دادا بیلوردی - بنیانگذار شعر زلال - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: بیوگرافی بزرگان ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=62) +---- موضوع: دادا بیلوردی - بنیانگذار شعر زلال (/showthread.php?tid=249246) |
دادا بیلوردی - بنیانگذار شعر زلال - khany - 13-11-2015 مهندس ابوالفضل عظیمی بیلوردی متخلّص به دادا از شاعران معاصر ایران زمین می باشد و در سرایش شعر در دو زبان فارسی و ترکی مهارت کامل دارد. دادا بیلوردی در دوم بهمن 1346 هـ.ش در روستای بیلوردی واقع در استان آذربایجان شرقی کشور ایران قدم به دنیا نهاد نام پدرش سلطانعلی است که به شغل کشاورزی می پرداخته و نام مادرش فاطمه که زنی نجیب و خانه دار بوده است . بعد از اتمام تحصیلات ابتدائی به شهر تبریز عزیمت کرده و دوران راهنمائی را به اتمام رسانده و از روی علاقه وارد هنرستان کشاورزی شهرستان سراب شده و بعد از اتمام دوران دبیرستان وارد دانشگاه شده و در مهندسی کشاورزی به تحصیلات عالی پرداخته و در نهایت ساکن شهر تبریز شده و در کنار رشته ی مورد علاقه ی خود به همراه ادبیات به خدمت در جامعه ادامه می دهد. آن زمان ، غربت امان نداد و فوت مادر جوانش در دوران نوجوانی به دلیل کمبود امکانات مالی پدرش ، نگرش او را نسبت به دنیا تغییر داد . دادا روحی لطیف دارد . در طول تحصیل راضی به رنج پدرش نمی شد . نصف روز را گارگری کرده و نصف دیگرش را به تحصیل می پرداخته است که در نهایت ، وقتی که دستش به آب و نان رسید پدرش را نیز از دست داد. در سال 1378 هـ.ش با خانواده ای از اهل تبریز وصلت کرده و دو فرزند پسر به دنیا یادگار گذاشته است . ابوالفضل دادا از دوران کودکی با شعر و شاعری مأنوس بوده و سبک شعر زلال در تاریخ دوم بهمن ماه 1388 هـ.ش به توسط ایشان به جهان ادبیّات تحویل داده شده است . . منابع اینترنتی جهت استفاده ی بیشتر از آثار دادا بیلوردی : زلال های دادا : دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://www.dadazolal.blogfa.com غزل های دادا : دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://www.dadabilverdi.blogfa.com . لینک های مفید: . ۱- مقاله ی اثبات سبک زلال : دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://hagzolal.blogfa.com/cat-11.aspx ۲- مطلب اصلی ظهور زلال (تعاریف و توضیحات): دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://hagzolal.blogfa.com/cat-14.aspx ۳- سخنرانی در خصوص زلال در اولین سالگرد تولد زلال: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://hagzolal.blogfa.com/cat-8.aspx نمونه ای از غزل های دادا . ای وای . عـمری گـذشت و راز نگارم عیـان نشد وز بار ِ محنتش دل من شادمــان نشد بس مدّعــی به مکتب ِ گلپروری شتافت امّا یکـــــی به خاطر حق باغبـان نشد یارانِ ما به عشق ِ فنـا ضجّه هـا زدند دردا یکــی بـرای بقاء نـوحه خوان نشد آمـد فرشته بهر ِ دعا دل بــه خاک داد گــردش کنان مسافـر هفتْ آسمان نشد افسوس کان رفیـق ِ پُـر از درد ِ روزگــار بـا قـطره ای نشست و به دریا روان نشد نـا محرمـــی بـه ساز ریـا کـــرد رقصها یکــدم بدسـت خلـق خـدا امتحان نشد دنیــا پُـر از حسادت و عالم پُر از غـرور ای وای ازیـن زمـان که مرا مهربان نشد دادا کـه غـم گـرفت دل عـاشقان ولــی چون یار من کسی به جهان نا گران نشد . قرآن چشمانت . ای که مَردم تشنه و حیـران چشمانت لشگــری مدفـون در زنـدان چشمانـت چون نظر از من بُـری ترسم سپاه غم سفره ی خون گسترد بی خان چشمانت دیــده ام از فرط ِ محنت سوی تـار آیـد تـار ِ تـاریکـــی زنــد هـجران چشمانـت ای کـه چشم ِ عاشقم بــــی تو نیارامد تا به کی دل می شود عطشان چشمانت باده ای خالی بگردان از ســـر ِ هوشم ساعتی مستـم نما قـــربـان چشمانت کاش می بودم غزل در جذبه ی عشقت لب به لب می گشتم از دیوان چشمانت کاش اشکی بودم و جاری ز احساست می شدم تا لحظه ای مهمان چشمانت می کنی دیگـر دلـم مجنـون و آواره می کُشد آخـــر مـرا مـژگان چشمانت زورق ِ حسّ ِ تــوأم انــدر شهـود آمد سوی دریــا می رود طـوفـان چشمانت موج موج از تـو سرازیـرم بـــه دامـانت مملو از شوریــدگــی همخوان چشمانت ای مــرا سرّ ِ « الــم نشرحْ لکَ صدرک » بحر ِ پیمانـه بُــوَد قــــــرآن چشمانت سینه مالامال ِ سوز و داغ ِ تنهایــی ست درد ِ تنـها مــی کشد کیـهان چشمانت مُــردم از بــی مَردمی ِ مَردم ای معجم آه و داد از غـــــربت ِ سوزان ِ چشمانت . شوق وصل . هنگام وصال ِ تو دلباز نمـــــی آیـــد آوای تو می سوزد دل باز نمی آید بر هجر نوشتم من صد نامه ی پایانی آن وصلِ تو را افسوس آغاز نمی آید در عالم عـــرفانی سرمست به رؤیایم تصویر تو در خوابم بی راز نمـی آیــد در هاله ی چشمانت جز عشق نمی بینم وز خال ِ لبت بر من جز ناز نمـــی آید اسرار تو را دیدم در ذهن نمــی گنجد غیر از تو مرا لایق ، همراز نمـی آید هرکس به خیالی دل بر نرگس تو داده بـــی عشق تو بر حال ِ پرواز نمی آید . غریب عصر تجدّد . اجازه دهْ که زمانی تو را به خانه بخوانم و نزد من بنشینی کمی ترانه بخوانم ز شـوق جـام تغزّل سرود وصل سـرایم بسان روح لطیـف تـو عـــارفـانـه بخوانم به قلب لاله نوشتم به خطّ چشم تو داغی که قصد کرده ام این را به هر بهانه بخوانم اجازه دهْ که خودم را ز بند بند وجــودم چـو نی سوا بنمایم ازین زمانه بخوانم لبــی ز راز عجیب دل ِ سمانـه گشایم دلیل کوچ هـــــزاران از آشیـانه بخوانم بیـــــا که ساز درونم زلالتـــــر بنـــــوازد گرفته زلف سخن را بدست شانه بخوانم به آب دیده غنیّ و ز نور چون تو فقیرم بتـاب قـد بـگشایــــم زنم جوانه بخوانم منـــم رفیق تو دادا ، غریب عصر تجدّد، بیـا بـرای تـو از نـو کمی ترانه بخوانم . به کجا می روی ؟ بایست . گر تو نیایی این همه باران چه می شود ؟ دریا و رود و چشمه ی یاران چه می شود ؟ گیــرم که سیـــل بـرده تـمام حدیث را در این میان ، روایت ایمان چه می شود ؟! من بـا دو برگ سبز امیدی خوشم ولی تکلیف سخت برّ و بیـابان چـه می شود؟! عمری به خلق وعـده ی وصل تو داده ایم بی تو جواب عاطفه قربان ! چه می شود ؟! باشد که این کـُره عددی بر جناب نیست باری دگـــر حکایت وجدان چه می شود ؟! روز شما هزار و صد و چند ساعت است !؟ با این حساب باقی دوران چه می شود ؟! جانم فدای تو به کجا می روی ؟ بایست ! گر تو نیایی این همه باران چه می شود ؟! . درس گیر . نـور خـود بـی عـــشق در عــالم نبــارد آفتـــــاب بــا امیـــد سبــزه زائیــدن شد آبستـن سحـــاب درس گیــــــــــــر از اتّـفاقـات جـهان هفت رنــگ روز نــــو می گــــردد هـر دم با هزاران انقلاب آن گـل قـاصد کـه بیـن اطلسی ها قـد کشید «هرزه»خواهدگشت نامش باز خواهد شد خراب ایـن یـکـی جـوجه کــه می گیـرد ز مادر کِرم ها خـود بسان کــرم خــواهد رفت بـر کـام عقـاب هــر زمانی سُرخیِ صورت ، نشان شـرم نیست گاه گاهــی بـی حیـائـی نیـــــــز دارد التـهاب ننگ بـــر آن سجـده ای کــه از ریا دادا فروخت حیـف بـــر آب وضو کــه خرج کردی بی حساب . نمونه ای از زلال های دادا بیلوردی . . ( مبتکر و مخترع سبک و قالب شعر زلال ) . . فریاد از آتشت . . عاشق شدم تو را آخــر چــرا مــرا ای آشنـا در این سرای دلهره باور نمی کنی؟! دانی کشیده ام زجـدایی من ِ بی خـواب و خور چه ها ؟! دیوانه گشته ام ز غم هجر بی حساب باری نباشد این چنین روا غمگین کنی مرا *** بی تو نمی شود اوقات را دلم بسر کند یــا در میــان پنـجه ی آتـش بیــاری ات چــون اژدهـا تحمّـل سـوزش بــه جــانـفشانی ام دهــد ای نیزه های دور دو چشمت نشان مرا بی رحمی ات فزون شد از عدد زخمم برین سند *** بس بی ثمر شدم گویا هدف به بد نظر شدم با اینکه زیر پاست زمین با تمامی اش انـگــار مـن بــه نـاز تـو در حــــاشیـه زیــر و زبـر شـدم ای ماه من بتاب که جانی نمانده است در کوی عشق در به