آموزش تجویـد - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41) +--- موضوع: آموزش تجویـد (/showthread.php?tid=242192) |
آموزش تجویـد - _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ - 24-08-2015 سلـام دوستان .. در این موضوع به چند نکته تجویدی میپردازیم : (1) چند نكته تجویدی (2) وقف و ابتداء (3) نون ساكن و تنوین (4) میم ساكن (5) مد و قصر (6) ادغام (7) قلقله و لین (8) تفخیم و ترقیق (9) تلفّظ حروف عربی (10) استعلاء و استفال (11) آموزش تجويد - مقدمه (12) تجوید و الفبای عرب بخـش اول ..چند نکته تجویدی: 1ـ موارد «سكت» در قرآن سكت يعني قطع صوت در زماني كوتاه بدون تجديد نفس. در چهار مورد از قرآن «سكت» وجود دارد، و علامت آن «س» كوچك ميباشد. الف: وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (س) قَيَّماً لِيُنٌذِرَ (كهف، 2ـ1). لازم به يادسپاري است كه روش انجام سكت مانند روش انجام وقف ميباشد (بدون تجديد نفس) لذا مورد فوق در هنگام سكت «عِوَجا (س) قَيِّماً» خوانده ميشود. ب: مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا س هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنَ (يس، 52). ج: وَ قيلَ مَنْ (س) راقٍ (قيامة، 27). د: كَلاّ بَلْ (س) رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ (مطفّفين، 14). لازم به يادسپاري است كه در مورد اوّل و دوّم، سكت وقتي پيش ميآيد كه روي كلمات «عِوَجاً و مَرْقَدِنا» وقف نگردد و به وصل خوانده شوند. 2ـ موارد «هاءسكت» در قرآن هاء سكت، هاء ساكني است كه جهت حفظ حركت حرف آخر و توازن آيات آمده، و تنها در هفت كلمة قرآن ميباشد. لَمْ يَتَسَنَّهْ (بقره ـ 259) اِقْتَدِهْ (انعام ـ 89) كِتابِيَهْ ـ حِسابِيَهْ ـ مالِيَهْ ـ سُلْطانِيَهْ (الحاقّه ـ 29 ـ 19). ماهِيَهْ (قارعة ـ 10). 3ـ عدم تلفّظ «الف مدّي» در حال وصل الف مدّي كلمات ذيل در حالت وصل خوانده نميشود. اَنَا (در هر جاي قرآن). لكِنَّا (كهف، 38). الظُّنُونَا ـ الرَّسُولاَ ـ السَّبيلاَ (احزاب، 10 ـ 66 ـ 67). قَواريرَا (دهر، 15، اولين مورد) سَلاسِلاَ (دهر، 3) اين مورد را بدون الف نيز ميتوان وقف كرد. 4ـ هاء ضمير با هاء ضمير و موارد اشباع و عدم اشباع آن در جزوة روخواني قرآن آشنا شديد در اينجا به چند نكته توجّه فرماييد: الف: هاء ضمير در «يَرْضَهُ لَكُمْ» (زمر، 7) اشباع نميگردد. ب: هاء ضمير در «فيِه مُهاناً» (فرقان، 69) اشباع ميشود. ج: حرف هاء در «ما نَفْقَهُ كَثيراً» (هود، 90) ذاتي است و اشباع نميشود. 5ـ چند نكتة ديگر الف: در كلمة «بِئسَ الْاسْمُ» (حجرات، 11) پس از حذف همزة وصل «اسْم» چون دو حرف ساكن (لْـ، سْ) كنار يكديگر واقع گرديدهاند، جهت امكان تلفّظ، «لام» را مكسور ميخوانند و «بِئْسَ لِسْمُ» خوانده ميشود. ب: كلمة «مَجْريها» (هود، 41) امالة تامّه ميشود كه بايد فتحة «راء» ميل به كسره و الف ميل به ياء داده شود و حرف راء ترقيق شده و الف به صورت كسرة فارسي تلفّظ گردد. ج: در كلمة «ءَاَعْجَمِيٌّ» (فصلت، 43) همزة دوّم تسهيل ميگردد كه بايد آن را بين همزه و الف تلفّظ كرد، به عبارت ديگر بايد از تيزي و سنگيني و شدّت همزه صرف نظر نمود. د: در كلمة «لا تَاْمَنّا» (يوسف، 11) كه در اصل «لا تَاْمَنُنا» بوده و ادغام كبير صورت گرفته در هنگام تلفّظ نون مشدّد، لبها را به صورت غنچه جمع ميكنند تا اشاره به ضمّهاي شود كه در اصل وجود داشته و اين عمل را «اشمام» گويند. در پايان از خداوند متعال موفقيّت شما را در امر تعليم و تعلّم قرآن كريم خواهانيم. ___ بخش دوم ..وقف و ابتداء: معناي وقف وقف در لغت، به معناي «باز داشتن، درنگ كردن» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «قطع صوت در هنگام قراءت براي تازه كردن نفس و سپس ادامه قرائت» (كه ابتداء ناميده ميشود.) روش وقف در كلمات قرآن در هنگام وقف تغييراتي در آخر كلمات به شرح ذيل داده ميشود: 1ـ كلماتي كه با تاء گرد (ة) ختم شده است با هر حركتي كه باشند تبديل به هاء ساكن (هْ) ميشود، مانند: (تُقيهْ) ـ زَكوةِ (زَكوهْ) ـ مَرَّةٍ (مَرَّهْ). كلماتي كه با تاء كشيده (ت) نوشته شده است فقط ساكن ميشود، مانند: رَحْمَتُ (رَحْمَتْ) ـ سُنَّتَ (سُنَّتْ) ـ نِعْمَتَ (نِعْمَتْ). 2ـ تنوين كلمات منصوب، تبديل به الف مدّي ميشود، مانند: رَحيماً (رَحيما) ـ ماءً (ماءا) ـ هُديً (هُدي) 3ـ بقيّه كلمات، ساكن ميگردد، مانند: يَقْتُلُونَ (يَقْتُلُونْ) ـ فَاتَّقُونِ (فَاتَّقُونْ) ـ نَسْتَعينُ (نَسْتَعينْ) ـ هُوَ (هُو) ـ مُسْتَقيمٍ (مُسْتَقيمْ) ـ نَهَرٌ (نَهَرْ) ـ هِيَ (هي) مورد اوّل و دوّم، وقفِ به ابدال و سوّمين مورد، وقف به اسكان نام دارد. لازم به يادسپاري است كلماتي كه در آخر آنها «الف، واو، ياء مدّي» ميباشد در هنگام وقف تغييري در آنها داده نميشود، مانند: كَلاّ ـ يُدْعي ـ رَبّي ـ كُلُوا اقسام وقف وقف بر دو نوع است: اختياري، اضطراري 1ـ وقف اختياري: وقفي است كه به اراده و تشخيص صورت گيرد كه طبعاً بايد كلام تمام باشد و بر سه قسم است: تامّ، كافي ـ حَسَن. وقف تامّ: وقفي است كه كلام از نظر لفظ (دستور زبان) و معني كامل بوده و به ما بعد بستگي نداشته باشد، مانند وقف بر «وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و ابتداء از «اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا...». وقف كافي: وقفي است كه كلام از نظر لفظ كامل ولي از جهت معني ارتباط به ما بعد داشته باشد، مانند وقف بر «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا» و ابتداء از «اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ». وقف حسن: وقفي است كه كلام از نظر معني كامل و از نظر لفظ ناقص باشد بدين صورت كه عبارت دوّم از نظر دستور زبان به عبارت اوّل بستگي دارد، اين نوع وقف را چون تغييري در معناي كلام نميدهد حَسَن ناميدهاند ولي ابتداء از ما بعد جايز نميباشد، مانند وقف بر «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» و ابتداء از «رَبِّ الْعالَمينَ». 