انجمن های تخصصی  فلش خور
رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** (/showthread.php?tid=245026)



رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** - *melanie* - 19-09-2015

 
شنبه!
دفترچه خاطرات عزیزم:
فردا تولد مبیناست و من اصلا نمیدونم چی بپوشم!!ارغوان*رو صدا زدم وگفتم:ارغوان میای بریم خرید برای تولد مبینا؟اول یکم غر زد ولی بعدش قبول کرد.طبق معمول رفتیم پاساژ نزدیک خونمون!همچنین از مغازه ی مورد علاقه مون خرید کردیم.ارغوان یدست لباس سبز آبی و همچنین کفش سبزآبی خرید !رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** 1برای مبینا هم یه کیف طلایی رنگ خرید.منم هم یه لباس خیلی قشنگ رو خریدم.مشکی رنگه و بالا تنش پره نگینه همچنین یه کفش هم رنگشم خریدم!ولی مونده بودم برای مبینا چی بخرم.که یک دفعه یه چیزی به ذهنم رسید.میتونستم با نازی پول روهم بزاریم و یه دستبند طلا بخریم ولی باید بهش زنگ میزدم.باخودم فکر کردم اون حتما شب زنگ میزنه تا بپرسه چی میپوشم برای تولد!پس دیگه نیازی به زنگ زدن نبود!فردا باهم میریم میخریم!برگشتم خونه و از اونجایی که گلی جان*گفته بود مرخصی میخواد وشب نیست تا شام درست کنه و همچنین بابام بهش مرخصی داده بود بابامو مجبور کردم بریم پیتزا بخوریم.خودمو یکم برای مامان بابام لوس کردم تا بزارن با نازی دستبند طلا بگیریم!اینم بگم که اصلا نیازی نبود خودشون هم همین فکرو میکردن!وقتی برگشتیم خونه گوشیم زنگ خورد!درست فکر میکردم نازی بود!
_جانم؟
+مسخره بازی درنیار برای مبینا چی میخری؟
_فکر کردم اگه باتو پول بذاریم روهم میتونیم یه دستبند طلا براش بگیریم!
+منم به همین فکر میکردم خوبه.حالا چی میپوشی؟
_همون لباسی که تو مغازه نشون کردم اونو خریدم میپوشمش!
+وای خیلی خوبه چه رنگیشو خریدی؟
_خوب چون پوستم سفیده و چشمام سبزه !مشکی خریدم!
+مسخره ی خودشیفته.خوب من برم بای.
_بای
گوشی روقطع کردم و رفتم دوش بگیرم تا بعدش بخوابم.چون نازی خیلی عجله میکنه وحتما فردا زود از خواب بیدارم میکنه!آخ یادم رفت ازش بپرسم میریم کدوم پاساژ!عیب نداره فردا ازش میپرسم!من برم بخوابم...
امضا:مهرناز!



RE: رمان دفترچه خاطرات عزیزم(به قلم خودم) - *melanie* - 25-09-2015

یکشنبه!


وایییییییییییییی خدای من مهمونی عالی بود !!همچنین فوق العاده شیکـ!لباس خود مبینا که مهشر بود عالی بود این شکلی بود:
رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** 1


میدونی چشن خیلی لوکسی بود انواع دسر و خوراکی...انواع نوشیدنی...
جشن خودمونی بود باباش نبود همه زن بودیم Big Grin
دیشب انقدر دیر برگشتم که تا ساعت 11 خواب بودم(11 ظهر)
همش گفتیم و خندیدیم.مامانش خیلی خودمونی بود .
تولدم نزدیکه منم تصمیم گرفتم تولدم خیلیییی لوکس باشه.
امروز وقتی پاشدم گفتم که دیر پاشدم..یادم اومد که باید میرفتم دانشگاه Dodgy
خوبیش این بود که چون زرنگم مشکلی پیش نیومد.
ارغوان رو تو راه دیدم داشت میرفت خرید:|
سوار ماشین کردش و رسوندمش پاساژ ولی کلی غر زدم که چرا بدون من میره.. Big Grin

وسط دانشگاه گوشیم زنگ خورد!نازی بود تا صحبتم باهاش تموم شد دانشگاه تعطیل شد Big Grin

خلاصه بعد از دانشگاه رفتم دنبال ارغوان این لباس رو خریده بود:

رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** 1

و یه رژ این رنگی:
رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** 1


برای این که چرا برای من رژ نگرفته کلی سرش غر زدم...
اونم گفتـــ
-نمیرسوندیم راحت تر بودم Dodgy

+چه پررو خواستم ثواب کنم کباب شدمvahidrk

- چرا میزنی؟
+میخوام جنبت زیادشه!