در شدم پُر دردسر شدم *** فـریـاد از آتــشت کُشتی مرا تو داد از آتشت ای وای ازان ادای پر از عشوه های شور کس را نــدیــده ام کــه بـــه یـــادت شــود آزاد از آتــشت شیرین نگشت بر سر هجران در عالمی آن تلخی ِفرهاد از آتشت ای داد از آتـشت . مرا بنوش . مرا بخوان که داستان شده ام به سطرهای فکرناب ِ تو روان شده ام مرا بنوش ، رسیدم ، وَ از چهل ، دو سال هم بگذشت ای آنکه با خیال نرم ِ تو جوان شده ام لبی گشا که بی اَمان شـده ام *** قیامتم ، سکوت را بشکن بنام صبر بر دهان ِ عشق قفل مـزن بجوش زمزمه هایم بسوی «داد» بال و پربکشنـد بتاب ! ای جلای گلسِتـان ِ عالم ِ من پُرم ز برگ برگهای سخن منبع: لغت نامه دهخدا دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-887daf877e964d8995f25e4a93f30c66-fa.html - چند نمونه ی دیگر از اشعار دادا در سبک زلال: . در بندر چشمانت . . . من در برِ چشمانت نوشیده ام از ساغرِ چشمانت سرمست ترین عاشقِ درگاهِ لبت هستم غوّاصِ توأم ، نوکرِ چشمانت در بندرِ چشمانت * ساحل به غمم پی برد اینبار کـه امواجِ تـو بـر من خـورد. آغوشِ زلالت دگــر آرام نخـواهم گشت چشمِ تو که عشق را به من آورد در چشم تو خواهم مُرد * دریا! تـو مرا دریاب بس شعله ورم در تبم و بی تاب دورم بکن از منّتِ هر بـرکه و استخری دریـا! تـو رهان جانِ من از تـالاب سیراب نما سیراب . **** . زلال انتظار : . . چقدر این جمعه دلگیرم شبیــهِ ابــر بـا هـر بـاد در گیـــــرم گهی بر کـوه میکـوبـم خـودم را گـاه بـر دریــا گـه از داغِ غمش در حـالِ تبخیـرم یتیــم و زار مـی میــرم * اگر این چشم تر گردد برایــم جمعه چون روزِ پــدر گردد؟ یکی یعقوب وار آنگـاه بــر گـوشم چنیـن گفتـا: کـه صد البتّه بـا خـونِ جگـر گردد مگر آن یـار بـرگردد >>>>> زلال برف . برف میبارید و من مات و حیران بر سپیدیِ چمن می شدم غـرقِ تـماشـای جهـان ِ خـویشتـن بیگمان پوسیده خواهد گشت تن روزگاری در کفن * برف می بارید و باز غنچه می نالید از سوز ِ اَیـاز موی اسپیدِ سرم می داد بوی مرگ را نصف شب من در تقلّا و نیاز یاسمن در خواب ناز * ناگهان آمد ندا چونکه دادا زین قفس گردد رها در بهاران پیکرش مانندِ گل خواهد سرود این طبیعت را بـه فرمان خدا سبزتر از هر صدا . . شعر می دانید چیست؟ . . شعر می دانید چیست؟ شعر هم نوعی بهارِ زنـدگیست عالمی از واژه ها در باغِ دل پروردن است. شعر تقسیمِ سطورِ نثر نیست باید اندر شعر زیست * موسیقی در نظم هست نظم در آهنگ، شورِ بـزم هست گاه در یک قافیـه صد معنی و احساس بیـن. چارچوبِ نظم ها را عظم هست انسجـام و حــزم هست * ای بسا مُنشی که مُرد ای بسا نثری که مُهرِ « مُرد» خورد ای بسا کاهــی کــه بـا تبلیـغ، نامِ شعر یافت، بعدهـا در پنـجــه ی آتـش فـسـرد سهمی از جنگل نبـرد * نی که بی نایی شود دستِ باد افتاده هر جایی شود شعر در هر قالبی چه نثر و چه نظم و زلال باید همچون شهرِ رویایی شود غـرق زیـبـایـی شود . . گل گلدان: . . ای گل که به گلدانی وَز جملــه ی گلهـای بهــــارانی دانم تو هم از غربتِ خود در قفسی نالی دلتشنــه تـریـن عــاشـقِ بارانــی در داخلِ زنــدانـی * آن ریشه کـه پیچانـدی وآن تـارِ غمی کــه بر گلو رانـدی از جملـه نشانـه هـای ازدیـادِ دلتنگـی ست از فکـرتِ آدمی چـه هـا خواندی اینگونـه گل افشاندی!؟ * بــر لــذّتـــم افــزودی وجدانِ خود از این جهت آسودی امّـا مـن ِ دنیـا زده ، بیــرونِ تــــو را دیــدم غـافـل ز درونتـم کــه می بودی چون کوکب و داوودی * گلدانِ تـو تـاریک است پاهای تو را چه کس بدینسان بست؟! گلدانِ تــو را بــه تیـشه ی نــور در ایـن وادی آهستــــه و نـرم بـایـــدی بـشکست سرزنده تر و سرمست * وقتی که بهار آید با سایـه ی نــورِ سبـز یار آید در بـستـــرِ آزادیِ گلسِتــانِ احساست گلواژه ای از عشق به بار آید دل بـا تو کنار آید . . و غزل و زلال در توصیف مقام والای معلم: . . مقام معلم (غزل) . هدایت