2ـ وقف اضطراري: وقفي است كه به سبب اتمام نفس، عطسه، سرفه، فراموشي آيه و غيره در موردي كه كلام از نظر لفظ و معني هر دو ناقص بوده اتّفاق ميافتد و به آن وقف قبيح نيز ميگويند كه لازم است از محلّ مناسب ما قبل، ابتدا شود. ابتداء ابتداء هميشه اختياري است و بايد از محلّي ابتدا نمود كه داراي معني مستقلّ و رساننده مقصود باشد و اين نكته بايد در نظر باشد كه با توجّه به شرايط نَفَس و طولاني بودن آيه از بهترين محلّ ممكن ابتدا شود. تمرين صَلوةَ ـ سَنَةٍ ـ رَشَداً ـ ذَكَرَهُ ـ هِيَ ـ سَماءً ـ لِلْعالَمينَ ـ رَحْمَتُ ـ فِي الْقُبُورِ ـ مِنْ خَوْفٍ علامات وقف چون شناختن محلّهاي وقف و ابتداء بستگي به آموزش زبان عربي دارد و معمول مردم با آن آشنايي ندارند، لذا براي شناسايي موارد آن، علامتهايي مقّرر گرديده تا در هنگام تلاوت قرآن، بدانها توجّه شده و خللي در معناي آيات پديد نيايد. نخستين شخصي كه اين علامتها را وضع كرد علامّه سجاوندي بود لذا آن علامتها به رموز سجاوندي مشهور گرديد. بعد از علاّمه سجاوندي، علامتهاي ديگري وضع گرديد، كثرت علامتها باعث سردرگمي قاريان قرآن ميشد لذا علماي مصر به منظور اتّحاد و اتّفاق رموز وقف، علامتهاي ذيل را انتخاب كردند كه به توضيح آنها ميپردازيم. (م): علامت وقف لازم است كه اگر به وصل خوانده شود بيم تغيير معني ميرود، مانند: اِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ (م) وَالْمَوْتي يَبْعَثُهُمُ اللهُ ثُمَّ اِلَيْهِ يُرْجَعُونَ. (لا): نشانة عدم جواز وقف است كه اگر اضطراراً در اين محلّ وقف شود بايد از محل مناسب ما قبل، ابتدا كرد، مانند: وَلَئِنِ اتّبَعْتَ اَهْوائَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ (لا) ما لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِيِّ وَلا نَصيرٍ. لازم به به يادسپاري است كه اين علامت در مورد وقف حسن نيز به كار ميرود تا بدان توّجه شده و در صورت وقف، از ما بعد ابتدا ننمايند. (ج): علامت وقف جايز ميباشد كه در اين مورد، وقف و وصل يكسان است، مانند: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَاَهُمْ بِالْحَقِّ (ج) اِنّهُمْ فِتْيَةٌ امَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنا هُمْ هُديً (قلَي): نشانه جواز وقف است و اشاره به اين كه وقف بهتر از وصل ميباشد. در بعضي از قرآنها به جاي آن از علامت «ط» استفاده ميكنند كه به معني وقف مطلق آمده است يعني وقف بر اين كلمه و ابتداء از ما بعد مطلقاً خوب است، مانند: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ (قلي) قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (صلي): علامت وقف جايز و اشاره به اين كه وصل بهتر از وقف است و ابتدا از مابعد نيز مانعي ندارد. در برخي از قرآنها به جاي آن از علامت (ز) استفاده ميكنند،مانند: اُولئِكَ عَلي هُديً مِنْ رَبَّهِمْ (صلي) وَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. (:. :.) نشانة وقف مُعانقه است كه بر روي دو كلمة نزديك به هم قرار ميگيرد و نبايد روي هر دو محلّ وقف شود، مانند: ذلِكَ الْكِتابُ لارَيبَ :. فيهِ :. هُديً لِلْمُتَّقينَ. - نكاتي چند در مورد وقف و ابتداء 1ـ وقف در پايان هر آيه سنّت پيامبر اسلام ميباشد، هر چند از نظر لفظ و معني ناقص باشد با وجود اين در اينگونه موارد، وصل آيات نيز اشكالي ندارد بلكه بهتر است، مانند: فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ(لا) اَلَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. 2ـ موارد عدم جواز وقف و ابتداء به محلّهايي كه با علامت «لا» مشخّص گرديده خلاصه نميشود و از علامت «لا» در محلّي استفاده ميكنند كه اشتباه انگيز باشد، بنابراين، در محلّهاي بدون علامت نيز وقف جايز نيست و به طور كلّي محلّ جواز و يا لزوم وقف با علامتهاي ياد شده مشخّص گرديده است كه بايد رعايت شوند. بخــش سوم ..نون ساکن و تنوین : تنوين و نون ساكنه، حُكمش بدان اي هوشيار كز حكم آن زينت بود اندر كلام كردگار در «يرملون» ادغام كن، در «حرف حلق» اظهار كن در نزد «باء» قلب به ميم، «مابقي» اِخفا بيار نون ساكنه و تنوين در مجاورت بيست و هشت حرف زبان عرب، چهار حكم پيدا ميكند كه عبارتند از: اظهار، ادغام، اقلاب، اخفاء اظهار: يعني آشكار نمودن. اگر نون ساكنه و تنوين به حروف حلقي برسد، به طور عادي و واضح تلفّظ ميشود و نبايد روي آن مكث نمود. حرف حلقي شش بود اي با وفا همزه، هاء و عين و حاء و غين و خاء مانند: (همزه): يَنْاَوْنَ مَنْ امَنَ رَسُولٌ اَمينٌ (هاء): مِنْهُمْ اِنْ هُوَ قَوْمٍ هادٍ (عين): اََنْعَمْتَ مِنْ عِلْمٍ سَميعٌ عَليمٌ (حاء): وَانْحَرْ مِنْ حَكيمٍ عَليماً حَليماً (غين): فَسَيُنْغِضُونَ يِكُنْ غَنِيَّاً اِلهٍ غَيْرِهِ (خاء): وَالْمُنْخَنِقَةُ مِنْ خَيْرٍ قَوْمٌ خَصِمُونَ ادغام: نون ساكنه و تنوين در شش حرف (يرملون) ادغام ميشود و اين ادغام در دو حرف (راء و لام)، بدون غُنّه و در چهار حرف بقيّه (يَنْمُو) با غُنّه است. غُنّه: صوتي است كه از خيشوم (فضاي بيني) خارج ميشود. دو حرف «ميم» و «نون» داراي اين حالت هستند، به ويژه چنانچه مشدّد باشند و نيز در هنگام ادغام با غُنّه و اخفاءِ اين دو حرف، غُنّه به ميزان دو حركت ادامه دارد، مانند: (راء): مَنْ رَحِمَ غَفُورٌ رَحيمٌ (لام): مِنْ لَدُنْ رِزْقاً لَكُمْ (ميم): مَنْ مَعِيَ فَتْحاً مُبيناً (نون): اِنْ نَشَاْ حِطَّةٌ نَغْفِرْ (واو): مِنْ وَلَدٍ اُمَّةً واحِدَةً (ياء): مَنْ يَقُولُ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ يادسپاري: در كلمات (قِنْوان ـ صِنْوان ـ دُنْيا ـ بُنْيان) به سبب آن كه نون ساكنه و حروف يرملون (واو، ياء) در يك كلمه قرار گرفتهاند، ادغام انجام نميشود. تمرين: في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ ـ كُلُّ اَمْرٍ حَكيمٍ ـ رُحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ يَرَوْا في شَكِّ يَلْعَبُونَ ـ عَذابٌ اَليمٌ ـ بَشيراً وَ نَذيراً فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ ـ وَلكِنْ لا ـ مِنْ نَصيرٍ فَقالُوا اَبَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعْهُ اِنّا اِذاً لَفي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ نحوة علامتگذاري موارد فوق در قرآنها در بعضي از قرآنها براي راهنمايي قاري قرآن، نون ساكن را بدون علامت سكون و علامت تنوين را به طور نامساوي روي هم قرار دادهاند (ــًـٍـٌـ) و روي چهار حرف (ر، ل، م، ن) كه ادغام به صورت كامل در آنها انجام گرفته علامت تشديد ولي دو حرف (و، ي) را كه ادغام به صورت ناقص[1] در آن دو انجام ميگيرد بدون علامت تشديد نوشتهاند، مانند: مَن رَّحِمَ ـ رِزْقاً لَّكُمْ ـ مَن مَّعِيَ ـ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ ـ مِن وَلَدٍ اُمَّةً واحِدَةٌ ـ مَن يَقُولُ ـ يَوْمِئذٍ يَصَّدَّعُونَ ـ وَاِن يَرَوْ اقلاب يا قلب در اين جا مراد تبديل نون ساكنه و تنوين به حرف «ميم ساكنه» است و آن هم در صورتي است كه نون ساكنه و تنوين پيش از حرف «باء» واقع گردند با توجّه به اين نكته كه ميم ساكنة ايجاد شده در نزد باء «اخفاء» ميشود كه با غُنّه همراه است، مانند: اَنْبِئْهُمْ ـ سَميعاً بَصيراً ـ مِنْ بَعْدِهِمْ ـ واقعٌ بِهِمْ تمرين حِكْمَةٌ بالِغَةٌ ـ مُنْبَثّاً ـ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ـ فَانْبَجَسَتْ ـ اَمَداً بَعيداً مِنْ بَعدِهِمِ ـ مَشّآءٍ بِنَميمٍ ـ اَنْ بُورِكَ ـ سَميعٌ بَصيرٌ ـ فَانْبِذْ مِنْ بُطُونِ ـ بَصيرٌ بِالْعِبادٍ ـ مِنْ بَقْلِها ـ مَنْ بَعَثْنا ـ يَنْبَغي نحوة علامتگذاري مورد فوق در قرآنها در بعضي از قرآنها براي راهنمايي قاري قرآن، نون ساكن را بدون علامت سكون و در عوض ميم كوچكي روي آن قرار دادهاند و در مورد تنوين (كه علامت آن تكرار شكل حركت ميباشد) يك شكل آن را كه نمايندة نون ساكن است حذف، و در عوض ميم كوچكي در كنار شكل باقيمانده قرار دادهاند، مانند: اَنْبِئْهُمْ ـ سَميعاً بَصيراً ـ مِنْ بَعْدِهِمْ ـ واقعٌ بِهِمْ اخفاء: به معناي «پوشاندن» حالتي است كه ميان اظهار و ادغام همراه با غُنّه به نحوي كه تشديد ايجاد نشود. نون ساكنه و تنوين در نزد پانزده حرف باقيمانده «اخفاء» ميشوند. در هنگام شروع اخفاء، زبان بدون اين كه به محلّ اداي نون برسد، حرف بعدي به محلّ تلفّظ خود نزديك شده، در اين حال، صورت به صورت غُنّه دو حركت ادامه پيدا كرده و آن گاه حرف ما بقي به سهولت و آساني تلفّظ ميگردد. لازم به يادسپاري است كه كيفيّت اخفاء بستگي به نوع حرف مابقي دارد بدين معني كه اگر حرف ما بقي از حروف استعلاء باشد، اخفاء نون ساكنه و تنوين درشت و پُر حجم و چنانچه از حروف استفال باشد، اخفاء رقيق و نازك است. از مطالب فوق روشن ميشود كه اخفاء نون ساكنه و تنوين در نزد هر يك از اين حروف با ديگري تفاوت دارد و چه بسا فردي اخفاء در نزد حرفي را صحيح انجام دهد ولي در نزد حرف ديگر نتواند به خوبي اخفاء نمايد، بنابراين بايد تمامي موارد حروف پانزده گانه تمرين شود. (ت): اَنْتُمْ مَنْ تابَ جَنّاتٍ تَجْري (ث): وَالْاُنْثي اَنْ ثَبَّتْناكَ خَيْرٌ ثَواباً (ج): اَنْجَيْتَنا اِنْ جَعَلَ خَلْقٍ جِديدٍ (د): اَنْجَيْتَنا اِنْ جَعَلَ كَاْساً دِهاقاً (ذ): فَاَنْذَرْتُكُمْ مِنْ ذَهَبٍ في يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ (ز): اَنْزَلَ فَاِنْ زَلَلتُمْ نَفْساً زَكِيَّةً (س): فَاَنْسيهُمْ وَلَئِنْ سَاَلْتَهُمْ فَوْجٌ سَاَلَهُمْ (ش): يَنْشُرْ اِنْ شآءَ رُكْنٍ شديدٍ (ص): فَانْصُرْنا وَلَمَنْ صَبَرَ قَوْماً صالِحينَ (ض): مَنْضُورٍ مَنْ ضَلَّ عَذاباً ضِعْفاً (ط): قِنْطاراً اِنْ طَلَّقَكُنَّ كَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ (ظ): يَنْظُرُونَ مِنْ ظَهيرٍ قَوْمٍ ظَلَمُوا (ف): اَنْفُسَهُمْ كُنْ فَيَكُونُ خالِداً فيها (ق): تَنْقِمُونَ مِنْ قَبْلُ سَميعٌ قَريبٌ (ك): اَلْمُنْكَرِ مَنْ كانَ عُلُوّاً كَبيراً نحوة علامتگذاري مورد فوق در قرآنها در بعضي از قرآنها براي راهنمايي قاري قرآن، همانند مورد «ادغام ناقص» علامتگذاري شده، بدين ترتيب كه علامت سكون، روي نون ساكن گذاشته نشده و علامت تنوين را به طور نامساوي روي هم قرار دادهاند و حرف بعدي را بدون علامت تشديد نوشتهاند، مانند: ما كُنتُمْ بِهِ ـ مِن سُندُسٍ ـ مُنظَرينَ ـ وَانشَقَّ ـ اَنذَرَهُمْ مِن صَلْصالٍ كَالْفَخّارِ ـ خالِداً فيها ـ قَوْمٍ ظَلَمُوا با اين كه نون ساكنه و تنوين در «واو، ياء» ادغام شده ولي غُنّة نون از ميان نرفته و واو و ياءمشدّد، ذاتاً بدون غُنّه ميباشند، مانند: اَوَّلْ ـ حَيٌّ. __ با ما همـراه باشید .(: RE: آموزش تجویـد - _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ - 25-08-2015 قسمت چهــارم : میم ساکن : ميم ساكنه نزد حروف الفباسه حالت پيدا ميكند «ادغام، اخفاء، اظهار». 1ـ ادغام: ميم ساكنه در حرف «ميم» بعد از خود ادغام ميشود (ادغام، متماثلين و با غُنّه همراه است)، مانند: وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (وَ هُمُّهْتَدُونَ) ـ كَمْ مِنْ (كَمِّنْ) 2ـ اخفاء: ميم ساكنه قبل از حرف «باء» اخفاء ميگردد. در هنگام اخفاءِ ميم، لبها را به هم نزديك ميكنيم به حدّي كه فاصلة اندكي بين دو لب موجود باشد در اين حالت صوت به حالت غُنّه به ميزان دو حركت كشيده ميشود، مانند: رَبَّهُمْ بِهِمْ ـ اَمْ بِهِ جِنَّةٌ ـ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ يادسپاري: ميان ميم ساكنة اصلي و نون ساكنه و تنوين كه قبل از حرف باء تبديل به ميم ساكنه ميگردد تفاوتي وجود ندارد. تمرين: نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ ـ صَبَّحَهُمْ بُكْرِةً ـ اَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ـ اَنْتُمْ بِهِ ـ رَبَّهُمْ مُشْفِقُونَ ـ هُمْ مِنْها ـ وَ هُمْ بارِزُونَ ـ اَنَّهُمْ بادُونَ ـ لَهُمْ مُوسي ـ هُمْ بَدَؤُوكُمْ ـ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ ـ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ نحوة علامتگذاري دو مورد فوق در قرآنها در مورد اوّل ميم ساكن را بدون علامت سكون و در عوض ميم دوّم را با تشديد مشخّص كردهاند، مانند: وَهُم مُّهْتَدُونَ ـ كَم مِّنْ ـ اَنَّكُم مُّلاقُوهُ و در مورد دوّم، همانند مورد «ادغام ناقص» عمل كردهاند، مانند: رَبَّهُم بِهِمْ ـ اَم بِهِ جِنَّةٌ ـ اَنَّهُم بادُونَ ـ اَنتُم بِهِ 3ـ اظهار: ميم ساكنه در نزد بقيّه حروف اظهار ميگردد، بايد دقت نمود كه حركت نگرفته و روي آن مكث نيز نشود و در نزد دو حرف «فاء ـ واو» توجّه بيشتر لازم است تا ميم ساكنه، اخفاء يا ادغام نشده و صوت نيز قطع نگردد بدين منظور پس از تلفّظ ميم، بدون اينكه صوت قطع گردد و يا لبها به شدت از يكديگر جدا شود لبها با ظرافت به حالت اداي حرف «فاء و واو» درآيد، مانند: لَكُمْ فيها ـ يَمُدَّهُمْ في ـ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ جمعبندي موارد غُنّه در پايان موارد غُنّه كه در درسهاي گذشته به طور پراكنده تشريح شده، جمعبندي ميكنيم. 1ـ نون و ميم مشدّد، مانند: اِنَّ ـ كُنّا ـ عَمَّ ـ اُمَّةً 2ـ ادغام ميم ساكنه در ميم، مانند: لَهُمْ مُوسي ـ وَ هُمْ مِنْها 3ـ ادغام نون ساكنه در چهار حرف «يَنمو»، مانند: مَنْ يَشاءُ ـ مِنْ نَفْسٍ ـ مِنْ مالٍ ـ مِنْ وَلِيٍّ 4ـ كلّيّة اخفاءها (كه شامل اخفاء نون ساكنه نزد «حروف مابقي» و همچنين اخفاء ميم ساكنه در نزد حرف «باء» ميباشد)، مانند: عَنْكُمْ ـ كُنْتُمْ ـ مِنْ بَعْدِ ـ اَمَداً بَعيداً ___ بخش پنجــم .. مد و قصـر:
معناي مدّ و قصر
مدّ در لغت، به معناي «زيادت، افزوني» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «امتداد صوت در حروف مدّي بيش از مقدار طبيعي». قصر در لغت، به معناي «كوتاهي» و ضد مدّ ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «ادا حروف مدّي به اندازه طبيعي و معمولي آن». حروف و سبب مدّ براي مدّ، حروف مدّ و سبب مدّ لازم است. حروف مدّي: عبارت است از «الف ماقبل مفتوح، ياء ماقبل مكسور، واو ما قبل مضموم». سبب مدّ: عبارت است از «همزه و سكون» و تشديد هم به خاطر آن كه يك حرف ساكن در آن نهفته است، سبب مدّ به حساب ميآيد. چنانچه حروف مدّي، بدون سبب باشد يعني بعد از آنها همزه يا سكون نباشد، «مدّ ذاتي» نام دارد و به ميزان دو حركت كه حدّ اقّل كشش حروف مدّي است، كشيده ميشود، مانند: اتُوني ـ اُوذينا كشش صوت در حروف مدّي به ميزان دو حركت را «قصر» و سه حركت را «فوق قصر»، و چهار حركت را «توسّط» و پنج حركت را «فوق توسّط»، و شش حركت را «طول» نامند. مقدار مدّ از دو حركت كمتر نبوده و از شش حركت نيز بيشتر نميباشد. انواع مدّ مدّي كه سبب آن همزه باشد بر دو قسم است، «مدّ متّصل» و «مدّ منفصل» مدّي كه سبب آن سكون باشد نيز بر دو قسم است، «مدّ لازم» و «مدّ عارض» مدّ متّصل: آن است كه مدّ و همزه در يك كلمه باشد و مقدار مدّ آن از چهار تا شش حركت ميباشد، مانند:
