قتل شوهر
چهارم مرداد ماه سال 88 مردی به نام عباس با ضربات چاقو در خانه‌اش در امین‌آباد شهرری به قتل رسید. با تحقیقات قضایی و پلیسی مشخص شد عشرت 19 ساله همسر موقت این مرد، وی را کشته است.

 

زن جوان وقتی پشت میز بازجویی نشست، قتل شوهرش را به گردن گرفت و انگیزه‌اش را اختلاف شدید دانست. صبح دیروز عشرت در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و چهار قاضی مستشار محاکمه شد و این در حالی بود که خانواده شوهرش قصاص وی را خواستار شدند.

 

عشرت وقتی برای آخرین دفاع پشت تریبون ایستاد، گفت: وقتی به عقد موقت عباس درآمدم، نمی‌دانستم وی به مواد مخدر اعتیار دارد. بعد از مدتی متوجه شدم وی کراک مصرف می‌کند. شب حادثه زمانی که وی سرگرم مصرف مواد بود، تصمیم گرفتم به خاطر مشکلات و رفتارهایش از او انتقام بگیرم. سر بساط افیون بود که وارد آشپزخانه شدم، چاقویی برداشتم و عباس را غافلگیر کرده و کشتم. با اعترافات این زن، هیأت قضایی با توجه به مدارک پرونده، عشرت را به هشت سال زندان و پرداخت دیه کامل یک انسان محکوم کردند.

قتل زن آشنا
19 مهرماه سال 92 مأموران پلیس 110 در جریان یک جنایت مرموز در شهر قدس قرار گرفتند. مأموران وقتی پای در صحنه گذاشتند با پیکر بی‌جان دختر جوانی به نام «الهه» در خانه‌اش روبه‌رو شدند و این در حالی بود که بوی گاز همه جای خانه را فرا گرفته بود. با توجه به اینکه آثار کبودی روی گردن دختر جوان دیده می‌شد، راز یک جنایت فاش شد.
بدین ترتیب کارآگاهان در جریان تحقیقات میدانی پی بردند که «الهه» با مردی به نام «علی» ارتباط پنهانی داشته است.

 

همین سرنخ کافی بود تا پلیس در یک‌قدمی دستگیری عامل جنایت خاموش قرار گیرد. علی وقتی دستگیر شد در مراحل بازجویی به قتل دختر جوان اعتراف کرد. وی صبح دیروز در شعبه 84 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی باقری و چهار قاضی مستشار محاکمه شد و پس از اینکه خانواده الهه خواستار قصاص شدند، در دفاع از خود گفت: سال 84 بود که به صورت خیلی اتفاقی با الهه در خیابان آشنا شدم.

 

از آنجا که به مواد مخدر اعتیار داشتم و از سویی هم ازدواج کرده بودم، همان ابتدای آشنایی واقعیت زندگی‌ام را به الهه گفتم. هنوز مدت زیادی از آشنایی‌مان نگذشته بود که الهه به من علاقه‌مند شد و پیشنهاد ازدواج داد اما من چون زن و بچه داشتم، نپذیرفتم و به همین دلیل تصمیم گرفتم که ارتباطم را با وی قطع کنم. هر وقت تماس می‌گرفت، پاسخ نمی‌دادم اما وی دست‌بردار نبود و به من وابسته شده بود تا اینکه روز حادثه چند بار با من تماس گرفت و خواست برای دیدنش به خانه‌شان بروم. من نیز برای اینکه دست از سرم بردارد به او پیامک دادم که برای دیدنش آنجا می‌روم تا اینکه فردای آن روز از طریق دوستم متوجه شدم در خانه‌شان دچار گازگرفتگی شده است.