انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان حشاشین یا به قول خودمون اساسین - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: داستان حشاشین یا به قول خودمون اساسین (/showthread.php?tid=24417)



داستان حشاشین یا به قول خودمون اساسین - m♥b - 14-12-2012

حشیشیه یا حشاشین (به انگلیسی: ASSASSIN)‏، نامی که مخالفان مسلمانِ اسماعیلیان نزاری بر آنان نهادند و سپس در زبانهای اروپایی به گونه‌های مختلفِ کلمه اساسین بدل شد.

پیروان حسن صباح حشاشین خوانده می‌شدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می‌باشد. این گروه از پیروان مذهب اسماعیلیه در تشیع و از شاخه نزاریه بودند. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربه‌های شخصی خویش را تنها در صورتی می‌پذیرد که عقل بر آن حکم دهد. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت. در دوره سینان جانشین صباح، وی به دو تن از زیردستانش دستور داد که خود را بکشند و آنها خود را از دیوار به پایین پرتاب کردند که این واقعه در تاریخ ثبت شده‌است. افراد این گروه، نام این فرقه را الدعوه الجدیده می‌نامیدند. مارکوپولو در سفرنامه، داستانی در مورد بهشت‌های ساختگی در الموت عنوان کرده، که این داستان وارد ادبیات غربی نیز شده‌است. این فرقه با حمله هولاکوخان مغول به الموت و کشته شدن آخرین خورشاه، منحل شد.

نام

اَساسین (به انگلیسی: ASSASSIN)‏ نامی است که صلیبیون و اروپائیان قرون وسطایی به اسماعیلیان نزاری در دوران الموت، که گسترده حکمرانی‌شان، ایران و سوریه را به مرکزیت قلعه الموت شامل می‌شد، استفاده می‌شود.نام حشیشیه توسط صلیبیون از سوریه به اروپا منتقل شده و در شکل‌های گوناگون ادبیات غربی جنگ‌های صلیبی، در متون عبری و یونانی به کار رفته است.

داستان مارکوپولو

به گفته مارکوپولو به دستور رهبر حشاشین به گروهی از جوانان ماده مخدر می‌خوراندند و در حالت بیهوشی آنان را به باغی بسیار زیبا منتقل می‌کردند که در آن جویهای شیر و عسل جاری بود و دختران زیباروی در آن به دلبری مشغول بودند. پس از گذشت چندین روز از سکونت جوانان در این بهشت ساختگی دوباره به آنان داروی مخدر خورانده و به نزد رهبر گروه می‌بردند. در این هنگام رهبر از آنان می‌پرسید که: "کجا بودید؟" جوانان همگی پاسخ می‌دادند: "در بهشت!" سپس رهبر حشاشین به آنان می‌گفت که به خواست من بود که شما وارد بهشت شدید و اگر می‌خواهید دوباره به آنجا بروید باید آنچه را که من امر می‌کنم به جای آورید. در این هنگام جوانان برای ورود دوباره به بهشت حاضر به هر گونه جانفشانی برای رهبر خود بودند.[۵] البته پیرامون درستی چنین ادعایی، بحث و اختلاف نظر وجود دارد.