يَشاءُ ـ سيئَتْ ـ سُوءُ مدّ منفصل: آن است كه حرف مدّ در آخر كلمه و همزه در ابتداي كلمة بعد قرار گيرد و مقدار آن از دو تا پنج حركت ميباشد، مانند: بِما اُنْزِلَ ـ في اَنْفُسِهِمْ ـ كَفَرُوا اِلي ـ عِلْمِهِ الّا ـ مَالَهُ اَخْلَدَهُ. در دو مثال اخير، حرف مدّ از اشباع (سير كردن) هاء ضمير توليد شده است كه آنها را «مدّ اشباع» نيز ناميدهاند. چند نكته 1ـ ميزان مدّ منصفل نبايد بيشتر از ميزان مدّ متصل باشد. 2 ـ در ميزان كشش مدّهاي متّصل و منفصل، رعايت توازن لازم است، بدين معني كه اگر مدّ متّصل را به طول خوانديم بايد تمام مدّهاي متّصل را به طول بخوانيم و يا اگر مثلاً مدّ منفصل را به قصر خوانديم در مورد ساير مدّهاي منفصل نيز به همين طريق عمل شود. تمرين: اِنْ هِيَ اِلاَّ اَسْمآءٌ سَمَّيْتُمُوهآ اَنْتُمْ وَ اباؤُكُمْ مآ اَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلطانٍ ـ وَ ما تَشآؤُونَ اِلاَّ اَنْ يَشآءَ اللهُ عَسي رَبُّنآ اَنْ يُبْدِلَنا خَيْرًا مِنْهآ اِنّآ اِلي رَبِّنآ راغِبُونَ اَمْ لَهُمْ فَلْيَاْتُوا بِشُرَكآئِهِمْ اِنْ كانُوا صادِقينَ اِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلةَ وَ يَذَرُونَ وَرآءَهُمْ يَوْمًا ثَقيلاً قُلْ اِنَّمآ اَدْعُوا رَبّي وَ لا اُشْرِكُ بِهِ اَحَدًا. مدّ لازم مدّ لازم، مدّي است كه سبب آن، «سكون ذاتي» باشد. سكون ذاتي آن است كه هميشه جزو كلمه بوده باشد، مانند سكون «لام» در كلمة «الان» در مقابلِ سكون عارضي كه به هنگام وقف ايجاد ميشود، مثل «نسْتَعينُ» كه در وقف، آن را«نَسْتَعينْ» ميخوانيم. مدّ لازم فقط به طول خوانده ميشود. مدّ لازم گاهي حرفي است، يعني در حروف مقطّعه آغاز سورهها قرار دارد، و زماني كَلِمي است يعني در كلمات قرآن يافت ميشود و سبب مدّ لازم گاهي مُخفَّف «سكون» وزماني مُثَقّل «تشديد» ميباشد. 1 ـ مدّ لازم حرفي مُخفَّف، مانند : ن (نُوَنْ) ـ ق (قآفْ). 2 ـ مدّ لازم حرفي مُثقَّل، مانند: الم (الف، لام ميمْ). 3 ـ مدّ لازم كلمي مُخفَّف، مانند الانَ. 4 ـ مدّ لازم كلمي مُثقَّل، مانند: حاجَّ ـ اَتُحاجُّو نّي. مدّ عارض مدّ عارض، مدّي است كه سبب آن سكون عارضي باشد كه در اثر وقف پديد ميآيد و جايز است از دو تا شش حركت كشيده شود، مانند: تُكَذِّبانِ ( تُكَذِّبانْ) ـ تَعْلَمُونَ (تَعْلَمُونْ) ـ عَليمٌ (عَليمْ). مدّ لين در صورتي كه بعداز حروف لين ( واو ساكن ماقبل مفتوح، ياء ساكن ماقبل مفتوح) حرف ساكني واقع شود، ميتوان حروف لين را تا شش حركت امتداد داد، (فرقي نميكند سكونش ذاتي باشد يا عارضي). مثال سكون لازم : «عَيْنْ» در «كهيعص» و«حم عسق». مثال سكون عارضي: خَوْفٍ (خَوْفْ)ـ خَيْرٌ (خَيْرْ). تمرين: وَ جآجَّهُ قَوْمُهُ قالَ اَتُحآجُّونّي فِي اللهِ وَقَدْ هَدينِ كهيعص ـ يُوادُّونَ مَنْ حآدَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ ـ وَ اللهُ خَلَقَ كُلَّ دآبَّةٍ مِنْ مآءٍ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا اللهَ وَ رَسًولَهُ وَ مَنْ يُشآقِّ اللهَ فَاِنَّ اللهَ شَديدُ الْعِقابِ ـ وَ الصَّآفّاتِ صّفًّا وَ لَيْسَ بِضَآرِّهِمْ شَيْئًا اَلْحآقَّةُ، مَا الْحاقَّةُ ياد سپاري: از مجموع چهارده حرف مقطّعة قرآن، پنج حرف «حَيٌّ طُهْر» داراي مدّ ذاتي و هفت حرف «سَنَقُضُّ لَكُمْ» داراي مدّ لازم و يك حرف «عَيْن» داراي مدّ لين ميباشد و الف فاقد حرف مدّي است. براي بيان مقدار مدّ، بعضي از زمان تلفّظ الف و برخي ديگر از زمان بستن يا باز كردن انگشتان دست استفاده ميكنند، و اين براي تقريب به ذهن ميباشد. معيار اساسي همان حركت است يعني زمان تلفّظ يك حرف متحرّك و اين زمان بر اساس انواع قراءتها «تحقيق، تدوير، تحدير» متفاوت خواهد بود، هر كس بايد قراءت خود را معيار قرار دهد. ____
بخش ششم..ادغام :
معناي ادغام
ادغام در لغت، (مترادف كلمة «ادخال») به معناي «داخل نمودن» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «داخل كردن حرفي در حرف ديگر به طوري كه اثري از حرف اوّل «مُدْغَمْ» باقي نماند و حرف دوم «مُدْغَمٌ فيه» مشدّد شود»، مانند: (قَدْ دَخَلُوا) كه دال (قَدْ) در دال (دَخَلُوا) ادغام شده و آن را (قَدَّ خَلُوا) ميخوانيم. چنانچه مُدغَم و مُدغَمٌ فيه مثل هم نباشند، نخست مدغم را تبديل به حرف دوّم نموده و سپس ادغام ميكنيم، مانند «قُلْ رَبِّ» كه ابتدا «لام» را تبديل به «راء» و بعد در «راء» دوم ادغام مينماييم و «قُرَّبِّ» ميخوانيم. فايده ادغام فايدة ادغام «سهولت در تلفّظ» ميباشد، يعني اگر حرفي يك بار تلفّظ و بلافاصله همان حرف يا حرف همجنس آن تكرار شود، اين حالت براي دستگاه تكلّم سنگين خواهد بود، با بهرهگيري از قاعدة ادغام اين سنگيني برطرف ميشود. انواع سهگانة ادغام و موارد آنها در قرآن
1ـ ادغام متماثلين: در دو حرفي است كه مثل يكديگر باشند (تكرار يك حرف) و ادغام آنها لازم است چه در يك كلمه باشند و چه در دو كلمه، مانند: يُدْرِكْكُمْ ـ قُلْ لَهُمْ كه خوانده ميشود يُدْرِكُّمْ ـ قُلَّهُمَ 2ـ ادغام متجانسين: زماني است كه دو حرف هم مخرج (حروفي كه از يك محّل تلفّظ شوند) كنار يكديگر واقع شوند، خواه در يك كلمه و خواه در دو كلمه، ادغام آنها نيز لازم است. ادغام متجانسين در قرآن مجيد، تنها در موارد هفتگانة ذيل پيش آمده است. 1ـ مدغم «طاء» مدغم فيه «تاء»، مانند: بَسَطْتَ (بَسَطتَ). 2ـ مدغم «تاء» مدغم فيه «طاء»، مانند: قالَتْ طآئِفَةٌ (قالَطّآئِفَةٌ). 3ـ مدغم «دال» مدغم فيه «تاء»، مانند: عَبَدْتُمْ (عَبَتَّمْ). 4ـ مدغم «تاء» مدغم فيه «دال»، مانند: اُجيبَتْ دَعْوَتُكُما (اُجيبَدَّ عْوَتُكُما). 5ـ مدغم «ذال» مدغم فيه «ثاء»، مانند: اِذْظَلَمُوا (اظَّلَمُوا). 6ـ مدغم «ثاء» مدغم فيه «ذال»، مانند: يَلْهَثْ ذلِكَ (يَلْهَذّلِكَ). 7ـ مدغم «باء» مدغم فيه «ميم»، مانند: اِرْكَبْ مَعَنا (اِرْكَمَّعَنا). در مورد اوّل بايد دقّت شود كه حالت درشتي و پُري حرف طاء باقي ماند.