☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58) +---- موضوع: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ (/showthread.php?tid=239405) صفحهها:
1
2
|
☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 28-09-2015 سلـام .. مطالب صرفا کپی پیست نیستن ! پس " به راحتی " هم کپی پیست نشه لطفـا . خدایا دستهایم را به سویت باز میکنم .. من را در آغوشت بگیر .. تو همان خدایی هستی که بقیه میگویند ؟ قطعـــا فرق داری .. آرام آرام به سوی خاطراتی قدم برمیداریم که شاید " تــــــــــو " باعث و بانی تمام شدنشان هستی .. و شاید من در این میان اشتباه کرده ام که نبودت را پای اشـــتـــبــــاهــــــــات خودم گذاشته ام .. چقدر ساده بودیم که فکر میکردیم بعد از روزهای بد بالاخره روزی خوب خواهد بود ..و چقدر ساده تر که منتظر یک روز متفاوت سالهاست نشــــــــــــــــسته ایم ! اگر قرار بود تفاوتی بوجود بیاید می آمد ..اگر قرار بود تفاوتی باشد پس دلیل این همه بی تفاوتی تفاوت هاست ؟ و من میگذرم از کنار تمام روزهایی که که امید داشته ام روزهایی که از امید مینوشتم و تما سعی ام بر اصلاح آیـــــــــــــنده بود . و چقدر بد عمل کرده ام در زندگی در زندگی ای که بودنت نبود دیگران است و نبودت بودنشان ! و حتما امید هم حدی دارد که من هر چه از آن نوشتم فقط نوشته هایم رنگ پیچیدگی گرفتند و در اخر همه مرا تحسین کردند از این همه پا فشاری بر آینده .. ولی شاید امید من با دیگران فرق داشت .. من در آرزوی دیدن یک روز نسبتا خوب و دیگران در پی یک روز بهتر از روزهای خوبـــــــــــشان ! خدا هم حق دارد خواسته ی من زیادی زیاد است ! و به جایی میرسم که میفهمم امید معنایی ندارد.. فهم جمله که سالهاست تلاشم بر نفی آن بوده است ..انگار آرزو هم برای دیگران است ! و من هم تقصیری ندارم.. وقتی رنگ آرزوهایم پشت در اتاق عمل جان می بازد وقتی چشم انتظاری هایم سیاهی رنگ پیراهنم را به ارمغان می آورند .. وقتی رنگ وابستگی به قطرات اشک بر روی صورتم تبدیل میشوند و نمیتوانیم کتمان کنیم که هر که قوی تر باشد مشکلاتش بیشتر است و شاید عمق یک مشکل برای دیگران اتفاق ساده ای برای دیگری ها باشد و من نمیدانم این همه ندانسته چیست فقط خدایی دارم که روز و شب تکرار اسمش آرامش بخش قلـــــــــــبم است بی آنکه دیگران باور کنند شاید من هم کسی را دارم به نام " خدا " . خدایا میدانم : دلیل این همه بغض دلیل این هم سردی دلیل این همه بی دلیلی ها خودمانیم ! اما کمی زود بود برای نوشتن از مشکلات . " و در میان خاطرات دست نخورده ام به صفحه ای به خطی به پایانی میرسم که نوشته است امیدی هست چون "خدایی به ظاهر نه در قلبــــــم فریاد میزند من هستم " باز هم سیگار میکشم! آرام،پراحساس و زیاد دلتنگی هایم را با همین بهمن های کوچک دوست داشتنی دود میکنم! و جواب نئشه من به سوال مسخره روی پاکت سیگار: مـــــــــــرگ یا زنــــــــــدگی؟ قطعا مرگ…! بِبیـن .. رفته .. کـااریش نمیشهـ کـرد !!! لجبـاز و یـه دندهـ شدهـ ... حاالیش نمیشهـ حـرفـ !!! جســـمم سر جـاشه .. ولی روحـــــــــــــم نیست ! مـعلومـ نـی سخـــــــتیا چـی مصرف کـردن که همیشهـ ... چِـت کـردن روـی مـا ! دُختَر کُوچـُولویِ مَلـوس ... دُو تا سیـب دَر دَست دـاااشتْ ... دَر اینـ مُوقِعْـ مـاادَرَشْـ وـاارِدِ اُتـاقْ شُـد ... چِشمـِش بِهـ دُو دَستِ اُو اُفتـااد ... گُفـت : " یِکـی اَز سیـباتُو بِهـ مَـن مـــــــــــیدـی ؟! " دُخـتَرک نِگـااهی خیرِهـ بِهـ مـاادَرَش اَندـاختْ و نگـاهـی بِهـ اینْـ سیـب وُ سِپَسـ آنْ سیـب ... اَندَکی اَندیشیـد ... سٍپـَس یِکـ گااز بَر اینْـ سیـب زَد و گـاازـی بَر آن سـیبْ ... لَبخـَند رُویِ لـبـانِ مـادَرَش مـااسید ... سیمـاایَش دـااد میـزَد کِهـ چِقـد