است و محبّـت ، تـلاش و کــــار ِ معلّــم خــدا شود همه ساعت ، أنیس و یـــــار معلّم ز قفل ِ جهل هراسی ، ز دربِ بسته غمی نیست کلیــدِ علـــم چــو بـاشــــد در اختیــــار ِ معلّم خوشا بحالِ کسی که عطش به چشمه ی علم است گــــرفتــه روزی ِ خـــود را ز روزگــار ِ معلّم فـرشتـــه هیـــچ نـدارد چنین مقـام و شکــوهی بُـــوَد کنــار ِ خــــدا او ، خــــدا کنــــار ِ معلّم ز بذرکاریِ مهر و شکوفه بـــــاری ِ خــــــرداد همــــیشه هست امیـــــدی در انتــــــظار ِ معلّم تمامِ فصل ِ خــــزان و تمــــامِ فصل ِ زمستـــان چـو شاخــه ای بُـوَد و میــوه اش بهـــــــار معلّم کم است چون بنمایم به دست های قلم گیـــــر هـــــــزار دستــــــه گلی را دمی نثــــــارِ معلّم زلالتـــــر ز معلم نـدیــده کس بـــــه جهـــانی دلــم فـــدای روانِ بـــزرگـــــــــــــوار معلّم بـــه غیـــــرِ شعـر نچیـدم متــاعــی از دل ِ دادا سروده ایـن غـزلش را بــــــه افتـخـــــار ِ معلّم دادا بیلوردی - تبریز- بهار 1393 . هـ.ش . مقام معلم (زلال) * ای معلم ای عزیز! ای همیشه با جهالت در ستیز! روزگارت آفتــــابی بـــاد و دنیــایت زلال تا قلم شد دستِ تو از تیغ، تیز گشت تاریکی مریض * روشنی دادی مــــرا تربیت کــردی در آبــادی مـــــــرا با سه بخشِ ِ «آ» و «زا» و «دی» گشودم بال و پر دادی آندم درس ِ « آزادی » مرا یک جهان شادی مرا * خانه ات آباد باد از تو هر عصر و زمانی یاد باد ای معلّم ای چـراغ ِ زنــدگانی و وجـود غصّه هایت یک به یک برباد باد بر تو از حق داد باد * شادمان باشی تو را محترم در هر زمان باشی تو را ای معلّم ، ای جهانی پُـر ز لذّتـــهای تــــو در مقام عارفان باشی تو را جاودان باشی تو را .+ . چند غزل زیبای ترکی: . آچدین هؤروگون . . آچدیـن هؤروگون بیـر دیشی یـوخ شانـه دن اؤتـرو یـانــدیـردیـن اؤزون بیــــر قــوجـــا پـروانـه دن اؤترو احساس ائـله دین کئـفلی لــرین قیمتی آرتمیش ساتـدیـن اوجــوزا عقلیـنـی میـخـانـه دن اؤتــرو چــؤللر قـوشـو تـک عؤمرونو داغ داشدا چوروتدون نـامــرده بـویـون اَیـدیـن آخیــــر لانــه دن اؤتـــرو سن ائـلـده بـاریـش یـایـماغـا باش قاتمادا یالنیز دیـوانــــــه چــومـاق بـاغـلادی دیـوانــه دن اؤتــرو سن ائلدن اؤتور آغلادین ، اؤز عشقینه خاطیر اؤزگـــه دئـــدی پـس یـانـدیـن او ویـرانـه دن اؤترو قیــرجـانــدی زمـان فیـــرتـانـا دوغـدی وطنـیمده حلله نــدی نـه خلقـه گـــؤره ، بیـگـانــه دن اؤترو غــــرق اولــدو رقیـبـیـم زولالیـن دالـغــالاریـــنـدا اؤلــدوردو اؤزون بیـلمه دیــم امّــا نه دن اؤترو! مئی لـه دولـو تـاپـدیـن دادانی یـانغی لیغیندان سیندیـردیـن آخیــر گـؤر نئـجـه پیـمانه دن اؤترو! . . . نئجه گلمَــز ؟! . . . یار قلبیمه یول سالسا گتیررم ، نئـجه گلمَـــــز ! عشقیمله سازین چالسا گتیــررم ، نئجه گلمز ! آختارسام اؤزوم ، تاپسام اؤزوم ، بیـر دیله دوتسام کؤنـلوم گـؤیـولون آلسا ، گتیـــررم نئجه گلمز ! سالسام قـولـومـو بوینونـا فرهاد کیمی من شیرینله دَرَم ، بـالسا گتیررم ، نئجه گلمز ! گـولسوز قـورو اودلاردی سالان آیـریـلیـقی، یـار یـوللار تیـکانیـن یـولسا ، گتیـــررم نئجـه گلمــز ! سؤندورمه اومود شمعینی ای غافیل او سئوگیم دردیـمله یـانیب سولسا ، گتیــررم ،نئجه گلمـز ! سیرداشیـــم اؤزو بیرده کی جان قِـیدینه یالنیز دیوانـــه صفت قـالسا گتیـــررم ، نئجـه گلمــز ! بـو رسمدی کی آی یئـرینه گون گئجه گلمز گـر جذبه ی عشق اولسا گتیررم ، نئجه گلمز ! سن دردینی آچ سؤیله دادا ، سیل سرشکی گؤزلـــردن اورک دولسا گتیــررم ، نئجه گلمــــز ! . . سنه خاطير . . دولدوم نئجه گؤر نيسگيله يالنيز سنه خاطير من دؤزمه لي يَم موشگوله يالنيز سنه خاطير سن درديوي دئه آغلاما تا كي عوضينده گؤز ياشيمي دؤنسون سئله يالنيز سنه خاطير اسراريوي فاش ائيلمه رم دوغـــراسالاردا ووررام قـْـفـيل الآن ديله يالنيز