مقاله ادبی: طنز در رباعیات خیام - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: مقاله ادبی: طنز در رباعیات خیام (/showthread.php?tid=247438) |
مقاله ادبی: طنز در رباعیات خیام - sober - 20-10-2015 مقاله: طنز در رباعیات خیام – قسمت اول طنز خیام انسان را از درون می*خنداند و به تفکر وا می* دارد و او را نگران می*کند. انتقاد تلخ او نیرومندتر از خنده ی ظاهری است. طنز خیام بیش تر زیر سوال بردن افکار و اندیشه*های فلسفی و کلامی*اس حکماست نه روش اجتماعی و سیاسی. می*توانیم رباعی*های خیام را در چند گروه طبقه بندی کنیم: ۱ – ریشخند دنیا و تعلقات آن خیام در عمر خود شاهد مرگهای عجیب و نابهنگام شاهان معاصر خویش بوده است، الب ارسلان، ملکشاه، برکیارق، و برادرش محمد که همه در اوج شکوه مندی و جوانی و توانایی از پای در آمدند و سرنوشت آنان برای حکیم نیشابوری انگیزه ی عبرت بوده است. این عبرت آموزی و انتباه را در حالات مختلف باز نموده است، به ویژه وقتی در کوچه*ها و خیابانهای نیشابور قدم می*زده و سراچه*های فراوان کوزه گری را می*دیده است که چگونه خاک گرسنه چشم مردم خوار در زیر پای کوزه گر بی مقاومتی شکل می*گیرد و اجزای او به کوره بدل می*شود، فریاد می*آورد که:……… در کارگه کوزه گری کردم رای برپایه ی چرخ دیدم استاد به پای می*کرد دلیر کوزه را دسته و سر از کله ی پادشاه و از دست گدای چه دنیای فناپذیری که کله ی هوشمند پادشاهش در کنار دست گدا اجزای سازنده ی کوزه ی شراب می*خواران می*شوند! خیام به زبان طنز فریفتگان عمر فانی و د نیای ناپایدار را متنبه کند که اگر تاکنون زمین آزمند تو را نخورده است غره مشو که دیر یا زود تو را هم می*خورد؛ یعنی همه را می*خورد! در کارگه کوزه گری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش طنین و لحن سخن به ویژه در بیت دوم سخت هشدار دهنده و بیدار کننده است. تکرار پذسش و تصویری که شاعر از کارگاه کوزه گری ایجاد کرده است، ضمن خنداندن، او را به فکر وا می*دارد تا سایه ی مرگ و نیستی را بر هر طرف فرو بیفکند و ببیند. ۲ – مذهبیات رباعی*هایی که به باورهای مذهبی قشری و سطحی نگر اعتراض شده است. طنز در این بخش نیرومند تر است. البته هدف خیام آسیب رساندن به اندیشه*های دینی نیست. قصد او بیدار کردن جامعه و طرح بن بستهای فکری و توجه به دنیا و اغتنام فرصت است. « بعضی از این رباعیات جنبه ی جدلی دارد یعنی طرح پارادوکسهایی است که برای متکلمان خصوصا شاعران طرح شده است. در حقیقت گوینده ی این رباعیات بیش از آن که قصد انشا داشته باشد به وجه اخبار سخن می*گوید و از بی بستها خبر می*دهد.» خیام می*خواهد دیگران را از نگرشهای ضعیف بپرهیزاند. به ویژه وقتی باورهای مذهبی مردم دستاویز قدرت و تسلط زیرکان بر ساده لوحان قرار بگیرد خشم و اعتراض او را بیشتر بر می*انگیزد. وقتی می*بیند گروه فراوانی به دور از چشم مردم سرگرم دنیای خویش اند و در مستی شان غوطه ورند و مردم بازیچه ی هوس و دنیاخواهی ایشان، فریاد بر می*آورد که: گر عاشق و مست، دوزخی خواهد بود پس روی بهشت کس نخواهد دیدن و یا قران که مهین کلام خوانند آن را گه گاه نه بر دوام خوانند آن را بر گرد پیاله آیتی هست مقیم کاندر همه جا مدام خوانند آن را شاعر در این رباعی جامعه را در برابر پرسشی مهم قرار می*دهد. « چرا خط جام را همیشه و همه جا می*خوانند و خط قران را گاهی؟» هر خرد سلیم و اندیشه ی الهی خواندن قران را تایید می*کند نه باده نوشی مداوم را. خیام این باور متعارف را می*شکند و ضربه از همین جا وارد می*شود که : ۱ – به شناخت حقیقی نرسیده ایم ۲ – عامل به قران نیستیم چون قران شراب را تحریم کرده است ۳ – جامعه لذت آنی را بر وعده*های باقی ترجیح می*دهد. ۴ – چرا تاثیر آیت پیمانه از تاثیر آیت قران بیش تر است. ۳ – خوش باشی و اغتنام فرصت خیام به خوش بودن و اغتنام فرصت بسیار توصیه می*کند.