جشن آب پاشان - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: تاریخ (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=34) +--- موضوع: جشن آب پاشان (/showthread.php?tid=239091) |
جشن آب پاشان - ᵖᵃʳᶰᶤᵃᶰ - 30-07-2015 آبپاشان، جشن آبریزگان یا آبریزان یا نوروز طبری یا جشن سرشوی یا آفریجکان یا عیدالاغتسال از جمله مراسم معتبر و مشهوری است که در ایام نوروز برگزار می شود و اغلب مورخان و نویسندگان بدان اشاره کردهاند. از جمله مراسم این جشن، رسم شست و شوی و غسل کردن و نیایش برای باریدن باران میباشد. امروزه این جشن تنها در میان زرتشتیان یزد و کرمان و برخی روستا های ایران برپا می شود. ابن فقیه همدانی در اواخر سدهٔ سوم آورده که: «در روزگار شهریاری فیروز بن یزدگرد بن بهرام (پیروز یکم) هفت سال مردم ایران باران ندیدند؛ آنگاه مردی در جوانق درگذشت، فیروز کسانی برای تحقیق حال آن مرد فرستاد. فرستادگان دیدندش که او را سه انبار گندم بودهاست. این خبر را به فیروز دادند. فیروز آن کس را که این مژده آوردهبود، چهار هزار درهم بداد و گفت: "سپاس خداوند را که هفت سال مملکت مرا باران نداد و با این همه یک تن از گرسنگی نمرد." پس از آن به آبان روز (روز دهم) از فروردین ماه باران آمد و مردم از این شادمانی که پس از روزگاری دراز باران بیاید، بر یکدیگر آب پاشیدند. این کار تا امروز چون آیینی در ماه و همدان و اصفهان و دینور بر جای ماندهاست.» و اما برابر با روایت ابوریحان بیرونی منشأ جشن مربوط است به زمان جمشید در این زمان عدد جانوران و آدمی آنقدر زیاد شد که دیگر جایی باقی نماند. خداوند زمین را سه برابر فراخ تر گردانید و فرمود مردم غسل کنند تا از گناهان پاک شوند و از آن گاه جشن آبریزگان به یادگار ماند. ابوريحان در جائي ديگر در مورد جشن آب پاشان مينويسد: « ... و در اين روز مردم بيكديگر آب مي پاشند و سبب كه در كشور ايران ديرگاهي باران نباريد و ناگهان بايران سخت بباريد و مردم باين باران تبرك جستند و از اين آب بيكديگر پاشيدند و اين كار همين طور در ايران مرسوم بماند» ذكريا قزويني نويسنده قرن هفتم هجري زمان آغاز جشن آبريزگان را مربوط به دوره شاهنشاهی ساسانی و زمان سلطنت پیروز یکم می داند و انگيزه آنرا قحطي شديد و توسل و دعاي شاهنشاه مزبور به درگاه خداوند و اجابت آن از طرف پروردگار دانسته است: «سي ام راين روز سي ام حزيران است و آنرا در اصفهان بآب ريزگان خوانند و سبب اين آن بود كه قحطي در زمان فيروز پديد شد و فيروز جد نوشيروان است و فيروز در آنسال خراج بگذاشت و از اموال آتشخانها قرض كرد و بر رعيت قسمت كرده و نگذاشت كه كسي از گرسنگي هلاك شود آنگه نماز كرد و دست به دعا باز داشت و گفت: "الهي اگر اين قحط را سبب سوء سيرت من است مرا ظاهر كهن تا خويشتن را خلع كنم و اگر سبب آن از غير جهت من است آنرا بگردان و اهل دنيا را باران فرست." چون او از آتشخانه بيرون آمد ابري برآمد و باراني بباريد كه مثل آن در آن عهد كسي نديده بود و مردم در آن، به همديگر آب مي ريختند از غايت شادي و اين از آن زمان باز عادت شد.» در دوره صفويه جشن آبريزگان در اكثر نقاط ايران برگزار ميگرديد و از پادشاهان صفوي شاه عباس كبير توجه زيادي به برگزاري اين جش نشان ميداد و آن بصورت يكي از جشنهاي مورد علاقه شاه عباس كبير در فصل تابستان درآمده بود و علاقه شاهنشاه صفوي به برگزاري اين جشن بحدي بود كه گاهي شخصاً در مراسم آن شركت مي جست. دن گارسيا دو سيلوا فيگوه را سفير پادشاه اسپانيا در يكي از روزهائي كه جشن آبريزگان در اصفهان در رودخانه زاينده رود برگزار ميشده شركت داشته است. دن گارسيا در اين مورد چنين نوشته است: « …. چند روز بعد شاه از سفيران خواهش كرد كه ظرف عصر روي پل زنده رود حاضر شوند. از چند قرن پيش همه سال در ماه ژوئيه ايرانيان جشن مي گيرند. بدين ترتيب كه همه مردم از هر ملت و طبقه، غير از زنان، در كنار رودخانه جمع ميشوند، و زنان بالاي پل بتماشا مينشينند. مردان در اين روز لباسهاي كهنه كوتاهي، كه با لباسهاي معمول ايشان تفاوت بسيار دارد ميپوشند، و شلوارهاي تنگ بپا ميكنند، و به جاي عمامه شبكلاه كوچكي بر سر مينهند ... در كنار رودخانه همگي بدرون آب ميروند و بر سر و روي يكديگر آب ميپاشند، و براي اينكه بهتر از عهده اين كار برآيند هر يك ظرفي نيز همراه مي برند ... غرفه هاي پل از هر سو به رودخانه دید دارد، و هر يك از ده تا نه قدم طول و چهار قدم عرض دارد. شاه و سفير لاهور (هند) در غرفه دوم نشسته بودند، سفير بلخ (تركستان) در راهروي كه ميان غرفه هاي دوم و سوم است، قرار گرفته بود. شاه سفير اسپاني را نزديك خود نشانيد و عقيده او را درباره آن جشن پرسيد. ولي داد و فرياد و هياهوي مردم درين وقت چندان بود كه روي پل سخن گفتن ميسر نميشد.» |