افسردگی و رخوت در ادبیات - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: افسردگی و رخوت در ادبیات (/showthread.php?tid=248110) |
افسردگی و رخوت در ادبیات - sober - 28-10-2015 محمد بهارلو (نویسنده و منتقد) معتقد است آنچه که هوشیاری را برمیانگیزد اندوه و تیرهبختی است، چون وقتی شاد هستیم تقریباً از همه چیز بیخبریم. مرگ و ناامیدی مفاهیمی ایهامی و ابهامی هستند که از آغاز حیات و شکلگیری تفکر در بشر دغدغهی ذهنی همیشگیاش بوده و هنرمندان بهویژه شاعران و نویسندگان هم از این دلمشغولی مستثنی نیستند. بنمایه و ریشهی اصلی بسیاری از اسطورهها و حماسههای جهان به چگونگی مواجههی بشر با مرگ، مرگستیزی، مرگگریزی و جاودانگی میپردازد یا بسیاری از شاهکارهای ادبی ایران و جهان چارچوبی ناامیدانه با چاشنی افسردگی دارند. افسردگی و رخوتی که در ادبیات رخنه میکند ناامیدی، یاس وافسردگی در ادبیات هم میتواند از دو منظر مورد بررسی و واکاوی قرار بگیرد. از زاویهی دیدگاه اول باید گفت که مدرنیسم در آغاز پیدایش با شعار پیشرفت و عقلانیت و مثبتنگری و لذتگرایی معقول جلو آمد و به تدریج از خوشخیالی خودش دچار افسردگی شد و ادبیات سیاه و مرگاندیش بهعنوان انعکاس این تلقی، تجلی پید کرد. داستایفسکی در جنایت و مکافات و... اندیشهی مرگ و نوعی پوچی مطرح میکند. در ثانی برای خلق یک داستان ساعتها، روزها و حتی ماهها تنها مینشینی و در خودت گم میشوی، نوشتن میتواند درمان شگفتانگیزی باشد اما درعین حال شما را در خودتان فرو میبرد. زمانی که داستان مینویسید و در کار خلق شخصیتهای مختلف هستید، ارزیابی خویشتن و شک به خود اموری اجتنابناپذیر هستند. بنابه یافتههای تحقیق سایت بهداشت آمریکا؛ افرادی که به مشاغل خلاقانه مشغول هستند بیش از دیگران دچار اختلال حسی (عدم کنترل بر خوشحالی یا ناراحتی و تغییر سریع احساسات) میشوند. افسردگی برای افراد اهل هنر و نویسندگان موضوعی ناشناخته نیست و شیوه زندگی هنری به این مسئله دامن میزند. علاوه بر این اغلب نویسندگان افرادی درونگرا و آرام هستند و از اینکه اثرشان در جمع ارزیابی شود دچار استرس میشوند. درکنار این شرایط ناگریز حرفهای باید توجه داشت که نویسندگان هم مانند دیگر افراد شرایط جاری اقتصادی را درک میکنند، این حرفه همیشه نامطمئن بوده و امروز بسیاری از نویسندگان متوسط جواب منفی از ناشران میگیرند یا در ایران آثار داستانی متعددی با سدی به نام ممیزی برخورد میکنند و امکان چاپ ندارند. تمام اینها موجباب سقوط روحی نویسندگان را فراهم میکند و آنها تحت این شرایط با مرگاندیشی و یا سرخوردگی مواجه میشوند. اساسا نویسنده در حال نوشتن بهصورت ناخودآگاه اندیشههای قالب جامعه و طبقهاش را در داستان بیان میکند که این نیز نشان از نبوغ نویسنده دارد که توانسته بدون اینکه به آنها آگاهی داشته باشد؛ آن نکات را بیان کند. در مبحث یاس و ناامیدی در ادبیات این نکته را هم باید درنظر گرفت که یاس ادبی از نوع یاس فلسفی نیست، بلکه مرتبه نازلتر آن است. یاس ادبی محصول تکنولوژی و مدرنیته است. نویسنده در اینگونه یاسها؛ شکستها و ناکامیهایی که در زندگی برای فرد اتفاق میافتد را معیار میگیرد و در یک قیاس اشتباه، سرنوشت سیاه خود را به دیگران تعمیم میدهد. نمودهای زیادی از یاس ادبی را در ادبیات جهان و ایران میبینیم. به واقع چهچیز موجب شده تا یاس و ناامیدی در ادبیات تا این اندازه پررنگ باشد؟، چرا مرگ در بسیاری از داستانها و رمانهایی که میخوانیم سایه انداخته است؟ آیا تمام مسئله به شرایط فرهنگی و اجتماعی برمیگردد؟ آیا مضمامین مرگ، افسردگی و ناامیدی امکان بیشتری برای خلق یک اثر ادبی ماندگار و پرمخاطب به نویسنده میدهد؟ آنچه که هوشیاری را برمیانگیزد؛ اندوه و تیرهبختی است محمد بهارلو (نویسنده و منتقد) معتقد است آنچه که هوشیاری را برمیانگیزد اندوه و تیرهبختی است، چون وقتی شاد هستیم تقریباً از همه چیز بیخبریم. این گفته بهویژه وقتی میتواند صادق باشد که بپذیریم زندگی آنقدرها چیز جالب توجهی نخواهد داشت اگر به آن به صورت یک آفرینش نگاه نکنیم. طبیعی است که شرایط حاکم بر جامعه و محدودیتهای احتمالی در چنین پدیدهای تاثیرگذار باشد، چون دایرهی ظرفیت و فعالیت نویسندهی ایرانی محدود است و نمیتواند به مقتضای متن خود از ژرفای هر موضوع و احساسی بنویسد. او در ادامه افزود: بههرحال، قطعنظر از اینکه چه مضمونی در ادبیات کاربرد بیشتری دارد، مطلب شایانتوجه این است که اثر ادبی چگونه ارایه بشود یا حامل چه پرسشی در برابر تجربهی انسانی و دربارهی خود ادبیات باشد. اساسا مضامین، از حیث ظرفیت، برتری نسبت به هم ندارند. اصولاً موضوع بزرگ وجود ندارد؛ فقط پرداخت بزرگ وجود دارد، و پرداخت بزرگ یعنی ابتکار و ابداع و جهش خیال. البته من شخصاً جانب آن نوع ادبیاتی را میگیرم که مایهی انبساط خاطر خواننده باشد و افق زیباییشناسیِ دید او را گسترش ببخشد، نه اینکه مضمونش دربارهی اضطراب یا نومیدی و مرگ و از این قبیل نباشد. این نویسنده و منتقد مسایلی نظیر اضطراب یا نومیدی و مرگ را جزو سلسلهی امور انسانی که از آنها گریزی نیست دانست و بیان کرد: بههرحال از لحاظ نویسنده و برای تشخیص قریحه یا استعداد او آنچه اهمیت دارد موضوع نیست بلکه نحوه یا کیفیت ارایهی موضوع و شکلبخشیدن به آن است؛ اینکه نویسنده تا چه اندازه در نقل روایت خود و استفاده از عنصر خیال توانا و موفق باشد و علاقهی خواننده را به دنبالکردن متن برانگیزد. به عبارت دیگر متن ادبی اثری قایمبهذات است و به اعتبار خودش باید وجودش را توجیه یا تثبیت کند. هرگونه قیدوبندی، خواه مربوط به واقعیتهای جاری باشد خواه مربوط به قراردادهای نویسندگی، ملاک یا ارزش معتبری برای سنجش اثر ادبی شمرده نمیشود. بهارلو؛ شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه را در خلق آثار ادبی ناامیدانه و مرگمحور بیتاثیر ندانست و گفت: طبیعی است که شرایط حاکم بر جامعه و محدودیتهای احتمالی در چنین پدیدهای تاثیرگذار باشد، چون دایرهی ظرفیت و فعالیت نویسندهی ایرانی محدود است و نمیتواند به مقتضای متن خود از ژرفای هر موضوع و احساسی بنویسد. از آنجا که میان عناصر هر موضوع و احساسی پیوندهای ظریف و مرموز بسیاری برقرار است طبعاً هرگونه گسست و بریدگی تحمیلی یا فرمایشی، به حکم ملاحظات نشر یا سانسور، میتواند بیان آن موضوع و احساس را دچار لکنت یا پریشانی کند. چنانکه میدانید این محدودیت فقط در حوزهی موضوع و احساس هم نیست، بلکه کلمات و اصطلاحات و تعابیر را هم دربرمیگیرد. بنابراین واضح است که شرایط اجتماعی و سیاسی بر امر نوشتن و نشر رمان و داستان، و هر اثر ادبی و خلاقهی دیگر، خواهناخواه تأثیر خواهد گذاشت، حتی اگر نویسنده خودش را متعهد به اوضاع اجتماعی و سیاسی جاری نداند. البته بهارلو با هرگونه دستهبندیکردن ادبیات، خواه از حیث مضمون و خواه از حیث جنبههای دیگر، مخالف است، چراکه از دید او دستهبندی آثار ادبی، از هر نظرگاه یا جنبهای که باشد، به نوعی تقلیل یا یکسانسازی منجر میشود و تمایزها و تفاوتها را نادیده میگیرد یا از اعتبار میاندازد. از دید این نویسنده و منتقد راه درست، چنانچه حقیقتاً همچون راهی وجود داشته باشد، این است که هر اثر ادبی را اختصاصاً، مبتنی بر اجزای ساختاری متن، بررسی کنیم والبته همواره جا را برای تفسیرها و تأویلهای دیگر باز بگذاریم. منبع: ایلنا |