تغییرات زبان فارسی در طول تاریخ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: تغییرات زبان فارسی در طول تاریخ (/showthread.php?tid=230650) |
تغییرات زبان فارسی در طول تاریخ - Nυмв - 05-06-2015 قسمت ۱: یک عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی با بیسابقه توصیف کردن تغییراتی که در قرن اخیر در این زبان صورت گرفته است، آنها را به 7 گروه تقسیم کرد و گفت: بعضی از این تغییرات آگاهانه و بعضی غیرآگاهانه بوده است. به گزارش خبرگزاری مهر، پس از آنکه ابوالحسن نجفی در شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی آغازگر بحثهایی آسیبشناسانه پیرامون زبان فارسی شد، نصرالله پورجوادی هم این بحث را پی گرفت. پورجوادی که پیشتر هم ضمن ابراز نگرانی از رواج واژههای غلط در رادیو و تلویزیون و رسانهها بر لزوم ورود فرهنگستان به این حوزه تاکید کرده بود، در ادامه بحثهای اخیر گفت: ما میدانیم که زبان فارسی دائماً در حال تغییر و تحول است. این زبان در قرنهای مختلف تغییراتی کرده است؛ از جمله در قرن سوم و چهارم و به خصوص بعد از حمله مغول. وی با بیسابقه توصیف کردن تغییراتی که در قرن اخیر و به ویژه در 60، 70 سال گذشته در این زبان صورت گرفته است آنها را به 7 گروه تقسیم کرد و افزود: اولین دسته تغییراتی است که بر اثر ترجمه از زبانهای فرنگی صورت میگیرد؛ بعضی از این تغییرات آگاهانه است و بعضی غیرآگاهانه. پورجوادی با ارائه مثالی ادامه داد: از جمله تغییرات آگاهانه جملهای است که فاعل آن بعداً معلوم میشود و این ساخت یکی از شیوههای نگارش در زبان انگلیسی است و مترجم عیناً همان ساختار زبان انگلیسی را میآورد در زبان فارسی. مثلاً میگویند: "درحالیکه میلنگید، بهرام از در وارد شد" به جای "بهرام در حالی که میلنگید از در وارد شد" یا "بهرام لنگ لنگان از در وارد شد". مثال دیگر به کار بردن اما در وسط جمله است. مثلاً این جمله: "کارمندان همه ساعت هشت سر کار میروند، من اما ساعت 9 میروم"، در حالی که در زبان فارسی سابقه نداشته است "اما" را در وسط جمله به کار ببریم و گمان میکنم اولین بار شاملو بود که در شعری اما را به این سبک به کار برد. گاهی هم این کار توسط مترجمان ناآگاهانه صورت میگیرد. این عضو پیوسته فرهنگستان زبان فارسی گفت: یکی دیگر از بارزترین مثالهایی که میشود ذکر کرد ترجمهٔ a یا an از انگلیسی به یک در زبان فارسی است و شاید این جزو اولین اشتباهات دانشآموزان در کلاس انگلیسی باشد. مثلاً میگویند "This is a pencil" و چنین یاد میگیرند که بگویند "این یک مداد است". آنها a را به یک ترجمه میکنند، در صورتی که یک ترجمه a نیست و "این مداد است" کافی است. وی ادامه داد: یکی دیگر از مسائلی که ناآگاهانه صورت میگیرد این است که الان همه فکر میکنند که ما فعل جمع را برای فاعل غیر ذیروح باید به کار ببریم. چون این مسئله در زبان انگلیسی قاعده است و فکر میکنند در فارسی هم بایستی همین طور باشد و اصرار دارند که آن را به صورت یک قاعده دربیاورند. پورجوادی گفت: نکته دیگر به کار بردن یک کلمه است به جای کلمهای دیگر با یک معنای دیگر یا به صورت