سنه خاطير قان آغلييارام ، قان اودارام ، ياننام اودوندا بختيم ساري ائتمَم گِله يالنيز سنه خاطير سن گئدسن اگــر منده آياقلارينا دوشموش باغلاننام او فِــــر كاكله يالنيز سنه خاطير افسوس يئمه رم دونيا دْولي حور و پري يه باج وئرمه رم هئچ بيرگوله يالنيز سنه خاطير بو مرحله ده شعر هارا من هارا ، آنجاق آز چـوخ قلم آلديـم الـه يالنيز سنـه خاطير هــر قدر دادا اينجيسه ده يانسادا ، سن سيز ائتمـَـز غمين اظهار ائــله يالنيز سنه خاطير . . نه يه لازيم؟! . . سن ايسته مه سن منده گزن قان نه يه لازيم؟! سنسيز داها اي جان جهان ! جان نه يه لازيم؟! عشقيندي وئــرير روحيمه قول جيسميمه اينجار يوخسا گؤزليم! عشق سيز انسان نه يه لازيم؟! كؤنلوم باشينا مست دولانمازسا نـه ائـدسين؟! گؤزلر سن اوچون اولماسا حيـران نه يه لازيم؟! من شاعيــرم آنجاق اوره گيم اودلـو اوجـاقــدير سن اولماسان آخ شعريـله ديوان نه يه لازيم؟! گـوندوز گونشين ساچلارين آيـدينجا هـؤره ركـن بيــر بئيـله داهـا بحثيلـه بـرهان نه يه لازيم؟! يالقيز دادانين ديني ده سن عشقي ده سن سن سنسيز بو جهان آي سنه قوربان نه يه لازيم؟! . . چند زلال زیبای ترکی: . . . دونیا نه یه لازیم؟ . . یار قلبیمی سیخدی عشقه بـادالاق آتـدی کریخدی اؤرگتدیلر آنجـاق جیزیغیندان گئنه چیخدی گؤرجک بو یانار جانیم آریخدی پیس وضعده ییخدی * مندن آدام اولماز مندن ساری هئچ کیم داها سولماز ازدیکجه منی یار تکی، هئچ کیمسه یورولماز غم غصّه ائدیب زولفونو یولماز دای گؤزلری دولماز * لامذهب اوتان بیر انصافه گل احوالیما یان بیر مین دویغوما بیر لحظه بو دونیانی دولان بیر سرعتله بئله گئتمه دایان بیر قان بیر! منی قان بیر * دونیا نه یه لازیم؟ داد اولماسا دادا نـه یـه لازیم؟! یوسف سیز اولان گونده زلیخا نه یه لازیم مجنون سیز او لیلا نه یه لازیم؟ آیا نه یه لازیم؟! . . . گئییب الوان دونو داغلار . . گئییب الوان دونو داغلار بورونوبدور یاشیل احساس ایله باغلار دولور آوازه بوتون نغمه سئوه ن یانغی قولاغلار بو طبیعت نه گؤزل عشقی سوراغلار جوشوب آخدیقجا بولاغلار * گزیرم شانلی دیاری دویورام اؤلکه ده آنجاق کی باهاری گئنه جان آلدی آغاجلار دیریلیب سروی چناری اوخـویـارکن گولــزارلاردا قناری سیلیرم گؤزده غباری * باهار آنجاق بیزیم اولدی بو کؤنوللر سئوینیب ایسته یه دولدی ال آتیب لاله بنووشه کدرین زولفونـو یـولدی یازین الوان چیچه گی اؤلکه ده بولدی هریانیم عطیرلی کولدی * گئنه قان جوشدو داماردان اوخویور سئوگیمی احساسلا باهاردان سیلینیب رنگه بویانمیش سولو داغلاری غباردان گئنه اوچموش کدر و غم گولزاردان آلیرام گوج بـو دیاردان * گؤروشور داغلاری بیزله اؤپوشور چایلاریمیز یانغی دنیزله گئنه چؤللر دولو گولدور گزیرم شانلی دیاری تاپیرام عشقینی اینجار دولو دیزله آلیرام عطرینی ایزله * ایچیرم شانلی باهاری دویورام عشقلی ایستکلی دیاری باخیرام اؤلکه ده قارراقلانیرام گوللو سهنده اوخودوقجا مئشه ده باغدا قناری یؤنه لیر جان سنه ساری . . . یامان گؤزلر! . . خومارلاندی تـیـکانلارلا تـومـارلانـدی اونو گؤرجک من ایستکدن یاغیشلاندیم اودا یئللندی – قارلاندی آزارلانـدی * نه جان گؤزلر نـه دارلیقدان آمان گـؤزلر کسه ر اؤز دویغوم ایله جانیمی هردن ایچه ر آخدیقجا قان گؤزلر یامان گـؤزلر . زلال های پند از دادا: . . * 61- امتحان روح * آی آدم! گِل مبــاش! هیـچدم از امتـحان غافـل مبـاش! خاطرت باشد که تو روحی در استثمارِ خـاک. عاشقی کن، جانبِ باطل مباش! یارِ چندین دل مباش! * 62- حضور * بایـد به نـور رفت در موقعش ز خاک دور رفت یعنی بــه دامِ نفس مبادا اسیـــر گشت باید که غرق در حضور رفت سرحال و جور رفت * 63- نظم * ز عصـــــرِ حضـرتِ آدم(ع) تمام ِ نثـــــــرها بـودنـد پشتِ هـم و سعدی بهتـریـن استـــــــادِ نثـر ِ روزگارش بـود ولی مــردِ غزل هم بود آن اعظم و نظمی داشت مستحکم * 64- هنر * رسالت نیست بی نـظمـی و تکثیــرِ عطوفت نیست