرم از ماشین پیاده شدیم و به داخل پارک رفتیم. در آنجا سعید را دیدیم که با پسر جوانی گلاویز شده بود. دو نفر دیگر داخل آلاچیق بودند که همه وارد ماجرا شدیم تا آنها را جدا کنیم اما ناگهان پسر جوان چاقویی از جیبش درآورد و ضربهای به قلب سعید زد. پس از آن هم از محل گریخت. در ادامه تحقیقات، پسر نوجوانی که در محل حادثه حضور داشت به کارآگاهان گفت: عامل قتل، دایی من بود که چهار روز پیش از شهرستان به خانه ما آمد. چون قرار بود فردا به شهرستان برگردد، برای تفریح از خانه خارج شدیم و به پارک آمدیم که این درگیری رخ داد. با دستور قاضی حسینپور، جسد قربانی به پزشکی قانونی منتقل شد و تیمی از کارآگاهان جستوجوی خود را برای دستگیری متهم فراری شروع کردند. او اما یک ساعت پس از جنایت همراه خواهرش به کلانتری یوسفآباد رفت و خودش را معرفی کرد. او مدعی شد که همهچیز در یک لحظه و بر اثر عصبانیت آنی رخ داده و از اینکه اتهام آدمکشی در پروندهاش ثبت شده بهشدت پشیمان است. پسر 30 ساله روز گذشته برای تحقیق به شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران منتقل شد و درحالیکه اشک میریخت، جزئیات درگیری مرگبار را برای بازپرس جنایی بازگو کرد. پس از اظهارات او، بازپرس حسینپور برای وی قرار بازداشت موقت صادر کرد و متهم برای تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره آگاهی قرار گرفت. گفتوگو با متهم متهم پیش از انتقال به اداره آگاهی در گفتوگو با خبرنگار همشهری، از جزئیات جنایت گفت. چه شد که مرتکب جنایت شدی؟ راستش خودم هم هنوز باور ندارم که فردی را به قتل رساندهام. من تا به حال پایم به کلانتری و دادسرا باز نشده بود و در زندگیام خلافی مرتکب نشده بودم اما حالا در سن 30 سالگی بازی سرنوشت مرا به اینجا کشاند. آن شب، همراه خواهرزادهام و دوستش در پارک بودیم که مقتول بیدلیل به ما گیر داد. میگفت چرا نگاهش کردهایم. حتی یک پس گردنی به خواهرزادهام زد که وقتی اعتراض کردم با کمربند ضربهای به سرم زد. سالها پیش، بچه که بودم سرم به زمین خورده بود و از آن روز به بعد هر وقت به سرم ضربهای وارد میشد بهشدت عصبی میشدم. شب حادثه وقتی سگک کمربند به سرم خورد از خود بیخود شدم. اصلا نمیدانم چه شد که چاقو را از جیبم درآوردم و به سمت او پرت کردم. حتی دست خواهرزادهام هم زخمی شد. چرا چاقو با خودت حمل میکردی؟ در شهرستان دوستانم میگفتند که اگر خواستی به تهران بروی با خودت چاقو ببر. چون تهران شهر بزرگی است و زورگیران زیادی دارد. من هم از ترسم چاقو با خود برداشتم تا اگر خطری تهدیدم کرد با آن از خودم دفاع کنم اما فکرش را نمیکردم که با آن دست به جنایت بزنم. چرا به تهران آمده بودی؟ برای اینکه دندانهایم را روکش کنم. قرار بود شنبه بعد از اینکه کار دندانپزشکیام تمام شد دوباره به شهرستان برگردم که اینطور شد. شغلت چیست؟ من شغل ثابتی ندارم. گاهی برای مجلهها داستان مینویسم. پس نویسندهای؟ علاقه زیادی به رمان نوشتن دارم و آرزویم این بود که روزی رماننویس مشهوری شوم. حتی چندین داستان جنایی و عاشقانه هم نوشته بودم و در مجلههای محلی چاپ شده بود. اما حالا بهجای رماننویس، شدم قاتل و آدمکش! امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند چون اصلا قصد کشتن نداشتم. |