دیگر. مثال آن به کار بردن "نظر" است به جای توجه. این کلمه یکی از کلمات پربار فارسی است و بعضی فکر میکنند نظر با کلمه توجه مترادف است؛ مثلاً من گهگاه شنیدهام و گویا این روزها خیلی هم متداول شده است که میگویند "نظر زدن" در حالی که ما در گذشته این لفظ را نداشتیم (چشم زدن را داشتیم). نظر یک مفهوم مثبت است و در تصوف و عرفان هم آن چیزی که باعث رشد میشود نظر است: "یا رب نظر تو برنگردد" درحالیکه چشم زخم و چشم زدن منفی است یا بهجای اینکه بگویند "من توجه شما را به این موضوع جلب میکنم" میگویند "نظر شما را به این موضوع جلب میکنم". این استاد زبان و ادبیات فارسی ادامه داد: نمونه دیگر تعبیرات کلیشهای هستند که ما عیناً آنها را ترجمه میکنیم؛ مثلاً میگویند "این یک چیز است و آن یک چیز دیگر" که امروز هم خیلی متداول شده است در حالی که اگر شما در متون فارسی دوره قدیم نگاه کنید همیشه میگفتهاند "این یک چیز دیگری است و آن چیز دیگر" یا "این دیگر است و آن دیگر". تفاوت در به کار بردن دیگر است که آن را در هر دو لنگه به کار میبردند. وی اضافه کرد: یکی از نکاتی که شاید مترجمان به آن توجه نمیکنند این است که فکر میکنند که لفظ one در زبان انگلیسی همیشه معادل یک است در حالی که one در زبان انگلیسی نقشهای مختلف دارد که بعضی از آنها را نمیتوانیم در زبان فارسی به یک ترجمه کنیم اما مترجم به صورت مکانیکی هر جا که one میبیند آن را به یک ترجمه میکند و ما به تدریج نقشهایی را که one در زبان انگلیسی دارد، در قالب لفظ یک به فارسی منتقل میکنیم و انتظار داریم که دیگران هم آن را به این صورت به کار ببرند. پورجوادی با تاکید مجدد بر ضرورت اعمال برخی تغییرات در زبان فارسی گفت: در تجربهای که در مرکز نشر دانشگاهی داشتم دو نکته را ذکر کردم: یکی نحوه جملهبندی کتابهای علمی و یکی هم کاربرد علائم اختصاری. نوع به کار بردن علائم اختصاری در زبان فارسی یک مقدار مشوش است و تا حدودی دارد تحت تأثیر زبانهای بیگانه قرار میگیرد و همه این مسائل فقط به دلیل ترجمه نیست و گاهی اوقات به دلیل تنوعطلبی و حس نوآوری است. عضو پیوسته فرهنگستان زبان فارسی افزود: بعضیها فکر میکنند در جملههای خود دائماً باید یک چیز جدید بگویند و یک مطلب را مدام تکرار نکنند. یک مثال بارز این است که میگویند به بیان دیگر یا به سخن دیگر به جای اینکه بگویند "به عبارت دیگر". وی گفت: شاید مترجمان فکر میکنند تنوع و نوآوری خوب است یا فکر میکنند واژهای یا اصطلاح و عبارتی عربی است و باید فارسی به جایش بگذارند و در اغلب اوقات توجه نمیکنند که لفظی را که دارند به کار میبرند دقیقاً مترادف نیست. مثلاً مُد شده است که به جای به هر صورت یا به هر وجه میگویند به هر شکل. شاید به دلیل اینکه فکر میکنند صورت یعنی رو و بنابراین شکل دقیقتر است. این استاد زبان فارسی با ارائه مثالی دیگر در زمینه به کار بردن لفظ "توانمند" به جای "توانا" تاکید کرد: توانا از قدیم در زبان فارسی بوده: "توانا بود هر که دانا بود" ولی الآن کمتر کسی آن را به کار میبرد به خصوص در مواقعی که میخواهند یک مقداری شیک باشند لفظ توانا را به کار نمیبرند