بــی نـظمی ز هر سنـگی شکستــه پس نگینی بر نمی آیــد هنر باید که صنعت نیست بی نظمی و بدعت نیست بی نظمی * 65- جوانی * (1) هر چه زمان می رود از تو کمی تاب و توان می رود سنّ تو بگذشت چو از مرحله ی شصت سال صورتِ زیبای جوان می رود شوقِ روان می رود * (2) تا که جوانی بکوش در پیِ هر سود و زیانی بکوش سود بیفزای و زیان از تن و از روح شوی خواهی اگر زنده بمانی بکوش بهر جهانی بکوش * 66- نیّت * شرط، غسلِ نیّت است آبـروداری بـرای ملّت است در شنا هر چند استادی و صیّادی قوی اصل، حفظِ موجِ انسانیّت است صافی اندر خدمت است * 67- حسد و عشق * آسمــان مـی فـهمـد دیگــر اینبـار جهـان می فهمد تـا تـوانی عـشق بنما وَز حسادت...آری! دست بـردار، زمـان می فهمد روح و جان می فهمد * 68- مرد سفر * ای مرد سفر دارم به تو پندی چون زر خواهی کـه میـان خلق سربلندی را کن زیـر، بـرِ خالق سر از سر بگذر * 69- بحث * دشمنی با جان مکن خویشتن را بنده ی شیطان مکن میوه ی دانائی ات از حرف های گند شوی راز دل بر هر کسی اعلان مکن بحث با نادان مکن * 70- پندار نیک * تا که شد گفتار ، نیک یعنی اینکه هر سخن از یار ، نیک نیکی ِ کردار لیکن بهتر از گفتـار ِ نیک گر نباشد بیگمان پندار، نیک آن دو نه بسیار، نیک * زلال های پند از دادا: . . 71- غفلت جوانی * تا جوانی بیشتر غافل از سود و زیانی بیشتر گاه سودت را زیان بینی زیان خویش سود سعی کن خودسر نمانی بیشتر در زمانی بیشتر * 72- صدای زندگی * این صدای زندگی می کنـد مــا را گـدای زنـدگی گاهگاهی پـای نوزادت ببـوس و نـاز کـن! چونکه خواهد سوخت پای زندگی لا به لای زندگی * 73- حسرت به خاک * هر کسی را عیب هست خود هم این را دانی ای زیبا پرست پس بُوَد پنهان بـه زیـرِ پرده ی شهوت عیوب آنکه دل در حسرتی بر خاک بست روح را درهم شکست * 74- عشق مجازی عصر اینترنت * هر که چون فرهاد شد لذتّ ِ شیـریـنِ او بــر بــاد شد یک نفر نه پول و شغلی داشت نه کاشانه ای عصر عاشق بر زنی شیّاد شد تـا سحـر معتاد شد * 75- آفتاب * باش مثل آفتاب بر غنی و مستحق یکسان بتاب گاه دنیـایی عوض گـردیـده از پنـدارها در نهایت بوده گلزاری سراب یا سرابی غرق آب * 76- خستگی * بوده هر جا خستگی ارمغان آورده از وابستگی خسته از کار و تلاش اندر معاش خود مباش ابر و مه در حالت پیوستگی دارد آب رستگی * 77- آبرو * عشق مَردش بیشتر مرد هم غیرت نَوَردش بیشتر آبرو چون گل، هوس مانند بادِ خشک لیک، هر که بادش بیش دردش بیشتر برگِ زردش بیشتر * 78- حرف و عمل * من ندیدم در تنت پیشِ حق نازکتر از مو گردنت بر غرورِ خویش نازی مثلِ یک گردن کلفت نیست بر میدان، عمل آوردنت جای صحبت کردنت * 79- اهل درد * می ستای آن مرد را کو شناسد اهل عشق و درد را باغبان، آنکس بوَد که موقع ِ فصل بهار سبز بارد برگهای زرد را غنچه ی دلسرد را * 80- انرژی درون * از برون تخمی شکست دربِ آسایش به یک جاندار بست لیک تخمی دیگر از داخل شکست و هست داد گر انرژی از درون آید به دست زندگی آورده است * ایضاح: عزیزانی که مایلند راجع به زلال بیشتر بدانند، لطفاً در دنیای اینترنت، تعریف و قانون زلال و « فنون زلالسرایی » را با دقت مطالعه فرمایند . آدرسهای اوزان بنیان ( وزن های پنج سطری زلال ) : دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/4 یا: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://shaeranezolal.persianblog.ir/page/4444 تمرین: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/16 تمرین: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://shaeranezolal.persianblog.ir/page/888 توجّه: جهت حفظ ریتم قانونی زلال، تبعیّت از اوزان بنیان، ضروری است * آدرس اوزان بنیان پنج سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/4 نمونه برای اوزان پنج سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/8 * آدرس اوزان بنیان هفت سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/5 