- الان چرا زدی؟
+دیدی هنوز بیجنبه ای؟

ناهارم  گلی جون ماهی سوخاری درست کرده بود aahاز ماهی متنفرم

زنگ زدم برام سوسیس اوردن
شامم که قرمه سبزی بود بلعیدمشـ Big Grin
برم بخوابم....اخیـــــــــــــش

امضا:مهرناز

................................................................................​..................................

ببخشید این سری کم بود ولی به خاطر مدرسه ها وقت نمیکنم
لطفا نظر بدید انرژی بگیرم لطــــــــــفا


RE: رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** - جوجه کوچول موچولو - 09-10-2015

خیلی باحال لدفن ادامشو هم بزار


RE: رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** - *melanie* - 16-10-2015

خیلی ممنون بازدیدام خیلی زیاده Blush لطفا نظرم بدید Heart 
اینم از ادامه:
دوشنبهـ!
این ارغوان بیکارم که همش میره خرید:|
وایسا ببینم....گفت میخواد برای یه شخص خاص یه چیز بگیرهـ Big Grin تولد منمـ نزدیکهـ...پس...میخواد برای من چیز بگیرهـ ^_^
از امروز شروع کردم برای تولدم زنگ بزنم به این و اونـ و دعوت کنمـ
تققققققققققققققققققققققققققق
چی شد؟؟؟؟؟
_ سلام دختر گلمــــــــــــــــــــــ
+0_o
_چیه عزیزمت من تورو خیلی دوست دارمـ^_^
+بابا اتفاقی افتادهـ؟
_نه دخترمـ
+ Undecided 
_بیا اینم کارتم برو هرچی میخوای بخر^_^
+ Big Grin Big Grin Big Grin Big Grin Big Grin ممنوون من رفتم پاساااااااااااژ
سریع لباس پوشیدمو رفتم اصنم به این فکر نکردم که چرا اینجوری میکنه Big Grin 


سوار ماشینم شدمو نفهمیدم چه جوری رفتم پاساژ!
همه چیزم خریدم اینم یه سریاشون:

کوله پشتی خوجلمـ:
رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** 1

انگشتر:
رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** 1

اووووف حوصله آپلود کردن ندارمـ
:|||||
ناهارم نداشتیم:| سوخته بود:||
هیچی دیگه خودم املت درست کردم مزه ی ذغال گرفت:|و ما بدون ناهار ظهر را شب کردیم:|
شامم قیمه داشتیم منم مث این قحطی زده ها حمله کردم به غذا:|
الانم که اومدم اتاق مامانم کلی قربون صدقم رفت0_0
یعنیـ به خاطر تولدمه یا یه چیزه دیگهـ؟؟؟
بروبابا حوصله ندارمـ برمـ بخوابمـ
امضا:مهرناز خوشگله(همون مهرناز خودمون)
.....................................................................
دیروز رمزم گم شده بود مجبور شدم یه اکانت دیگه بسازم امروز یادم اومد:|
به هرحال امیدوارم خوشتون اومده باشه Heart


RE: رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** - پری جون11 - 23-10-2015

سیلام رمانت خیلی باحاله ولی بعضی چیزا رو از من تقلید کردی مثل عکس گذاشتنو ارغوانو و...


RE: رمآنـ دفترچهـ خآطرآتـ عزیزمـ(بهـ قلمـ خودمـ)**آپـدیتـ شُد** - ραяα∂ιѕє- - 24-10-2015

یه سوال دفترچه خاطرات عزیزم مطمئنی به قلم خودته؟

من کتابشو خوندما
اسم کتاب خاطرات دیوونه بازیای من(دفترچه خاطرات عزیزم)

اثر جیم بنتون