و به جایش توانمند را به کار میبرند. اشکال این کار در این است که شما یک لفظ را که سابقاً در زبان فارسی جاافتاده و پدر و مادردار بوده است کنار گذاشتهاید و لفظی را که برای یک معنای خاص قرض شده بوده، به جای آن گذاشتهاید و به کلی غرض اولیه را نقض کردهاید. پورجوادی افزود: مثال دیگر چه هست و چه کسی هست است که به جای چیست و کیست به کار میرود و خیلی هم مُد شده است. من بعید نمیدانم که به دلیل رسمالخطی باشد که ما امروزه به کار میبریم و در آن استها را جدا میکنیم و چون است به صورت جدا گاهی اوقات خوشایند نیست، هست را به کار میبریم. این کاربرد اشکال دارد و اشکالش این است که بین هست و است تفاوت آشکار وجود دارد. "است" یک رابط است و "هست "یک فعل. وی گفت: تغییر دیگر به علت تنبلی ذهنی است. کلماتی مانند مراد، مقصود و منظور جای خود را به هدف داده است و کلماتی چون دلپذیر، دلانگیز، دیدنی، شنیدنی، خواندنی و جز اینها جای خود را به کلمه جالب داده است و بهجای به منزله، بهمثابه و به حیث، فقط از به عنوان استفاده میکنند. عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی اضافه کرد: نکته دیگر تمایل به زیادهگویی است. مثلاً در جمله "این یک مسئلهٔ مهمی است" یک جمله زائد است. یا مثلاً مشکل را وقتی که مفعول آن دور میشود و گاهی اوقات میبینم دو تا را در یک جمله به کار رفته است؛ مثل اینکه اوّلی زیاد افاقه نمیکند و مجبور میشوند یکی دیگر بگذارند و این قبیحترین نوع حشو است. این استاد زبان و ادبیات فارسی افزود: نمونه دیگر فراموش شدن معنای اصلی یک لفظ است مانند دست زدن و کف زدن. کف زدن تعبیر درستی است در حالی که دست زدن معادل touch انگلیسی است و معنای دیگری دارد. گمان میکنم این تغییر از آنجا شروع شده است که خوانندهها با عبارت "دست، دست" از شنوندههای خود میخواستند که کف بزنند. پورجوادی همچنین با اشاره به توضیحات استاد ابوالحسن نجفی درباره اغلاط رایج در زبان فارسی، گفت: تقوای زبانی نیز از جمله عوامل ایجاد تغییر در زبان است. مثلاً به کار بردن افعال داشتن و نمودن بهجای کردن که استاد نجفی درباره آن توضیح دادند، یا به کار بردن سینه به جای پستان که بسیار غیرعلمی است و یا پوست کردن بهجای پوست کندن. وی در پایان تاکید کرد: تمام این مثالها ایجاب میکند که تمام تغییراتی را که دارد در زبان فارسی صورت میگیرد، اصلاح کنیم. ما باید این تحولات را تقسیمبندی و شناسایی کنیم. این تحولات در هر زبانی در دنیای امروز صورت میگیرد و بسیاری از آنها باعث ابهام میشود. به هر حال زبان هرچه صحیحتر باشد و به اصل خودش نزدیکتر باشد، سالمتر است. RE: تغییرات زبان فارسی در طول تاریخ - Nυмв - 06-06-2015 دگرگونی زبان، تنها بر اثر نفوذ زبانهای دیگر نیست؛ خود زبان نیز تحرّکی ذاتی دارد که به اقتضای تغییر نیازهای اجتماعی، آن را متحوّل میسازد. تحوّل زبان معمولاً بسیار کند و تدریجی است و این موضوع دربارهٔ زبان فارسی نیز صدق میکند، چرا که این زبان از حدود ۱۱۰۰ سال پیش تاکنون، تغییرات خیلی زیادی نکرده است و خواندن آثار آن دوره برای معاصران چندان سخت نیست. حتی آثار فارسی هزار