نمونه برای اوزان هفت سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/9 * آدرس اوزان بنیان نه سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/6 نمونه برای اوزان نه سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/10 * آدرس اوزان بنیان یازده سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/7 نمونه برای اوزان یازده سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/11 * تمرین زلال پیوسته ی قافیه دار پنج سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/13 * تمرین زلال پیوسته ی قافیه دار هفت سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/12 چند زلال پند از دادا: . . * 81- لذت رؤیا * هر چه در عینیّت است مثل رؤیا در جهانِ حیرت است لذّت ِ رؤیائی ات را پس در این حیرت بچش آنچه می ماند برایت لذّت است لذّت از این خلقت است * 82- اعتبار * زخمِ بعد از التیام نیست از رفتار و خوی نیکنام اعتبارت را نگهدار و بـد اخـلاقـــی نکن شاید آتش باشدت گیرد به کام فُحش دنبال ِ سلام * 83- قطار اَلله * گـاه نـازِ آن و این می کند اغفال ما را در زمین در قطارِ عاشقی مقصد اگـر اَلله اَست تـا کنـارِ ایستگاهِ آخریـن جلوه ای دیگر مبین! * 84- خواستگاری * خواستی گیری چو زن تـا تـوانی از غـــرور ِ خـود شکن پیش از آنکه بــا هــزاران دلهـره دربـش زنـی پخته گردان حرف،کن کوته سخن ابـتـــدا تـلفن بـزن! * 85- لبخند * یک دهن لبخندِ تو می کند صد غم رها از بندِ تو پس چرا در حسرتِ خوشحالی ات پژمرده اند همسر و فامیل یــا فرزند تو؟ اُف بر این پیوندِ تو! * 86- بُخل * دور باش از دیو و دَد راز را هر کس نـه چون محرم بُـوَد دل مده بــر آنکه حتّی بُخل دارد کمترین می کند چون کرکسی دل را حسد طعمه بر افکارِ بد * 87- بنده ی حیاء * هر چه خواهی می کنند عدّه ای وقتی گناهی می کنند باش از آنهایی تـو امّـا کــه حیـا را بنده اند چونکه گاهی اشتباهی می کنند عذرخواهی می کنند * 88- فکرِ شیطانی * قدرتِ نادانی ات تا به کی تاجِ سرِ سلطانی ات؟ شهرت و قدرت خدا را شاید او را می سزد سنگ زن بر فکرتِ شیطانی ات من شود قربانی ات * 89- کعبه ی وجود * در سر انجامِ قیام حجّ را بگذاشت مردی ناتمام سنگ را برداشت امّـا بُرد سوی کـربـلا زد به قلبِ نفسِ شیطانی مرام شد قیامش مستدام * 90- همدلی و همزبانی * گر به حق یاری کنند آتشستان را چو گلزاری کنند همدلی و همزبانی یعنی اینکه بینِ خلق مردم و مسئول همکاری کنند آبروداری کنند پیام حضرت آیت الله خامنه ای در سال 1394 هجری شمسی: همدلی و همزبانی چند زلال پند از دادا ( پدر شعر زلال ) * 101- نور کلام * زر است نام تو را زلال چون بُوَد پیام تو را نترس از لجنِ جهل و بخلِ تاریکی گرفته نور گـر مرام تو را لُبِ کلام تو را * 102- سخنرانی * مباد افاده کنی و صحبتی ز حد زیاده کنی گـرفتـه دور برت را سخنوری شـایـد خودت به شهر دل پیاده کنی سخن چو ساده کنی * 103- تیر حسد * شود به تیرِ حسد به قلبِ فضل و مهر و عاطفه زد، نشست بر سرِ کویی کـه از خدا خالیست و خانـــه هاش پُر بهانــه بـُـوَد سَـرایدارش دَد * 104- قهر خدا * اگر به حکم و سند خدا دل از تـــو آنچنان بکَند که هیــچ امـام و پیمبر بـــه صلح نتواند، چه کار میکنی در این سرحد؟! چنین خــدا نکند * 105- عناد به عدل * چـرا عناد کنی و خشم سوی عدل و داد کنی؟! تو کــز شهامتِ یــاری بــه حـق فقیـرتـری دلی بــه حدّاقلّ شـــاد کنی ز حقّ یاد کنی * 106- احسان * اگر چه احسان است مخور از آن غذا که بی خوان است و دعوتـی و خضوعـی و احتـــــرامــی نیست و همچنین ریـــــا پیِ آن است خلافِ مهمان است * 107- حلقه ی زمان * زمان که می گذرد نموده جهد تـا تـو را ببَرَد دقیقه ها همه چـون حلقه های زنجیـرنـد دلت ببخش قبل از آنکه دَرَد زمین، تو را بخورَد * 108- دل و خدا * مباش خستـه بـه او سلام کن تــو نا گسسته بـه او «خدا نشسته بـه دل» یعنی اینکه مالِ خداست دل و هــر آنچه نیز بستــه به او چو میوه ، رسته به او * 109- نفرت * بجای نفرتِ تو اگر نشست مهر و رأفتِ تو دعایت آن زمـان قبولِ خالقِ تـو بُوَد. لذا غرور و حسّ ِ شهرتِ تو مباد عادتِ تو * 110- خلوت شب * به وقتِ نیمه شبی تـو داشتـی ستـاره ی ادبی؟ پریده ای ز خواب تـا به حال ، وقتِ سحـر؟ که هست بهترین دَم و سببی خدای را طلبی ایضاح: دوستانی که تمایل دارند اطلاعات بیشتری در خصوص فنون زلالسرایی دریافت دارند، ضمن دقت در تعاریف و قوانین زلال، به آدرس های زیر مراجعه فرمایند: * آدرس اوزان بنیان پنج سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/4 نمونه برای اوزان پنج سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/8 * آدرس اوزان بنیان هفت سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/5 نمونه برای اوزان هفت سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/9 * آدرس اوزان بنیان نه سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/6 نمونه برای اوزان نه سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/10 * آدرس اوزان بنیان یازده سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/7 نمونه برای اوزان یازده سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/11 * تمرین زلال پیوسته ی قافیه دار پنج سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/13 * تمرین زلال پیوسته ی قافیه دار هفت سطری: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://zolal94.blogfa.com/category/12 * توجّه: جهت حفظ ریتم قانونی زلال، تبعیّت از اوزان بنیان، ضروری است تمرین + زحمت + دقّت + مهارت + علاقه + حوصله = زلال و چنین می شود که « انقلاب در موسیقی شعر با ظهور سبک زلال » معنا پیدا می کند ****** * 91- بدی و نیکی * مگذار دل، بد پَرورَد یا در بدی و نیکی از حد بگذرد « نیکی چو از حد بگذرد نادان خیالِ بد کند »* دشمن تراشد همچنین افکارِ بد اندر پیِ کبـر و حسد . *- سعدی شیرازی * 92- دل و شیطان * دل را خدایی می کند آنکس که از شیطان جدایی می کند شیطان، چو آدم خود شود، هر کارِ زشتی مُد شود آنوقت روح از خود گدایی می کند خجلت زُدایی می کند * 93- خدمت * خلقی در اوجِ شهرتند خلقی سوارِ شهرت اندر قدرتند شهرت ملایم می رود قدرت به سامان می رسد وقتی که دلها تشنه سوی ملّتند مست از سبوی خدمتند * 94- پیر عشق * دل چون اسیرِ عشق شد جانِ سراپـا تشنه، پیـرِ عشق شد اینگونه پیـرِ خسته گـر افتاد با حالِ حضور در عالمی دیگر امیـرِ عشق شد پیمانه گیرِ عشق شد * 95- دلِ پُر * گاهی که دل پُر می شود در آن کلامی چون زر و دُر می شود ابری کـــه آبش بیشتر ، پس رعد و برقش بیشتر فریــــاد وقتی بی تظاهـر می شود با حقّ دَمخور می شود * 96- اندیشه * فکری که با ما می رود پُر سود گـر شد تـا ثریّا می رود گفتند آب اصلاً بـــه سربـالا نرفت امـّا نگر امـروز چـون بـا عِلم بالا می رود؟! هر کوی و هرجا می رود! * 97- فهم حال * آفات، سیبِ کال را پایین در اندازد چو تیــری بال را «اندیشه» راندن شرط نیست آن را رساندن شرط هست شاید که چون طوطی بخوانَد لال را امّا نفهمد حال را * 98- ثروت * چون مرغ فرصت می پَرَد سودی اگر داری تو در داد و ستد، سرمایـه ی نقدی ِ خـود در بـانک را آزاد کن افکارِ سـالـم ، ثروتت افـزون کنـد گیری مدد گـر از خرد * 99- تیغ قلم * تیغِ قلم گر دستِ توست انگشت هایت نیـز گاهی مستِ توست طوری برقصان دست را کـز آن نریـزد خـونِ دل سودی رسان بر آنکه زیرِ دست توست فرمانبرِ دربستِ توست * 100- کینه * هر دل که دارد کینه ای نقشش بُوَد چون سلّ اندر سینه ای مانند حوضی هست که – در آن جسد افتاده است بر هم خورَد پس صافـی ِ آیینه ای در آن چو باشد پینه ای* * : منظور از « پینه » در این شعر، وصله و پاره ای از آیینه است که به روی آیینه ای چسبیده شده باشد. |