[1] در مورد ششم و هفتم بدون ادغام نيز خوانده ميشوند و بجز دو مثال ذكر شده، نمونة ديگري در قرآن وجود ندارد 3ـ ادغام متقابلين: در حروفي جريان دارد كه يا مخرجشان نزديك بهم باشد و يا در بيشتر صفات متحد باشند، رعايت آنها تنها در دو مورد لازم است و در ساير موارد «حَفْص» ادغام نكرده است. 1ـ لام ساكنه در حرف راء، مانند: قُلْ رَبِّ (قُرَّبِّ) ـ بَلْ رَبُّكُمْ (بَرَّبُّكُمْ) 2ـ قاف ساكنه در حرف كاف، كه در قرآن فقط يك مورد و در كلمة (اَلَمْ نَخْلُقْكُمْ) پيش آمده و آن را (اَلَمْ نَحْلُكُّمْ) ميخوانيم. نحوة علامتگذاري حروفي كه در هم ادغام شده در كتابت بعضي از قرآنها، مواردي كه بايد حرف مدغم، كاملاً در حرف دوم ادغام شود و هيچ اثري از آن در كلام باقي نماند (ادغام كامل) براي راهنمايي قاري قرآن، حرف مدغم را كه در اصل ساكن است بدون علامت سكون و حرف مدغم فيه را با علامت تشديد مشخّص كردهاند، به اين نحو: قُلْ لَهُمْ (قُل لَّهُمْ) ـ قالَتْ طآئِفَةٌ (قالَت طّآئِفَةٌ) اِذْ ظَلَمُوا (اِذ ظَّلَمُوا) ـ قُلْ رَبِّ (قُل رَّبِّ) و در مواردي كه صفتي از صفات مدغم باقي بماند و مدغم به طور كلّي از ميان نرود (ادغام ناقص) براي راهنمايي قاري، حرف مدغم را بدون علامت سكون و حرف مدغم فيه را نيز بدون علامت تشديد مشخّص كردهاند، به اين نحو: تمرين: رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ ـ اَقُلْ لَكُمْ ـ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ ـ يُدْرِكْكُمْ ـ فَاضْرِبْ بِهِ ـ يَلْهَثْ ذلِكَ ـ قَدْتَبَيَّنَ ـ اِرْكَبْ مَعَنا ـ يُوَجِّهْهُ ـ عَبَدْتُمْ ـ قالَتْ طآئِفُةٌ ـ بَسَطْتَ ـ اُجيبَتْ دَعْوَتُكُما ـ فَرَّطْتُمْ ـ بَلْ رَبُّكُمْ ـ اَلَمْ نَخْلُقْكُمْ ـ اَحَطْتُ ـ اِذْ ظَلَمْتُمْ ـ فَرَّطْتُ ـ اّثْقَلَتْ ـ دَعَوَا اللهَ ـ وَدَّتْ طآئِفَةٌُ ـ لَقَدْ تابَ ـ قُلْ رَبِّ ـ اِذْ ظَلَمُوا [1] . توضيح بيشتر آن خواهد آمد. [2] . سورة اعراف، آيه 176 و سورة هود آيه 42. [3] . سورة مرسلات، آيه 20. RE: آموزش تجویـد - L²evi - 25-08-2015 اشکال ابن تایپک 1.اونجاهایی که کلمات ریز شده رو درست کنید 2.همه یک نواخته (سلیقه ی رنگ به کارببرید) خسته میشه چشم تایپک جالبیه.. اینارو درست کنی عالی میشه درکل(: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به دلیل اینکه مشکل داشتی خودم ویرایش کردم پست اولشو (: RE: آموزش تجویـد - _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ - 26-08-2015 قسمت هفتــم :
قلقله و لین
معناي قلقله قلقله در لغت، به معناي «اضطراب، جُنبش» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «آزاد نمودن صداي حرف در هنگام سكون». حروف قلقله حروف قلقله عبارتنداز «ب ـ ج ـ د ـ ط ـ ق» كه در عبارت «قُطْبُ جَدّ» گرد آمدهاند. در حالت سكون (اعم از اينكه ذاتي باشد يا عارضي)، صداي حرف كاملا متوقّف ميگردد و تنها راه تلفّظ، آزاد نمودن صداي آنها است. صداي ايجاد شده بيشتر ميل به فتحه دارد. قلقلهاي كه در آخر كلمه و هنگام وقف پديد آيد، آشكارتر از موردي است كه در وسط كلمه باشد و چنانچه مشدّد نيز باشد قلقله از حالت قبل هم آشكارتر ميباشد و بايد در قلقلة غير مشدّد دقت نمود كه به صورت مشدّد تلفّظ نشود. تمرين (ق): خَلَقْنا ـ نَقْتَبِسْ ـ فَواقٍ (فَواقْ) ـ اَلْحَريقِ (اَلْحَريقْ) بِالحَقَّ (بِالْحَقّْ) ـ تَنْشَقُّ (تَنْشَقّْ). (ط): يَطْمَعُ ـ وَلا تُشْطِطْ ـ لُوطٍ (لُوطْ) ـ مُحيطٌ (مُحيطْ). (ب): يُبْصِرُونَ ـ اِبْراهيمَ ـ وَاكْتُبْ ـ مُريبٍ (مُريبْ) ـ تَبَّ (تَبّْ) ـ اَلْجُبِّ (الْجُبّْ). (ج): تَجْري ـ مُجْرِمُونَ ـ فَاخْرُجْ ـ بَهيجٍ (بَهيجْ) ـ وَالْحِجِّ (وَالْحَجّْ) ـ حآدَّ (حآدّْ). (د): لِيُدْحِضُوا ـ اَرَدْنا ـ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ـ لَكَنُودٌ ـ (لَكَنُودْ) نُمِدُّ (نُمِدّْ) ـ نَعٌدُّ (نَعُدّْ). معناي لين لين در لغت، به معناي «نرمي» (ضد خشونت) ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «به نرمي ادا شدن حرف». دو حرف واو ساكن ما قبل مفتوح و ياء ساكن ماقبل مفتوح را كه به نرمي اداء ميشوند «حروف لين» نامند و بايد دقت نمود كه فتحة ما قبل آنها كاملاً واضح و آشكار شده و ميل به ضمّه و كسره پيدا نكند. تمرين: يَوْمِهِمْ ـ قَوْمَنا ـ حَوْلَهُ ـ فَاخْشَوْا ـ سَوْفَ ـ يُحَلَّوْنَ ـ كَيْفَ ـ لِكَيْلا ـ اَيْديهِمْ ـ عَلَيْهِمْ ـ كامِلَيْنِ ـ اُنْثَيَيْنِ. RE: آموزش تجویـد - _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ - 28-08-2015 قسمت هشتــم: تفخیم و ترقیق
معناي تفخيم تفخيم در لغت، (مترادف كلمة «تسمين») به معناي «تعظيم و بزرگداشت» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «درشت و غليظ اداء كردن حرف به طوري كه دهان از صداي آن پرشود». معناي ترقيق ترقيق در لغت، (ضد تفخيم) به معناي «رقيق كردن و از غلظت چيزي كاستن» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است «نازك و رقيق اداء كردن حرف». موارد تفخيم و ترقيق همة حروف استعلاء بدون استثناء تفخيم ميگردند و اين حالت در چهار حرف «ص ـ ض ـ ط ـ ظ» قويتر است. لازم به يادسپاري است كه تفخيم در حرف مفتوح، بيشتر و در حرف مضموم و ساكن، متوسط و در حرف مكسور اندك ميباشد. همة حروف استفال ترقيق ميشوند بجز دو حرف «ر ـ ل» كه در برخي موارد تفخيم ميكردند، احكام هر يك بيان خواهد شد. لازم به يادسپاري است كه الف مدّي تابع حرف ماقبل است و چنانچه حرفي تفخيم شود، الف مدّي بعد از آن نيز تفخيم و در غير اين صورت ترقيق ميگردد. تمرين: كلمات ذيل بر اساس مراحل تفخيم حروف استعلاء انتخاب شده و در تلفّظ آنها دقّت كنيد. (خ): يَخافا ـ خانَتاهُما ـ خالاتِكُمْ ـ حَفَّتْ ـ خَسَفْنا ـ خُلِقَتْ ـ خُذُوهُمْ ـ اَخْبارِها ـ خِفْتُمْ ـ اخِرينَ ـ اَخي. (ص): اَصابَها ـ مِنَ الصّالِحاتَ ـ اَصابِعَهُمْ ـ صَدْري ـ صَدَقُوا ـ تَصُدُّونا ـ صُرِفَتْ ـ اَصْحابُ ـ تَصْبِرْ ـ يَصِدُّونَ ـ تُصِبْهُمْ. (ض): قَضيها ـ يُضاعِفْها ـ اَضاءَ ـ اَضَلُّوا ـ ضَرَبُوا ـ ضُحيها ـ يَضُرُّهُمْ ـ يَسْتَضْعِفْ ـ يُضْلِلْ ـ نَضِجَتْ ـ فِي الْاَرْضِ. (ط): اَطاعُونا ـ يُطافُ ـ طآئِفَتَيْنِ ـ طَيِّباتُ ـ طَفِقَ ـ خَلَطُوا ـ طُوبي ـ تَطْغَوْا ـ يَطْمَعُ ـ لاتُطِعْ ـسُطِحَتْ. (ظ): ظالِمُونَ ـ تَظاهَرا ـ ظالِمي ـ حَفِظَ ـ ظَهْرَكَ ـ يَظُنُّ ـظُلِمُوا ـ يُظْهِرَ ـ اَظْلَمَ ـ ظِلالُها ـ يُعَظِّمْ. (غ): اَلْغافِلاتُ ـ فِي الْغارِ ـ وَالْمَغارِبِ ـ غَيْري ـ غَنِمْتُمْ ـ غُلِبَتْ ـ يَنْزَغُ ـ نَغْفِرْ ـ اَفْرِغْ. (ق): قاتَلُوا ـ قاسَمَهُما ـ قادِرُونَ ـ قَبْلَكَ ـ قَدِّمُوا ـ قُلْنَ ـ قُرِيءَ ـ لاتَقْنَطُوا ـ يَقْبَلُ ـ بِالْقِسْطِ ـ نُقِرُّ. تغليظ و ترقيق حرف لام