اَز دُختـَرَش نـاا اُمـید شُدِهـ اَسـت .... امّـا، دُختـَرک لحـظِهای بَعـد ، یِکـی اَز سیـب هـاایِ گـااز زَدِهـ را بِهـ سَمتِهـ مـاادَرش گِرفـت و گُفتـ : "بیـاا مـاامااان ، اینـ یِکـی سـیبْ شیـرین تَرِهـ ...!" چِهـ اَندیشِهـ اـی بِهـ ذِهـنِ خُود رـاااه دادِهـ بُود وُ دُخترکَشـْ دَر چِهـ اَندیشِهـ ای بُود ... رَفـت ْ .... و اعتمـاد منمـ بـا خودش بُـرد ... اون کهـ آرزومـ بود ، وـاسهـ یِهـ نَفـر دیگه بَر آوَردِه شـد ... هِمیشِهـ ... [ اَشکِـ ] اُونـآااایـی رُو کِهـ بِهـ [ فِکـرِمُونْـ ] هَستَنـْ ، [ دَر میاآااریمْـ ] ... هَمیشِهـ وـآااسِهـ کِساااایـی کِهـ بِهـ [ فِکرِمُونْـ ] نیستَنْـ ، [ اَشکْـ ] میریـزیمْـ !!! هَمیشِهـ بِهـ کِسآاایـی کِهـ اَصلاً بِهـ [ یاااادِمُونْـ نیستَنـد ] ، [ فِکـر مـی کُنیمْـ ] ... وَ هَمیشِهـ کِسآاایـی کِهـ اَصلاً [ فِکـرِشَمْـ نِمیکُنیمْـ ] ... [ بِهـ یااادِمُونَـنْ ] ... عَجیبِهـ ... وَلـی اینْـ [ حَقیقَتِهـ زِندِگیِهـ ] !!! حالم را نپرس نگذار دروغ بگویم خوبم خیالت راحت می شود و من تنهاتر می شوم کمی نگران من باش نگرانی تو حال مرا خوب می کند. دلــم ... یک اتـفـاق تازه می خواهد نه مثل عـشـق و دل دادن نه در دام غـم افتادن دگـر اینها گـذشت از ما شبیه شـوق یک کـودک که کـفـش نـو به پا دارد و گـویی کـُل دنیا را در آن لحظه به زیر کـفشها دارد دلــم یک شـور بی انـدازه می خواهد نه با تـو ... با خـودم تنهـا ! فقط گاهی دلــم یک اتفاق تازه میخواهـد زلـــ‗__‗ــــزله ای رُخ داد ... حـالا همـه حـالـَمــ را می پـُرسند !!! بـی خـبـر از اینـ ـکـه " مــَـــ‗__‗ــטּ" بـه ایــטּ لـرزیـدنـهـا سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـَرده امـــ... بـه لـرزشـهای شـَدیــ‗__‗ــدِ شـانه هایـَمــــ و تـَـرَکــ ــهای عمــیــقِ قــلــبــمـــ... امـّــ‗__‗ـــا هنـوز " خـــوبَـــمـــ" !!! آدم گاهی دوست دارد برود ولی نـــــرسد … دوست دارد گریه کند ولی کسی دلیلش را نــــپرسد … دوست دارد بغض کند ولی بـــــی بهانه … آدم گاهی دوست دارد گوشه ای از این دنیا را برای خودش پیدا کند … خودش را بغل کند و آرام آرام خودش را آرام کند … تنها نشسته ام و چای می نوشم و بغض می کنم هیچکس مرا به یاد نمی آورد این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم همـچـون ساعـت شنی شــده ام کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـ زنـد و الـتـمـاس مـی کــنــد یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد مــن هــم … نه … لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد بــگـذاریــد تــمام شــوم گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . . دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . . اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!! وَ حآل هــَم کِه . . . گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . . زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . . وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . . گریـــه کنی . . . ﮔـﺎﻫـی ﺍﻳـﻨـﮑـﻪ ﺻـﺒـﺢ ﻫـﺎ … ﺩﻟـﺖ ﻧـﻤـﻲ ﺧـﻮﺍﺩ ﺑـﻴـﺪﺍﺭ ﺑـﺸـﻲ … ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻧـﺸـﻮﻧـﻪ ی ﺗـﻨـﺒـﻠـی ﻧـﻴـﺴـﺖ ! خسته ﺍی ﺍﺯ ﺯﻧـﺪﮔـی ..! ﻧـﻤـی ﺧـﻮﺍی ﻗـﺒـﻮﻝ ﮐـﻨـی ﮐـﻪ ﻳـﮏ ﺭﻭﺯِ ﺩﻳـﮕـﻪ ﺷـﺮﻭﻉ ﺷـﺪﻩ … مدتیــــست دلم شکســــته از همان جای قبلـی … ! کاش میشد آخر اسمــت نقطه گذاشت تا دیگر شــــروع نشوی … ! کاش میشـــــــد فریاد بزنم : “ پایــــــان ” دلم خیـــــــلی گرفته اســـت … اینجا نمیتـــــوان به کسی نزدیـــــــک شـــــــد … آدمهـــا از دور دوست داشتــــنی ترنــــد … ! گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ خَســتہ اَش ڪَردمـــــ خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد؟ RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - Apathetic - 28-09-2015 تا وقتی خاطرات باشن ، همش میری عقب ! و زمانی هم که به اهدافت فک میکنی ، میخوای بری جلو ! خیلی سخته کنار اومدن با زمان .. چون از طرفی هم ادم دوس داره برای چند لحظه هم که شده ... مال خودش تو همین لحظه باشه ! دقیقا همین لحظه !!! فقط چند لحظه .. فکر کنه ببینه زندگیش رو میخواد چیکار کنه .. دیگه میتونه چیکار کنه ؟! اصلا از زندگی چی میخواد ؟؟!!... RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 05-10-2015
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود
نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود ترسم این است از این خانه دلت قهر کند قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود نکند فاحشه گی معنی لبخند دهد بوسه ای گُل بدهد ترجمه اش ننگ شود نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من هق هق گریه ی بندآمده آهنگ شود تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود وای اگر در دل مرداد زمستان بشود قلب بی عاطفه ات یک سره از سنگ شود سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد وای اگر سادگی ام ..مایه ی نیرنگ شود RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - ღSηow Princessღ - 06-10-2015 باید گذاشت و گذشت .. رد شد و رفت .. باید قبول کنیم دیگه گذشته بر نمیگرده .. : ( RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - Apathetic - 06-10-2015 عشق من . . . از دلنوشته هایم ساده نگذر . . . به یاد داشته باش این دلنوشته ها را . . . فقط " یک دل " نوشته لعنتی . . . RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 06-10-2015
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم ! RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - ღSηow Princessღ - 08-10-2015 دیوانه وار بی هیچ تسلایی میگریختم و باز آرزو داشتم، دوستم داشته باشد عشق بود یا جنون؟ او بود یا سایهای محو از رویایی دور؟ من بودم یا روحی مبتلا آلوده به دردِ عشق آلوده به دلی تنگ؟ نیکی فیروزکوهی RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - Apathetic - 08-10-2015 و چه بی صدا شکست و خورد شد ؛ دلی که مثلا " یکی یک دانه ی او " بود ... RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ - 08-10-2015 خیلی از ما ها موندیم . پاے ڪسـے ڪہ٬ ذرّه اے ارزش ِ موندن نداشت.. و هیچوقت نفهمید دوست داشتن یعنے چے . . . ?خیلے از ماها ساختــــــــــیم؛ با بدیها و خوبـے هاے یہ آدم . . ڪہ بہ همہ چیز فڪر ڪرد الّا بہ ما . . براے همہ وقت داشت الاّ براے ما . . . ?خیلی از ماها گذشــــــــــتیم؛ از •بدترین• خطاے °بهتریڹ° آدمهاےِ زندگیمون... همون ڪسایـے ڪہ توے سخت ترین شرایط٬ تنهامون گذاشتـن . . . ?خیلی از ماها بودیــــــــــم؛ وفادار بہ ڪسـے ڪہ٬ بہ همہ پایبند بود الاّ ما . . . ڪہ برامون همه چے بود . . . ? خیلــے از ماها شڪستــــــــــیم؛ بخاطرڪسـے ڪہ هیچوقت نفهمید؛ تعهــــــــــد، دوست داشتن، گذشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــن٬ ینـے چـے . . . ? خیلــے از ماها مدتها پیش مُردیــــــــــم؛ توے سڪوتــے ڪہ ؛ هیچوقت٬ هیچ ڪس٬ هیچ جوره٬ درڪش نڪــــــــــرد RE: ☜گُذَشتـِہ ے رَنگـی ☞ - Apathetic - 08-10-2015 فاصله ها ؛ هیچوقت باعث نمیشن تنها و غمگین بشم ! دلتنگ میشم ؛ ولی درکنار دلتنگی جسور تر میشم .. پررو تر میشم .. و سریع تر حرکت میکنم .. تا بهت برسم چون بیشتر بهت نیازمند و علاقمند میشم ... فاصله ها عشق رو قوی تر میکنن ! بعله ... بعله ! |