غالب رباعیاتی که در زمینه*های دیگر مثل مذهبیات و بی اعتباری دنیا مطرح شدند رویی در خوش باشی و دم غنیمت شدن دارند. البته این امر لزوما عیاشی و باده خواری نیست و تاکید بر این است که نباید این عمر کوتاه را تلف کرد. به تعبیر آقای علیرضا ذکاوتی خیام به مسلک خوش باشی شهرت دارد اما خوش باشی و می*نوشی تکیه کلامی*است برای کاستن از تلخی هراسی که آب را در دهان می*خشکاند: این چرخ ستیزه روی ناگه روزی ما را ندهد امان که آبی بخوریم یا ای آمده از عالم روحانی تفت حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت می*خور چو ندانی از کجا آمده ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت ادامه مقاله در قسمت دوم مقاله: طنز در رباعیات خیام – قسمت دوم ۴ – مرگ و زندگی خیام فیلسوفی نگران است و اندیشه*های فلسفی پاسخ گوی پرسش*های او نبوده اند. از این سوی کاینات بی خبر است، زندگی تنگ و تاریک دنیا او را راضی نمی*کند و هیبت مرگ وجودش را فرا گرفته است. او در اضطراب جبر و اختیار سرگردان است. هم دل بسته ی دنیاست و هم نگران مرگ و هم گشده ای در برهوت تردید و پرسش و حیرانی، بنابراین به لحن تمسخرآمیزی می*گوید: گر آمدنم به خود بدی نامدمی ور نیز به من بدی کی شدمی به زان نبدی که اندر این دیر خراب نه آمدمی*نه بدمی*نه شدمی؟ ذکاوتی در این باره می*گوید: خیام نسبت به گذشته و نسبت به آینده هر گونه توهمی*را نفی کرده است. بار گذشته و آوار قرون را از دوش افکنده و امید از آینده بریده است. به هیچ نوع مدینه ی فاضله ای امید نبسته است و به تمسخر از کسانی یاد می*کند که «از عجز، دروغ*های خوش می*می*گویند» اگر با زبان اگوست کنت حرف بزنیم، بوعلی مرحله ی تخیلی را گذرانده بود، خیام متافیزیک را کنار زده و در آستانه ی علم ایستاده است. چون او ریاضی دان است و به دنبال یقین ریاضی در پاسخ مسائل جست و جو می*کرد. وقتی خیام معترضانه می*پرسد:…….. چون کار جهان با من و بی من یکسان پس من به چه کار در جهان آمده ام نمی*خواهد در کار جهان دخالت کند، بلکه این یک سوال اجتماعی و فلسفی است، زیرا وقتی انسان در سرنوشت خود نقشی نداشت احساس پوچی می*کند. آزردگی از ناحیه ی احساس است و بیهودگی از ناحیه ی ادراک، خیام هم آزار می*کشد و هم احساس پوچی می*کند. نمونه*هایی از رباعیات طنزآلودی را که خیام در این باره سروده است مرور می*کنیم: هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا چو لاله رخ و چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طرب خانه ی خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا نخست: این که کسی که در طرب خانه نداند که چه می*کند، جای شگفتی است! دوم: صدها سال و به تواتر از هدف آفرینش سخن گفته شده است اما انگار شاعر اصلا نمی*داند که به چه کار آمده است؟ و یا نمی*تواند به آن چه می*داند، تسلیم بشود سوم: نقاش نمی*داند نقشی را که خود پدید آورده است به چه منظور است؟ چهارم: نقشی در طرب خانه به دیوار نصب شده است اما هیچ کس نمی*داند منظور از این نقش چه بوده است؟ ۵ – دانایی خیام، ریاضی دان، فیلسوف، منجم، متاله و ادیب است. بسیاری از اسرار هستی را دریافته است. گره*های مختلفی از علوم را گشوده و به درجه ی عالی علمی*رسیده است. وقتی چنین اندیشمندی در رموز آفرینش و باورهای فکری غور کند و نتواند این باورها را تایید کند و یا خود نیز از کشف اسرار آن مثل راز مرگ و هدف زندگی ناامید باشد، طبعا دچار تردید و نگرانی می*شود. به ویژه وقتی بدانی نمی*دانی، تلخی و رنج و درد بیش تر وجود آدمی*را فرا می*گیرد و در جستجوی پاسخ یا حداقل تسکین درد بر می*آید. زیرا هرچه دانش بیش تر باشد، پرسش هم بیش تر است. دل سر حیات اگر کماهی دانست در مرگ هم اسرار الهی دانست ************************** امروز که با خودی ندانستی هیچ فردا که ز خود روی چه خواهی دانست و یا آنان که به کار عقل در می*کوشند هیهات که جمله گاونر می*دوشند آنان به که لباس ایلهی در پوشند کامروز به عقل تره می*نفروشند مفاهیمی*مثل توصیه به نادانی، گاونر دوشیدن، تره به عقل نفروختن بیان طنزآلودی از بی ارزش بودن خردورزی و دانش است که یادآور لحن عبید زاکانی در حکایت لولی و پسرش است که او را به مطربی و معلق زدن سفارش می*کرد و از علم آموزی می*ترساند. بنابراین، یکی از دلایل مقبولیت خیام، لحن انتفادی و طنزآمیز بودن رباعیات اوست. شهرت جهانی خیام نیز از همین رهگذر است. به ویژه در بعضی از رباعیات منسوب به او لحن طنز و تحکم نیرومندتر است. اگر چه بررسی علمی*امروز نشان می*دهد که برخی از رباعیات یا از گوینده*های مشخص غیر از خیام است یا طبق نقد داخلی و خارجی انتساب آنها به خیام ضعیف است، شهرت خیام بر اساس همین مجموعه منتشر شده است. وقتی لبه تیغ را بر رگ گردنت حس کنی یا باید به لطف و طعنه و طنز سخن بگویی یا سکوت کنی. حال این تیغ، خواه تهمت کافری باشد، خواه فریاد وجدان یا سخت گیری شریعت و مجریان احکام شریعت یا دانستنی که شرنگ آن زهره ی سنگ را می*ترکاند. رباعیات خیام، ناله ی شکوه آمیز کسی است که می*داند. منبع: (قسمت اول یا دوم مقاله) ؛ مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسی – شماره ۹۲ – به قلم رضا داوری |