داستان تعجب انگیز (هیچوقت زود قضاوت نکنید!!!) - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: داستان تعجب انگیز (هیچوقت زود قضاوت نکنید!!!) (/showthread.php?tid=24913) |
داستان تعجب انگیز (هیچوقت زود قضاوت نکنید!!!) - آرزو - 06-12-2012 خانمی با لباس کتان راه راه و شوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهربوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاًاشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت : "مایل هستیم رییس را ببینیم. " منشی با بی حوصلگی گفت : "ایشان امروز گرفتارند. " خانم جواب داد: " ما منتظر خواهیم شد". منشی ساعت ها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پیکارشان بروند، اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمیروند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیزبالاجبار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند، بهعلاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان راه راه وکت و شلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده اند ، خوشش نمی آمد. خانم به او گفت : "ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. واز اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. من و شوهرم دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم . " رییس با غیظ گفت : " خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد میآید و می میرد ، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم ، اینجا مثل قبرستان می شود . " خانم به سرعت توضیح داد : "آه... نه .... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکرکردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم." رییس ، لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کردو گفت : "یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است ؟ ارزشساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است . " خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود .شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوھرش کرد و آرام گفت : "آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدراست ؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم ؟ " شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ " لیلاند استنفورد " بلندشدند و راهی کالیفرنیا شدند ، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها رابرخود دارد . *دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاه های جهان ، یادبود پسری است که هاروارد به او اهمیت نداد. * RE: ضرر نمیکنید فقط یه نیم نگاه... - پيشي ي ملوس - 06-12-2012 هيييييييي چه ناز چه خوشملاورين اورين ادما رو نبايد از رو ظاهرشون باشون برخورد كرد!!!!!! RE: ضرر نمیکنید فقط یه نیم نگاه... - حمیدبهمئی - 06-12-2012 سلام عالی بودهمه چیزبه تیپ وقیافه نیست زندگی امامان معصوم هم اینطوربوده[align=center][[/[size=medium][color=#FF0000] |