انشا دوم : همکاری - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41) +--- موضوع: انشا دوم : همکاری (/showthread.php?tid=238246) |
انشا دوم : همکاری - ابراهیم هادی - 26-07-2015 انشا دوم : همکاری توجه : دانش اموز قصه ما سعی کرده غلط های املایی اش را کم تر کند
بنام خداوند بخشنده مهربان همکاری خیلی خوب است . چند وقتی می شد که یک کارخانه شخصی اطراف روستایمان تاسیس شده بود اول های کار کارخانه جوانان خوشحال شدند که از این به بعد می توانند در کارخانه کار کنند . آنها از کشاورزی خیلی خوششان نمی آمد به قول بابابزرگمان : سلیقه ها عوض شده است. اما وقتی کارخانه تاسیس شد فهمیدیم تمام کارکنان آن از جاهای دیگری به اینجا آمده اند و بیشترشان خارجی بودند. بقیه هم از شهرهای دیگر آمده بودند یک نفر هم از جوان های خوشحال نتوانست به کارخانه راه یابد . البته یکی از پول دارهای دهات بعد از آن خیلی خوشحال بود . اخر زبانشان را می فهمید و با آنها نشست و برخاست داشت . چند وقت بعد صدای کشاورزها درآمد . آنها می گفتند کم آبی شده است آب دریاچه نزدیک روستایمان هر روز کمتر می شد هوای روستایمان خیلی گرم نبود . بعد از جست و جوی فراوان مردم فهمیدند مشکل از چیست ؟ کارخانه باعث کم آبی شده بود . آنها آب را می دزدیدند آنهم با لوله . یعنی لوله کشیده بودند و آب را برای مسارف صنعتی خود استفاده می کردند . چندتا از مردهای روستا به سمت کارخانه رفتند تا به آنها اعتراز کنند . رئیس کارخانه توجه نکرد بعد از آن بازهم رفتند اما رئیس کارخانه آمده بود و گفته بود دفعه بعدی باکارگرهایمان دور دریاچه بوتون که نوعی اجر است کار می گزاریم و دیوار می کشیم که یکی از مردها با داد گفته بود هیچ وقت ما را تحدید نکنید و رئیس هم فرار کرده بود . جوان ها می گفتند برویم و لوله را قطع کنیم اما آنها که رفته بودند که مشکل را حل کنند می گفتند نه حیف است این کارخانه اعتبار روستا را بالا می برد . علاوه بر اینکه آنها خارجی هستند و زبان نفهم یکدفعه برایمان مشکل می سازند . جوان ها می گفتند الکی که نیست هیچ کاری نمی توانند بکنند . مردها تصمیم گرفتند که بروند و با آنها صحبت کنند برای بار چندم . رفتند این بار زود برنگشتند . دودکش کارخانه دیگر کار نمی کرد . دستگاه ها خاموش بود . بعد از چند روز که نفهمیدیم چه شد و چه گزشت دیدیم مردها خوشحال برگشتند و دودکش راه افتاد و از دور یک پوشه را به ما نشان می دادند . وقتی رسیدند گفتند تمام شد پیروز شدیم مشکل اب حل شد . گفتیم چطور گفتند این پرونده را بخانید تا بعد . مردم گفتند این چیست ؟ گفتند برجام است برجام .... طبق این نوشته کارخانه قول داده با برنامه ریزی آب ببرد همینطوری آب نبرد . مثلا هر روز از این ساعت تا فلان ساعت . انقدر خندیدند که بعضی از بچه های مدرسه مان شروع کردند به رقص و شادی .پرسیدم چرا شادید باز آش همان است و کاسه همان گفت تو نمیفهمی همین که منظم آب را ببرند خودش خیلی است . در میان رقص و آواز بچه های مدرسه یکی دیگر از مردها گفت :تازه قرار شده آنکس که مسئول آب است با چشم بند این کار را بکند این را که گفت فریاد آن چند نفر که کم هم بودند زیادتر شد. یکی از پیرمردا گفت : حالا این برجام چی چی هست ؟ گفتند : مخفف است پدر جان تو درس نخواندی مخفف نمی دانی یعنی چه /؟ بد از توضیح مخفف فهمیدیم برجام کوتاه شده "برنامه جمع آوری آبِ مانده" می باشد .... پایان |