اصل در تلفّظ «لام» ترقيق است و تغليظ[1] آن تنها در لفظ جلاله «الله» ميباشد، به شرط آنكه ما قبل آن، حرف مفتوح يا مضموم قرار گيرد. اگر ما قبل لفظ «الله» حرف مكسور باشد، ترقيق ميگردد. تمرين: فَاللهُ ـ هُوَاللهُ ـ اِنَّ اللهَ ـ فَرَضَ اللهُ ـ اَرِنَا اللهُ ـ عَبْدُاللهِ ـ يَدُ اللهِ ـ رَسُولُ اللهِ ـ وَاتَّقُوااللهَ ـ نَصْرُاللهِ ـ في سَبيلِ اللهِ ـ بِسْمِ اللهِ ـ بِاللهِ ـ لِلَّهِ ـ عَلَي اللهِ ـ وَاللهُ ـ صَدَقَ اللهُ تفخيم حرف راء حرف «راء» در شرايط ذيل «تفخيم» ميشود. 1ـ راء مفتوحه يا مضمومه، مانند: رَحيمُ ـ فَرَضَ ـ قُدِرَ ـ اَرادَ ـ رُزِقَ ـ حُرُماتِ ـ تَذَرُ ـ رُوحُ 2ـ راء ساكنه كه ماقبل آن مفتوح يا مضموم باشد، مانند: مَرْعي ـ نَهَرٍ (نَهَرْ) ـ اُرْسِلَ ـ فَاهْجُرْ ـ حُمُرٌ ( حُمُرْ) 3ـ راء ساكنة ما قبل ساكن كه قبل از آن مفتوح يا مضموم باشد (در هنگام وقف پيش ميآيد)، مانند: وَالْفَجْرِ (وَالْفَجْرْ) ـ وَالْعَصْرِ (وَالْعَصْرْ) ـ عُسْرٍ(عَسْرْ) لِفي خُسْرٍ (لَفي خُسْر) فِي الْغارِ (فِيالْغارْ) ـ شَكُورٌ (شَكُورْ) چند نكته 1ـ راء ساكنه كه ما قبل آن، ياء ساكنه باشد ترقيق ميشود (درهنگام وقف پيش ميآيد)، مانند: خَيْرَ (خَيْرْ) ـ سَيْرَ (سَيْرْ) ـ غَيْرِ (غَيْرْ) 2 ـ در كلمات «يَسْرِ ـ اَسْرِ ـ نُذُرِ» كه در اصل «يَسْري ـ نُذُري» بوده است، در هنگام وقف ترقيق حرف راء بهتر است. ترقيق حرف راء حرف «راء» در شرايط ذيل «ترقيق» ميشود. 1 ـ راء مكسوره، مانند: رِزْقًا ـ ريحٌ ـ حَرِّقُوهُ ـ اَنْذِرِالنّاسَ ـ نُذُرِ 2 ـ راء ساكنه كه ما قبل آن مكسور باشد، مانند: مِرْيَةٍ ـ اُحْصِرْتُمْ ـ عَسِرٌ(عَسِرْ) ـ قُدِرَ(قُدِرْ) 3 ـ راء ساكنة ماقبل ساكن كه ما قبل آن مكسور باشد (درهنگام وقف پيش ميآيد)، مانند: سِحْرٌ(سِحْرْ) ـ ذِكْرٌ (ذِكْرْ) ـ خَبيرٌ (خبيرْ) چند نكته 3 ـ راء ساكنهاي كه بعد از همزة وصل قرار ميگيرد، تفخيم ميشود، مانند: اِرْجِعُونِ ـ لِمَنِ ارْتَضي ـ اِرْحَمْ ـ اِنِ ارْتَبْتُمْ 2 ـ راء ساكنهاي كه قبل از حروف استعلاء واقع شود (در صورتي كه در يك كلمه باشند)، مانند: قِرْطاسٍ ـ مِرْصادًا ـ فِرْقَةٍ ـ لَبِالْمِرْصادِ ـ اِرْصادًا تمرين: موارد تفخيم و ترقيق حرف «راء» در كلمات ذيل را مشخّص كنيد. بِنَصْرِهِ ـ فِي الْاَرْضِ ـ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ ـ عِشْرُونَ ـ صابِرَةٌ مَعَ الصّابِرينَ ـ اَسْري ـ غَفُورٌ رَحيمٌ ـ خَيْرًا ـ وَيَغْفِرْلَكُمْ وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ ـ بِاِخْراجِ الرَّسُولِ ـ فَاصْبِرْ صَبْرًا ـ اَرْسَلْنا تغليظ همان تفخيم است كه در مورد «لام» به كار ميرود. RE: آموزش تجویـد - _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ - 30-08-2015 قسمت نهــم : تلفّظ حروف عربی
بسياري از حروف عربي تقريباً به همان شكل فارسي تلفّظ ميشود و نيازي به آموزش ندارد و تنها ده حرف (ثاء، حاء، ذال، صاد، ضاد، طاء، ظاء، عين، غين، واو) در زبان عربي، تلفّظ آنها به گونة ديگري است كه به شرح آن ميپردازيم. لازم به يادآوري است كه ترتيب ذيل به جهت سهولت در فراگيري انتخاب شده است. حرف واو در اداي حرف «واو»، لبها بدون برخورد با دندانها به حالت غنچه در ميآيد و اين حرف از ميان دو لب تلفّظ ميشود. تمرين: بَلَوْناهُمْ ـ اَوْجَفْتُمْ ـ تَوْبَتُهُمْ ـ لاتَوْجَلْ ـ قَوْمي ـ يَوْمِهِمْ ـ وَجَدَها ـ ياوَيْلَنا ـ وَجْهَها ـ وارِدُها ـ وارِدَهُمْ ـ والِدَتي ـ وِزْرَاُخْري ـ شاوِرْهُمْ ـ تُوَسْوِسُ ـ تَاْويُل ـ يُسَوّيكُمْ ـ تَسْتَوي ـ وُفِّيَتْ ـ وُجُوهَكُمْ ـ وُجْدِكُمْ ـ تَلْوُوا ـ داوُودَ ـ وُورِيَ ـ اَوَّلينَ ـ قُوَّتِكُمْ ـ اَوَّبي ـ فَسَوّي ـ لَوّوْا ـ تَزَوَّدُوا حرف حاء اين حرف در فارسي به شكل «هاء» تلفّظ ميشود و براي تلفّظ صحيح آن كافي است آن را از وسط حلق و با فشردگي اداء كنيم تا با حرف «هاء» اشتباه نشود. تمرين: اَهْوي اَحْوي اُهِلَّ اُحِلَّ اَحْسِنْ ـ فَاحْكُمْ ـ يُحْيي ـ مَحْياهُمْ ـ تَحْتِهِمْ ـ اِحْتَرَقَتْ ـ حَرَّمَها ـ حَسِبُوا ـ حسيسَها ـ يُحاسِبْكُمْ ـ تَحاوُرَكُما ـ دَحيها ـ رَحِمَ ـ حِسابُهُمْ ـ تَحِيَّتُهُمْ ـحيتاهُمْ ـ نُوحيها ـ يَحيقُ ـ حُرِّمَتْ ـ حُلُّوا ـ حُنَفآءُ ـ مُفْلِحُونَ ـ يَحُولُ ـ يُسَبِّحُونَ ـ اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ ـ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ ـ اَوْحي لَها حرف عين اين حرف در فارسي به صورت «همزه» تلفّظ ميشود. حال به تفاوت اين دو در عربي توجه فرماييد: «همزه» ساده گفته ميشود و صدا در آن قطع ميگردد ولي حرف «عين» از وسط حلق اداء شده و صدا در آن قطع نميشود. تمرين: اَجَل عَجَل اَمَلاً عَمَلاً اَمين عَمين يَاْلَمُونَ يَعْلَمُونَ اَعْلي ـ فَاعْلَمْ ـ نِعْمَ ـ اِعْلَمُوا ـ يُعْجِبُكَ ـ يَسْتَعْجِلُونَ ـ مَعَكُمْ ـ عَلَيْهِمْ ـ يَفْعَلُونَ ـ مَعايِشَ ـ عالِيَهُمْ ـ تَعالي ـ عِلْماً ـ فاعِلُونَ ـ اَلْعِزَّةَ ـ مَعيشَََتُهُمْ ـ فَاَعينُوني ـ نُعيدُها ـ عُلَمآءُ ـ عُقْباها ـ عُلِّمْنا ـ تَعُولُوا ـ عُوقِبْتُمْ ـ يَعُودُونَ ـ فَعّالٌ ـ سُعِّرَتْ ـ يَدُعُّ الْيَتيمَ ـ لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ حرف غين اين حرف در فارسي به صورت «قاف» تلفّظ ميشود، حال به نحوة اداي هر يك در زبان عربي دقت كنيد. حرف «قاف» به كمك زبان كوچك و با شدت و سختي گفته ميشود به طوري كه صوت قطع ميگردد ولي حرف «غين» از انتهاي حلق و با سستي تلفّظ شده و صدا در آن كشيده ميشود. تمرين أقْني اَغْني قَدْ غَدْ نَغْفِرْ ـ يَغْلي ـ اَفْرغْ ـ اُغْشِيَتْ ـ يُغْنيهِمْ ـ فَاسْتَغْفَرَ ـ تَغَشّيها ـ غَيْري ـ غَنِمْتُمْ ـ اَلْغافِرينَ ـ وَالْمَغارِبِ ـ فِي الْغارِ ـ غِلِّ ـ غِسْلينٍ ـ بُغِيَ ـ اَبْغيكُمْ ـ نَبْتَغي ـ فَالْمُغيراتِ ـ غُفْرانَكَ ـ يَنْزَغُ ـ غُلِبَتْ ـ غُدُوُّها ـ يَبْغُونَ ـ لُغُوبٌ ـ سَواءٌ عَلَيْهِم اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ حرف ثاء اين حرف در فارسي به صورت «سين» تلفّظ ميشود، براي تلفّظ صحيح اين حرف، بايد آن را از سر زبان و سر دندانهاي پيشين بالا و به حالت دميدگي ادا كرد. تمرين اِسْمَ اثْمَ يَلْبَسُونَ يَلْبَثُونَ مَثْواكُمْ ـ فَاثْبُتُوا ـ يَثْرِبَ ـ مِثْلَهُمْ ـ مُثْقَلُونَ ـ مَثْني ـ ثَلاثَ ـ ثَقُلَتْ ـ لَبِثَ ـ مِنَ الْمَثاني ـ ثامِنُهُمْ ـ فَاَثابَكُمْ ـ ثِيابَهُمْ ـ مَوْثِقاً ـ جاثِيَةً ـ كَثيراً ـ جِثِيّاً ـ حَثيثاً ـ ثُمَّ ـ ثُبُوراً ـ ثُلُثُ ـ لَمَثُوبَةٌ ـ ثَلاثُونَ ـ مَبْثُوثَةٌ ـ اَلثِّقالَ ـ اَلثَّقَلانِ ـ مُنْبَثّاً ـ يااَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ـ ثُمَّ بَعَثَهُ حرف ذال براي اداي حرف «ذال» از سر زبان و سر داندانهاي پيشين بالا استفاده ميكنيم تا از حرف «زاء» متمايز گردد، لازم به ياد سپاري است كه حرف «ذال» را بايد به صورت نازك و كم حجم ادا كرد. تمرين اَذْهَبَ ـ وَاذْكُرُوا ـ حِذْرَكُمْ ـ اِذْقالَ ـ يُذْهِبْكُمْ ـ عُذْراً ـ ذَكِّرْهُمْ ـ ذَهَبُوا ـ مُذَبْذَبينَ ـ ذآئِقُوا ـ ذلِكُمْ ـ أذاعُوا ـ تُذِلُّ ـ ذِكْريها ـ لِذِي الْقُرْبي ـ اَلَّذينَ ـ مَعاذيرَهُ ـ لِيُذيقَهُمْ ـ تُكَذِّبانِ ـ اَلذُّنُوبِ ـ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ ـ وَلا تُبْذِّرْ تَبْذيراً ـ لِيَذَّكَّرُوا حرف ظاء براي تلفّظ حرف «ظاء» كافي است حرف «ذال» را درشت و پر حجم ادا كنيم. تمرين: مُنْذَرينَ مُنْظَرينَ مَحْذُوراً مَحْظُوراً اَظْلَمَ ـ يَظْلِمُونَ ـ يُظْهِرَ ـ حَفِظْناها ـ وَاغْلُظْ ـ مُظْلِمُونَ ـ ظَلَمُوا ـ ظَهَرَ ـ ظَلَّتْ ـ يُظاهِرُوا ـ ظالِمي ـ لَظالِمُونَ ـ ظِلالُها ـ ظِهْرِيّاً ـ مَحْفُوظٍ ـ كَظيمٌ ـ حافِظينَ ـ عَظيمٌ ـ ظُلِمُوا ـ يَظُنُّ ـ ظُلُماتٍ ـ تُوعَظُونَ ـ وَاخْفَظُوا ـ حافِظُونَ ـ يُعَظِّمْ ـ فَظّاً ـ حَظٍّ ـ اِنَّ الظَّنَّ ـ هُمُ الظّالِمُونَ ـ اِلَي الظِّلِّ حرف طاء حرف «طاء» مانند حرف «تاء» از تماس روي سر زبان با ناهمواريهاي كام بالا ادا ميشود با اين تفاوت كه صدا در حرف «طاء» درشت و پر حجم ميباشد. تمرين تابَ طَابَ قانِتينَ قانِطينَ اَطْغي ـ تَطْغَوْا ـ فِطْرَةَ ـ خِطْبَةِ ـ مُطْمَئِنّينَ ـ يُطْعِمُونَ ـ فَطَرَ ـ طَفِقَ ـ اِسْتَطَعْتُمْ ـ طآئِفَتانِ ـ اَطاعُونا ـ بَطآئِنُها ـ وَلا تُطِعْ ـ سُطِحَتْ ـ طِفْلاً ـ اَساطيرُ ـ اَطيعُونِ ـ خَطيئاتِكُمْ ـ طُمِسَتْ ـ خُطُواتِ ـ طُغْياناً ـ طُوبي ـ يَطُوفُ ـ بُطُونِهِمْ ـ تُشْطِطْ ـ تَخُطُّهُ ـ لِلطّاغينَ ـ تَطَّلعُ ـ فَاطَّهَّرُوا ـ عُطِّلَتْ حرف صاد حرف «صاد» مانند حرف «سين» از سر زبان و پشت دندانهاي پيشين پايين تلفّظ ميشود با اين تفاوت كه صدا در حرف «صاد» درشت و پر حجم ميباشد. تمرين عَسي عَصي عَسَيْتُمْ عَصَيْتُمْ قَسَمْنا قَصَمْنا اَصْلَحَ ـ اَصْدَقَ ـ اَصْلاحِها ـ مِصْرَ ـ تُصْعِدُونَ ـ يُصْرَفُ ـ صَلاتي ـ قَصَصَ ـ صَدَقَ ـ مَصائِعَ ـ لَصادِقٌ ـ صالِحينَ ـ صِراطي ـ يَفْصِلُ ـ اَبْصِرْهُمْ ـ نَصيباً ـ مَصيرَكُمْ ـ يُوصيكُمْ ـ صُرِفَتْ ـ صُحُفِ ـ تَخاصُمُ ـ نَصُوحاً ـ تُوصُونَ ـ تَصُومُوا ـ فَصَّلْناهُ ـ فَالصّالِحاتُ ـ نُفَصِّلُ ـ يَخْتَصُّ ـ يَصَّدَّقُوا حرف ضاد حرف «ضاد» از تماس كنارة زبان (هر طرف كه ميّسر باشد) با دندانهاي كرسي بالا (همان طرف) و كشيده شدن بر آنها ايجاد ميشود و آن را بايد درشت و پر حجم ادا كرد. تمرين اَضْعَفُ ـ يَضْرِبْنَ ـ رِضْوانٌ ـ فَضْلُ ـ مُضْغَةَ ـ مُضْعِفُونَ ـ ضَلَّ ـ وَضَعَها ـ ضَرَبَ ـ ضاحِكَةٌ ـ لَضآلُّونَ ـ ضامِرٍ ـ نَضِجَتْ ـ فِي الْاَرْضِ ـ ضِعافاً ـ ضيزي ـ رَضيتُ ـ مُعْرِضينَ ـ ضُرِبَتْ ـ اُغْضُضْ ـ عَرْضُها ـ مَغْضُوبِ ـ مَخْضُودٍ ـ رَضُوا ـ يَنْفَضُّوا ـ نَضّاخَتانِ ـ فِضَّةٌ ـ يَحُضُّ ـ يَغُضُّوا ـ يَعُضُّ *** يادآور ميشويم كه براي تلفّظ صحيح حروف هنگام تلاوت قرآن، دانستن و به كار بردن مخارج و صفات حروف ضروري است (مخارج حروف يعني محل تلفّظ حروف، و صفات حروف عبارت از كيفيّتها و حالات مختلفي است كه در تلفّظ حروف پديد ميآيد، مانند سختي و سستي، رواني و كندي، بلندي و آهستگي و...) ولي چون مدت اين طرح آموزشي محدود است ناگزير تنها به توضيح حروفي بسنده شده كه تلفّظ آنها با فارسي فرق دارد و از ميان صفات حروف نيز به بيان چند صفت مهم (استعلاء، استفال، قلقله، لين و غُنّه) اكتفا كرديم، به ياري خداوند رحمان در فرصتهاي بعدي با مخارج و صفات حروف دقيقاً آشنا خواهيد شد. [2] . براي درشت و پر حجم ادا شدن آن، زبان گود شده و به طرف بالا متمايل ميشود و اين حالت در مورد سه حرف (ص، ض، ط) نيز پيش ميآيد. RE: آموزش تجویـد - _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ - 01-09-2015 قسمت دهـــم ..استعلاو استفال: معناي استعلاء استعلاء در لغت، به معناي «برتري طلبي، ميل به بلندي» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «ميل ريشه زبان به طرف سقف دهان در هنگام تلفّظ حرف». در اثر اين صفت، حرف حالت پر حجم و درشتي به خود ميگيرد. حروف استعلاء حروف استعلاء عبارتند از «خ ـ ص ـ ض ـ ط ـ ظ ـ غ ـ ق». در هنگام اداي چهار حرف ( ص ـ ض ـ ط ـ ظ) قسمتي از سطح زبان، سقف دهان را ميپوشاند و در نتيجه اين حروف درشتتر و غليظتر از سه حرف ديگر تلفّظ ميشوند. تمرين صَلِّ ـ صَوْتُ ـ صَبِيّاً ـ صَدْري ـ صُرِفَتْ ـ يَصْبِرْ ـ ضَنْكاً ـ اِلي ضُرٍّ ـ يَضْلِلْ ـ يَضْرِبُ ـ ضيزي ـ نَضِجَتْ ـ بَطَشْتُمْ ـ طُمِسَتْ ـ طُوبي ـ يُطْفِئُوا ـ يُشْطِطْ ـ طِفْلاً ـ ظَلَّ ـ ظَلَمَ ـ ظَهيرٍ ـ مُنْظَرينَ ـ فَظّاً ـ ظِلالُها ـ خَشِيَ ـ خَتَمَ ـ خَسَفَ ـ خَبَرٍ ـ يُخْرِبُونَ ـ اَخْبارِها ـ غَنِمْتُمْ ـ غُلِبَتْ ـ يَبْغُونَ ـ يَغْلي ـ نَغْفِرْ ـ اَبْغيكُمْ ـ قَريباً ـ قَبْلُ ـ بِقَدَرٍ ـ نُقَدِّسُ ـ نَقْتَبِسْ ـ لا اُقْسِمُ معناي استفال استفال در لغت، به معناي «پايين آمدن، پست شدن» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از «پايين آمدن سطح زبان از كام بالا»، در اثر اين صفت حرف نازك و كم حجم تلفّظ ميشود. حروف استفال به جز هفت حرف استعلاء، بقيّة حروف داراي صفت استفال ميباشند. يادسپاري: در تلفّظ كلمات بايد كاملا دقّت شود كه هر حرف با صفت خود ادا شود و حالت حرف مجاور را به خود نگيرد. RE: آموزش تجویـد - _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ - 06-09-2015 قسمت یازدهـم . .مقدمه: قال الله تبارك و تعالي «وَرَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتيلاً» (مزمّل، 20) با سلام بر رهروان راستين قرآن كريم، آناني كه همة ايام را در حال تعليم و تعلّم و به كارگيري احكام نوراني قرآن بوده و در اعتلاي هر چه بيشتر قرآن كريم و نظام قرآني جمهوري اسلامي تلاش و كوشش ميكنند. سلام به تمام پاسداران قرآن، آنان كه قرآن را در سينههاي خود از حفظ داشتند و در نبرد با اهريمنان و مستكبران، محافظ قرآن شدند.سلام و درود بر حضرت امام خميني(قدس سره)، آن بزرگ پاسدار قرآن كه راه و رسم حفاظت و محافظت از قرآن را به ما آموخت. هدف از تهية اين مجموعه، آموزش علم «تجويد» است. علم تجويد، طرز تلفظ صحيح حروف و كلمات قرآن را به ما ميآموزد كه نتيجة آن صحيح خواندن و عدم تغيير معاني آيات ميباشد؛ همچنين با رعايت دستورهاي تجويدي ميتوان قرآن را به طرز دلنشين و زيبا قراءت كرد. اين مسأله در آيات قرآن و احاديث زيادي اشارت رفته است كه در اينجا چند مورد به عنوان زينت كلام ياد ميشود: «وَرَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتيلاً» قرآن را به طور شمرده و روشن بخوان. اين آيه ما را به شمرده و با تأنّي خواندن كلام خدا دعوت ميكند. امام علي ـ عليه السّلام ـ در تفسير اين آيه ميفرمايد: «اَلتَّرتيلُ اَداءُ الْحروفِ وَ حِفظُ الْوُقُوفِ؛ ترتيل عبارت از اداء صحيحِ حروف و وقف كردن در محل وقفها است. از اين كلام اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ نتيجه گرفته ميشود كه ترتيل همان علم تجويد است كه در برگيرندة صحيح اداء كردن حروف (و در نتيجه صحيح خواندن كلمات و تغيير ندادن معاني آيات) و رعايت قواعد وقف و ابتدا ميباشد. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: اِقْرَؤُوا الْقُرآنَ بِاَلْحانِ الْعَرَبِ وَ اَصْواتِها؛ قرآن را با لهجه و صوت عربي بخوانيد. از اين رو روانيست قرآن را با لهجه و لحن غير عربي خواند. اگر بخواهيم قرآن را با لحن و صوت عربي بخوانيم بايد علم تجويد بدانيم. پيامبر اسلام در جاي ديگر ميفرمايد: لِكُلِّ شَيءٍ حِلْيَةٌ وَ حِلْيَةُ القرآنِ الصَّوْتُ الْحَسَنُ؛براي هر چيزي زينتي است و زينت قرآن صداي نيكو است. يك نكته مهم: به نظر ميرسد دانستن مقداري از قواعد علم تجويد (بعضي از مخارج حروف و برخي از صفات) براي هر مسلماني لازم است؛ چرا كه هر كسي موظف است حداقل؛ نمازهاي پنجگانة خود را صحيح بخواند و اين جز با دانستن مقداري از اين علم شريف ميّسر نيست؛ زيرا نمازهايي كه حروف و كلمات آن به طور صحيح ادا نشود؛ مقبول درگاه الهي نيست. در اين رابطه نظر خوانندگان محترم را به مسألة شماره 1000 رساله حضرت امام خميني(قدسسرّه) جلب مينماييم: «اگر يكي از كلمات حمد يا سوره را نداند، يا عمداً آنرا نگويد يا به جاي حرفي، حرف ديگر بگويد مثلاً به جاي «ض»، «ظ» بگويد يا جايي كه بايد بدون زير و زبر خوانده شود، زير و زبر بدهد، يا تشديد را نگويد، نماز او باطل است.» حالا با توجه به فتواي حضرت امام(ره) و ديگر مجتهدان يادآور ميشويم كه هنگام تلفّظ بعضي از حروف بايد دقّت داشت كه با حروف مشابه خود اشتباه نگردد؛ زيرا باعث تغيير معناي كلمه ميشود. در ذكرهاي نماز، چنين كلماتي يافت ميشود كه بايد آنها را به طور صحيح ادا كرد وگرنه نماز باطل ميشود. براي نمونه به چند مورد اشاره ميكنيم: اشتباه صحيح هَمْد = هلاك شده /حَمْد = ستايش سَمَد = كود زراعتي/ صَمَد = بينياز سَلِّ = شمشير بكش/ صَلِّ = درود فرست اميد است متربّيان عزيز با راهنماييهاي استادان و مربيان محترم و سعي و تلاش خود بتوانند قرآن را بدون غلط، روان، زيبا و دلنشين قرائت كنند. خداوند همة ما را عالم و عامل به قرآن بگرداند و قلبهاي ما را ظرف معارف قرآن قرار دهد و به نور قرآن منّور بگرداند. RE: آموزش تجویـد - _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ - 09-09-2015 قسمت دوازدهــم ..تجوید و الفبای عرب : معناي تجويد تجويد در لغت، مترادف با كلمة «تحسين» به معناي «نيكو گردانيدن» ميباشد، و در اصطلاح، عبارت است از قواعد و دستورهاي صحيح ادا كردن حروف از نظر مخارج، صفات و احكام آن. فائده تجويد با رعايت قواعد تجويد، قرآن همانگونه كه در آغاز اسلام خوانده و شنيده ميشد، قراءت ميگردد و در نتيجه قرآن از تغيير و تحريف محفوظ مانده و همچنين آهنگ زيبا و دلنشين آن از بين نميرود. الفباي عرب هر حرفي داراي شكل، اسم و تلفّظي خاص ميباشد. در جزوة روخواني قرآن با شكلها و اسمهاي حروف آشنا شديد، در اين جزوه به ياري خداوند رحمان، با نحوة تلفّظ حروف عربي آشنا خواهيد شد ولي قبل از توضيح آنها به بررسي چند مطلب كه بيارتباط با شكلها و اسمهاي حروف نيست ميپردازيم. اقسام الف الف در زبان عربي بر دو قسم است: 1ـ الف حركت ناپذير، 2ـ الف حركت پذير. 1ـ الف حركت ناپذير: بعد از حرف مفتوح قرار ميگيرد و باعث دو برابر مدّ و كشش صداي فتحة آن ميشود و لذا به آن «الف مدّي» ميگويند، مانند: كَانَ ـ دَعَا ـ عَلَامَاتٍ 2ـ الف حركت پذير: همان همزه است كه به صورت الف نوشته شده. همزه از حروفي است كه در كتابت اوّليّه، شكل معيني نداشت در ابتداي كلمهها به صورت الف و در وسط و آخر كلمهها با توجه به حركت خود يا حرف ما قبلش به صورت «ا، و، ي» نوشته ميشد، بعدها كه اين شكل «ء» براي همزه وضع گرديد براي راهنمايي قاري، آن را روي حروف مذكور قرار دادند؛ منتهي در مورد الف دو روش در پيش گرفته شد، برخي روش فوق را در پيش گرفتند و بعضي ديگر با متحرّك يا ساكن نوشتن الف، نيازي به اضافه كردن شكل جديد نديدند، مانند: أَنْشَأْنَاهُنَّ ـ اَنْشَاْناهُنَّ تعداد الفباي عرب تعداد الفباي عربي را برخي 28 و بعضي ديگر 29 حرف ميدانند. اختلاف بر سر «الف مدّي» است، عدهاي آن را يك حرف مستقل ميدانند و بعضي ديگر بر اين عقيدهاند كه «الف مدّي» صرفاً يك صداي كشيده مانند «واو و ياء مدّي» ميباشد و حرف مستقلّي به حساب نميآيد. همزة وصل و همزة قطع تلفّظ كلماتي كه ابتداي آنها ساكن باشد مشكل و يا غير ممكن است، براي سهولت و امكانپذير شدن تلفّظ چنين كلماتي از الفي به نام «همزة وصل»[1] كمك گرفته ميشود. همزة وصل در ابتداي كلمه خوانده ميشود ولي در وسط كلام خوانده نميشود، مانند: اًدْخُلُوا ـ ياقَوْمِ ادْخُلُوا در مقابل همزة وصل، همزة ديگري است به نام همزة قطع كه در ابتدا و وسط كلام خوانده ميشود، مانند: اَرْسَلْنا ـ لَقَدْ اَرْسَلْنا نحوة خواندن همزة وصل در ابتداي كلمهها همزة وصل در آغاز فعل و اسم و حرف ميآيد. در حروف: همزة «ال» تعريف هميشه مفتوح ميباشد، مانند: الشًَّمْس، الْقَمَر كه خوانده ميشوند اَلشَّمْس، اَلْقَمَر در اسماء: هميشه مكسور ميباشد، مانند: ابْن، اسْم كه خوانده ميشوند اِبْن، اِسْم در افعال: با توجه به دوّمين حرف بعد از همزه، اگر مفتوح يا مكسور بود با كسره و اگر مضموم باشد با ضمّه خوانده ميشود، مانند: افْتَحْ، اضْرِبْ، انْصُرْ كه خوانده ميشوند اِفْتَحْ، اِضْرِبْ، اُنْصُرْ نحوة علامت گذاري همزة قطع و وصل در قرآنها در بعضي از قرآنها براي راهنمايي قاري، روي الف همزة قطع، همزة (أ) و روي الف همزة وصل، صاد كوچكي (ا) قرار دادهاند و در بعضي ديگر از قرآنها، الف همزة قطع را با علامت مربوطه خودش و الف همزة وصل را بدون علامت نوشتهاند، مانند: أَتَي أَمْرُاللهِ ـ اَتي اَمْرُاللهِ تمرين: كلمههايي كه داراي همزة وصل است، يكبار با كلمة قبل و بار ديگر به طور جداگانه بخوانيد: وَاسْتَكْبَرَ ـ وَالْقَمَرِ ـ فَاسْتَشْهِدُوا ـ هُوَ الْهُدي ـ فَارْزُقُوهُمْ ـ وَاتَّقُوهُ ـ وَابْتَلُوا الْيَتامي ـ فَاسْتَفْتِهِمْ ـ فَقَدِافْتَري ـ لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا ـ قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ـ وَلا تُخْسِرُوا الْميزانَ ـ وَاكْسُوهُمْ ـ اَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ ـ وَاخْشَوْنِ ـ مِنَ الْكِتابِ. دربارة علّت نامگذاري همزة وصل گفتهاند «تَوَصُّلاً لِلنُّطْقِ بِها»، (توصّل در اينجا به معناي امكان پذير شدن ميباشد)، با آوردن همزة وصل، نطق به ساكن امكان پذير ميشود |