سال پیش، نسبت به آثار سدههای بعدی آن (مانند سدههای هفتم و هشتم هجری) برای مردم امروزی، سادهتر و قابل فهمتر است. امّا هجوم ناگهانی زبانهای بیگانه بر اثر افزایش قدرت سیاسی و نفوذ فرهنگی آنها از یک سو و دگرگونی شدید نیازهای اجتماعی و جهانی شدن از سوی دیگر ممکن است سیر تحوّل زبان را بسیار سریعتر کند. این وضع زبان فارسی را در دورهٔ کنونی شرح میدهد. در سالهای اخیر، عوامل دیگری نیز این تحول را شدت بخشیدهاند. یکی جهانیشدن و تبدیل کره زمین به دهکده جهانی است که در پی آن ارتباطات بسیار افزایش پیدا کرده است و در این وضع، فرهنگهای غالب که دارای امکانات رسانهای و اقتصادی بیشتری هستند، بیشتر بر سایر فرهنگها تأثیر میگذارند و به پیروی از آن، زبان این فرهنگها هم تأثیرات بسیاری بر سایر زبانها خواهد گذاشت. بهویژه زبان انگلیسی که تبدیل به زبان جهانی و علم شده است و وسیلهای برای ارتباط میان ملل مختلف جهان است. از سوی دیگر، ترجمه از زبانهای خارجی (بهویژه انگلیسی)، که با شدت و در تمام رسانهها صورت میپذیرد و توسط هرکسی که زبان خارجی را بلد باشد (ولو بر زبان فارسی چندان آگاهی و تسلط نداشته باشد)، باعث دگرگونی شدید زبان فارسی در دورهٔ کنونی شده است. به ویژه، از آنجا که این ترجمه کردن با سرعت انجام میشود، مانند خبرگزاری یا پایگاههای اینترنتی، که مجبورند به سرعت به برگردان مطالب روز به زبان فارسی بپردازند. بیشتر کلمات و اصطلاحات مجعولی که به صورت کرته برداری در فارسی پیدا شده است، در نتیجهٔ نحوهٔ ترجمه همین رسانهها است که به دلیل شتابزدگی و عدم آشنایی مترجمان تازهکار با زبان فارسی و قواعد ترجمه است. و بر اثر قدرت تأثیرگذاری و دامنهٔ نفوذ رسانهها، این واژهها و اصطلاحات در میان مردم نیز گسترش یافته است. سرعت دگرگونی زبان فارسی در دوران اخیر، ممکن است به دو نتیجهٔ زیانبار بینجامد: ۱. مهجور ماندن و فراموش شدن زبان گذشتگان، که موجب قطع رابطه با سنّت فرهنگی است. ۲. مختل شدن امر ارتباط میان مردم از طریق زبان، یعنی تفهیم و تفهّمی که خود، پایهٔ تفاهم اجتماعی و همزبانی است. برای رفع این دو خطر، البتّه باید در کار واژهسازی بکوشیم، اما نباید فراموش کنیم که خطر اصلی برای زبان فارسی، در گرته برداری (به ویژه در زمینهٔ معنایی۱و نحویآن است. حتّی برای واژهسازی، نخست باید به خود زبان فارسی، چه در آثار گذشتگان و چه در زبان مردم کوچه و بازار، مراجعه کنیم. البته مفاهیمی است که به ازای آنها، واژهای در زبان یافت نمیشود، مانند اصلاحات مربوط به علوم و فناوریهای نو. این اصلاحات را باید یا از زبان دیگری وام گرفت یا با توجه به روح زبان فارسی، واژهای برای آنها ساخت. ولی مفاهیمی نیز هست که به یافتههای جدید علمی و فرهنگی مربوط نمیشود و پیشاپیش مسلم است که زبان فارسی با پیشینهٔ درخشان هزار سالهاش در همهٔ زمینههای علمی، ادبی، و فلسفی، منطقاً لفظی یا تعبیری برای بیان آنها در اختیار دارد. یافتن یا زنده کردن این واژهها و تعابیر، یکی از وظایف اساسی مترجمان است. منبع: ویکیپدیا RE: تغییرات زبان فارسی در طول تاریخ - امیرهههه - 21-09-2015 خیلی فرق کرده |